شما واقعا در زندگی روزمره به بوها و عطرهای محیط زندگی حساس هستید و توجه میکنید؟ بو آنقدر در زندگی ما عادی شده، که تنها با یک اتفاق خاص (مثلا دچار بیماری کرونا شدن و از دست دادن حس بویایی) باعث میشه به این توانایی ذاتی خودمون پی ببریم. امروز میخواهم فیلم عطر: قصه یک قاتل (یا همان عطر: داستان یک آدمکش – Perfume: The Story of a Murderer ) را به شما معرفی کنم.
فیلمی بسیار خوشساخت و با ایدهای ناب و داستانی جنایی، که درک ِ عطر و بو در زندگی ما را چند برابر میکند. حالا بریم من هم از زاویه نگاه خودم این فیلم رو به شما معرفی کنم و دلایل دیدنش رو بگم
توضیحات کوتاه دربارهی فیلم و رمان و بازیگرانش میشه این:
به کارگردانی تام تیکور که بر اساس رمان پرفیوم به قلم پاتریک زوسکیند، نویسنده آلمانی در سال ۱۹۸۵ ساخته شدهاست. در این فیلم بازیگرانی همچون بن ویشاو، داستین هافمن، آلن ریکمن و ریچل هارد-وود ایفای نقش کردهاند
ویکیپدیا
سهگانهی جاذبه – بو – صدا
من سه سوال را پیگیری کردم و برای هر یک فیلمی جذاب پیدا کردم. برای من سوال بود که چرا این چیزهای همیشگی و دائمی که اطرافمان هستند، آنقدری برایمان طبیعی و آشنا شدهاند که دیگر هیچ درکی از آنها نداریم.
- چرا ما گرانش یا جاذبهی زمین را درک نمیکنیم؟ رسیدم به فیلم گرانش
- چرا به حس بویایی و عطرها (با این همه لذتبخش بودن) بیتوجهیم؟ بعدش رسیدم به فیلم عطر
- و چرا صدا (برای منی که شنوا هستم) این قدر عادی است که همیشه باید بشنوم؟ رسیدم به فیلم ترسناک ِ یک مکان ساکت
اینجا و در این پست فیلم عطر رو از زاویه نگاه خودم معرفی میکنم. اینها همه زیر پروژهی فیلمدرمانی – فیلمتراپی در سایتم منتشر میکنم که انتهای همین پست میتوانید لینکهای دسترسی به آرشیو کامل رو پیدا کنید.
چرا باید فیلم عطر: قصه یک قاتل را ببینیم؟
حالا هم میخواهم صرفا از این جهت این فیلم را به شما معرفی کنم. هرچند این فیلم ابعاد و سناریوهای بسیار متفاوتی دارد. اگر بتوانید آنها را کشف کنید و برای من هم بنویسید، بسیار خوشحال خواهم شد.
آشناییزدایی از بو – همین
قبل از خواندن این بخش باید بگویم که نقدهای جدی به این فیلم وجود دارد و من غیرواقعی، افسانهای بودن و خشونت یا افراطهای رخ داده، موافق نیستم. اما من تنها، از یک جهت به این فیلم نگاه میکنم و از زاویهی نگاهم، واقعا زیبا و شاهکار است. از ترس و لذت به قدر کافی برای پیشبردن ایدهی اصلی بهره برده است.
خب حالا حرف خودم، بو برای ما آنقدر آشناست که نوع دیگر فهمیدنش (مثلا از دست دادن حس بویایی) برای ما ناممکن است. مگر در بیماری فراگیر کرونا (کووید19) که صدهاهزارنفر از انسانها را کشت، از دست دادن این حس بویایی برای ما تازگی یافت و شاید بهش حساس شده بودیم که آیا دماغم کار میکنه؟ بوها رو میفهمم یا نه.
من قبل از شروع کرونا این فیلم را دیدم و از این جهت پسندیدم. به بوها حساستر شدم و بعد آن پارتنرم را بیشتر و با عمق وجود بو میکردم و گلها را، عطرها را، شاخهی شکسته را و….
اینها را در پیادهرویهای خودم امتحان میکنم. پیادهرویهای خلاقانهای که خودم برای خودم برنامهریزی کردهام و هربار میروم یکی از حسها و بخشهای تنم را در تعامل با محیط درک و فهم میکنم و بیشتر بهشون توجه میکنم. برای دیدن همهی مدلهای من در پیادهروی روی دکمهی زیر کلیک کنید:
امیدوارم پس از دیدن این فیلم، دماغ بیشتر به کارتون بیاد. به بوها حساستر شوید و از محیط زندگی، درک بالاتری داشته باشید…
قدرت بو در روابط عاطفی-انسانی
این جمله را خودم گفتم و هنوزم قبول دارم:
هر آدمی، جدای خاطرات رفتارهایش، خاطرهای از جنس بو و عطر، برای همیشه در ذهن ما خواهد داشت.
فیلم گذشته ساخته اصغر فرهادی که در سایتم معرفی کردهام یکی از نمونههای خوب برای بیان این خاطرههای عطرآگین هستند که در فیلم زیبای گذشته به تصویر کشیده است.
فیلم را خوب نگاه کنید تا بتوانید یک دقیقهی پایانی را عمیقا درک کنید…
فهمیدن اینکه «دماغ» چه کاربردی برای جانورهایی مثل انسان داره، لازمهاش اینه که سری به بحث و ایدهی تکامل بزنیم. اگر به بحث تکامل انسان علاقمند هستید پیشنهاد میکنم فیلم کلاس درس آقای شروین وکیلی را ببینید.
فیلم آموزشی: تکامل انسان خردمند
تحلیل فیلم عطر توسط Parka
قبل از خواندن فیلم، توجه داشته باشید که این تحلیل داستان فیلم را لو میدهد. میتواند پس از دیدن فیلم این رابخوانید:
عطر داستان یک قاتل فیلمی ساخته تام تیکور و اقتباسی از کتاب پاتریک زوسکینت است اثری که سالها به عنوان داستانی سخت و غیر قابل اقتباس لقب گرفته بود که علت ان سوژه داستان و در مرکزیت قرار داشتن بو و حس بویایی بوده است .
داستان حول شخصیت ژان بابتیست گرونویی و ویژگی خاص او شکل می گیرد کودکی با حس بویایی قوی ولی خود بدون بو .گرونویی که در میان کثافت و تعفن به دنیا میایدازابتدا رها می شود تا بمیرد ولی ویژگی خاص این کودک یعنی بوبایی قوی باعث زنده ماندنش می شود زمانی که با حس کردن تعفن موجود در اطرافش به گریه می افتد که باعث نجات یافتن خودش و مرگ مادرش می شود .چیزی که درادامه فیلم نیز شاهد ان همستیم این است که هر زمانی که گره نوی کسی را ترک می کند ان فرد میمیرد.
ژان بابتیست توسط کسی دوست داشته نمی شود حتی در یتیم خانه اولین واکنش کودکان در مواجهه با او تلاش برای کشتن و خفه کردن اوست به این دلیل که بویی ندارد .
ژان بابتیست برای ارتباط با دنیای اطراف خود تنها به حس بویایی خود نیاز دارد و با حس کردن بو بدون اینکه نیازی به دیدن باشد می بیند و حس میکند اولین تجربه گرونویی با بوی خوش به قتل میانجامد بدون اینکه قصد ان را داشته باشد و از اینجاست که یافتن بوی خوش،حفظ کردن ان و درست کردن رایحه ای منحصر فرد به دغدغه گرونویی تبدیل می شود که در ادامه برای دست یافتن به این هدف چند تن دیگر را نیز به قتل می رساند .
ژان بابتیست گرونویی قهرمان داستان نیست شاید حس دلسوزی را برانگیزد ولی باعث همدلی نمیشود ودر فیلم نیز تلاش نشده تا از این قاتل قهرمانی همدلی برانگیز ساخته شود.گرونویی حتی زمانی که موفق به ساخت رایحه منحصر به فرد خود میشود نیز درمیابد که مورد علاقه قرار نمی گیرد و دوست داشته نمی شود .رایحه ساخت او باعث توجه افراد به او می شود ولی در نهایت افراد تنها سرمست از بو از خود بی خود میشنود یا حریصانه برای بیشتر داشتن دست به هر کاری می زنند .
تام تیکور کاری سخت در مواجهه بااین داستان در پیش رو داشت به تصویر دراوردن بو،چیزی که چندان در غالب تصویر نمی گنجد ولی می توان گفت که تیکور در انجام کار تا حدی موفق بوده است و با تدوین مناسب توانسته است این حس را بیننده نیز انتقال دهد .موسیقی،گریم،طراحی لباس،صحنه و لوکیشن ها نیز فضای قرن هجدهمی اثر را به خوبی نشان میدهد در کنارهمه اینها باید به بازی خوب بن ویشا نیز اشاره کرد که به خوبی تنها و جداافتاده بودن کاراکتر گرونویی را نمایش می دهد .
پینوشت:
این متن از سایت «نقد فارسی» اتخاذ شده است که مابقی نقدهای موافق و مخالف را هم میتوانید در آن بخوانید.
آرشیو و لیست فیلمهای بیشتر
اگر برایتان سوال شده که فیلم درمانی چیست و چگونه میتواند به ما کمک کند؟ و اینکه آیا واقعا اثری هم میتواند دیدن فیلم داشته باشد، پیشنهاد میکنم نوشتهی بلند مرا همراه نظرات یک روانپزشک مطرح بخوانید تا دلایل اینکار برایتان شفافتر شود:
فیلم درمانی چیست؟ چگونه به ما کمک میکند؟ همراه معرفی ردههای سنی فیلمها
.
همچنین اگر علاقمند هستید که به لیست کامل فیلمهای من و بهترین آثار سینمایی دسترسی داشته باشید پیشنهاد میکنم روی لینک زیر کلیک کنید:
آرشیو فیلم درمانی + لیست بهترین آثار سینمایی ایران و جهان
من این فیلم را در دسته بندی زیر قرار میدهم. اگرنمونههای بیشتری از این جنس میخواهید روی لینک زیر کلیک کنید:
گرونوی که با فقدان عشق مادری متولد شد و در زمان تولد بوی تعفن اطرافش را حس کرد(شبیه بوی تعفن شرایط زندگی خودش)بعد از اون هم عشقی،که در اینجا نمود بیرونیش رایحه هست را درک نکرد.در فیلم مشاهده کردیم که بعد از تولد محبتی ندید در پرورشگاه و برخورد دیگران فقط بو های اطراف را خام و بدون درک، تجربه میکرد.اولین احساس متفاوت در برخورد با دختر الوفروش بود که باز هم احساس پیچیده اش را فقط توانست به بو ربط دهد همانطور که در انتهای فیلم میبینیم رایحه را دارد ولی همچنان عشق را ندارد و همان لحظه بود که در رویا به لحظه ابتدایی و برخورد با دختر الوفروش باز میگردد و اینبار چیزی بیش از رایحه را طلب میکند مهرورزی را میخواهد.دقیقا در همین لحظه که مسیر برایش اهمیت نداشت و فقط به مقصود فکر میکرد(در اولین قتلش شاید هدف اولیه قتل نبود دیدیم که قربانی بعد از اینکه با مالش روغن مخالفت کرد به قتل رسید،یعنی فقط مقصود را میخواهد و بعد از آن هم ریسک تجربه مجدد واقعه را نکرد)در همان صحنه متوجه شدیم که شخصیت اول دیر زبان باز میکند آنقدری که از بویایی برای تجربه جهان استفاده میکند از سایر مهارت ها غافل است مثل لامسه و یا مهارت گفتار،خیلی کلی پاسخ میدهد در صحنه ملاقات با فاحشه رفتار عجیب او و در خواست فاحشه برای توضیح را دیدیم اما پاسخ و توضیح قانع کننده ای از طرف شخصیت اصلی ندیدیم در نهایت ترس و مشاهده چاقو توسط فاحشه و درنهایت قتل برای رسیدن به مقصود.شخصیت اصلی در واقع فکر میکند که هدف خود را یافته است اما در واقع زمانی که به هدف میرسد به پوچی میرسد و بعد از مشاهده عشق ورزی دیگران و ناکام ماندن خویش متوجه درک نیاز خود به عشق می شود در اینجا عشق و شهوت کنار هم قرار گرفته اند همانطور که دیدیم در سکانس ملاقات با فاحشه خود فاحشه به او می گوید که همه بیشتر می خواهند اما او شهوت را نمی خواهد.در نهایت به منطقه امن خود یعنی زادگاهش باز میگردد با همه آن تعفن ها اما این بار ناخواستنی نیست عطر را بر بدن خود خالی میکند که اینبار خواستنی باشد و کلام دوستت دارم ها را میشنویم که اینبار با خواستن زیاد تار و پود او را میبلعن و احساس خوشبختی و شادی میکنند(همان اتفاقی که در خیلی از روابط ناسالم میافتد به اسم عشق، معشوق را از بین میبریم و دیگر چیزی از او باقی نمیگذاریم)
به نظر من این فیلم نشان میدهد که چگونه خلأ ها و غرایز اولیه و درک نکردن نیاز ها و خواسته های خود میتواند شخصیت و هویت یک انسان را شکل دهد.همانطور که دیدیم شاید اگر محیط مهربان بود(نمود تعفن محل تولد و محل زندگی)می آموخت که چگونه خود و نیازهای خود را بشناسد و چگونه آن را رفع کند دختر آلو فروش زنده میماند و خفه نمیشد و قتل هایی هم دیگر صورت نمیگرفت
هنرمند کیست؟ فردی که عواطف ، احساسات، تفکرات و…خود را به روشی غیر از گفتمان ساده (و از طریق هنرش )به دیگران میفهماند. عطار، نقاش، آهنگساز همگی هنرمند هستند
حال هنرمندی را در نظر بگیرید که قبل از اینکه خودش عشق و حقیقتی را کشف کند آن را به دیگران نشان دهد! عطاری که به دنبال حقیقت و بوی خوش انسانیت در بدن دیگری میگردد اما درکی از واقعیت آن ندارد
در نهایت آنرا میسازد ، اما وقتی به دیگران ارائه میکند تازه خود حقیقت را به عینه میبیند و کشفش میکند
و گویی دیگر ربات نیست
میداند حقیقت را
و در نهایت بالاخره روحش آرامش میابد از کشف این حقیقت، پس از آن دیگر نه قدرتی میخواهد نه مال و اموال و…
خود را وقف کسانی میکند تا حالشان بهتر شود و احساس خوشبختی کنند…
شخصیت اول به نظر شخصی ربات گونه است که به دلیل محروم بودن از ساده ترین و زیباترین حس هاس دنیا، هیچ درکی از عشق و انسانیت ندارد( عدم تفکیک بو های خوب از بد اشاره غیر مستقیم به این موضوع دارد) حس هایی مانند محبت پدرانه یا مادرانه، عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن ، حتی شهوت ، هیچ درکی از هیچ کدام ندارد!
کسی که نمیداند چه کاری خوب و چه کاری بد است( رباتی که فقط به دنبال هدف است) که گویی برای آن برنامه ریزی شده و هیچ درکی بجز بوییدن و روایح از زندگی ندارد. اما در پایان فیلم، همین ربات دست به کار بزرگی میزند و همان حسی که از درکش عاجز بود را به چشم میبیند ، در سکانس های پایانی نقش اول فیلم و دختر آلو فروش در رویای خیالی او باز هم با هم رو به رو میشوند اما این دفعه نه برای قتل و صرفا رایحه، بلکه برای معاشقه ، همان عشق فطری و انسانیتی گم شده که باعث شد اشک از چشمان گرونی سرازیر شود و دیگر یک ربات نباشد
بلکه انسانی با احساس شود
به نظرم برداشت خیلی سطحی است، به نظرم تمرکز داستان و فیلم بر بوی انسانیت است که چقدر میتواند محصور کنده باشد و در صورتی که از کسی گرفته شود از دنیا میرود و اگار مرده ایست. خود گرونوی به عنوان انسانی بی بو دست به جنایت میزند و راحت از کنار این موضوع میگذرد.به عبارتی تا موقعی که بوی انسان ندارد مورد توجه نیست و به محض اینکه بوی انسانیت میگیرد به شدت مورد توجه است تا انجاکه سایرین این موجود را میبلعند
برداشت شما جالب بود.. از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم.