مهر پایان بر رابطه نیمه تمام عاطفی کارهای نیمه تمام 1

کوبیدن «مهر پایان» بر پیشانی کارها، آرزوها و آدم‌های ناتمام

یکی از کارهای مهمی که می توانیم در پایان سال انجام بدهیم، بستنِ ذهنی پرونده‌های باز است، پرونده‌هایی مربوط به کار، زندگی، رابطه‌ی عاطفی، آرزوها و تصمیم‌گیری‌های خاک خورده در گوشه‌ی دلِ و جانمان. برنامه ریزی استراتژیک همین کار است (یا مقدمه‌ی لازم برای آن)

صدالبته که از سخت‌ترین کارهای ما در دنیاست. ما برای پایان دادن و مهر باطل شد روی آنها باید جدی باشیم و حتما اینکار را انجام بدهیم.

این آرزوها، آدم‌ها و کارهای ناتمام انرژی همیشگی را از ما می‌گیرند و همواره گوشه‌ی از ذهن و جانِ ما را به خود مشغول می‌کنند. برای شفاف شدن این گفته‌ی خودم چند نمونه‌ای را به شکل روشن بیان می‌کنم و آنگاه دو سه مورد از کارهای خودم را مهر پایان بر تابوت آنها می‌زنم تا دیگر هیچ‌وقت برایشان انرژی و فکری خرج نکنم.

.

جسدی که بر دوش می‌کشیم

قبل از آنکه بخواهم بروم سراغ حرف‌های خودم، می‌خواهم یک داستان کوتاه برای شما تعریف کنم. این داستان مربوط به برادران امیدوار است، دو ایرانی که در سال ۱۳۳۳ خورشیدی اولین سفر خود را برای دیدن دور دنیا آغاز کردند، آنها وقتی به استرالیا رسیدند با چنین صحنه‌ای رو به رو شدند:

در میانِ بومیان استرالیایی بودیم. دیدیم که مادری کودکش را از دست داده بود، به جای دفن کردن آن، کودک را در پارچه‌ای پیچید، به پشت خودش بست.
قرار بر این بود که جنازه کودک آنقدر بر پشت مادر بماند تا که گوشت و پوست خودش را از دست بدهد، بعد استخوان‌هایش را بالای درختی بگذارند.

منبع این داستان کتاب سفرنامه برادران امیدوار است

.

همین مقدار کافیست! فکر می‌کنم به اندازه‌ی کافی این تصویر برای ما و اطرافیانمان آشناست. چه جنازه‌هایی که بر دوش خود می‌کشیم و هزاران توجیه برای آنها داریم. برویم سراغِ داستان خودمان.

.

دلایل این کار چیست؟

چرا باید چنین تصمیمی بگیریم؟ چرا بجای اینکه بگوئیم «شاید یک روزی شد» باید با قطعیت مُهرِ پایان بر پیشانی برخی کارها و آدم‌ها و رفتارهایمان بزنیم؟

تیتر-۱منابع محدود در مقابل نیازهای نامحدود: ما منابع بسیار محدودی از زمان، پول، توجه و تمرکز، توانِ اراده و… داریم. در مقابل لیستِ بلندی از کارها و آرزوها و آرمان‌ها را در جانِ خویش زنده نگه داشته‌ایم.

تیتر-۱در دنیای کنونی، حیف است که بدون آموختن، زندگی کنی. سرعت زندگی بیشتر از قبل شده، کارها در هم تنیده و ایده‌ها بسیار متفاوت شده است. حیف است که روی یک قبر خالی سالها گریه کنی.

تیتر-۱زمانی را که پای این کارهای ناتمامِ همیشگی خرج می‌کنیم باعث می‌شود فرصت‌های دیگری را از دست بدهیم.

توجیهات و دلایل بسیار دیگری برای این کار می‌توان آورد/نوشت یا تراشید! نمی‌خواهم بیشتر از این آن را توجیه کنم. فقط اینکه یک هشدار هم می‌دهم:

مهر پایان - مهر ابطال شد

لیستی برای زدن مهر پایان

لیست برخی کاها و موضوعاتی که شاید لازم باید مهر پایان روی آن‌ها بزنیم در جیب خودمان است. فقط ما هستیم که می‌دانیم چه کارِ نیمه تمامی داریم که بی‌خود بی‌جهت داریم آن را ادامه می‌دهیم.

برخی از این کارها و موضوعات را اگر بخواهم برای شما بنویسم می‌شود:

مهر پایان - مهر ابطال شد بر کارها ناتمام

لیست بالا را می توان آنقدر ادامه داد تا به یک لیست چند هزار خطی برسد. چرا که هر آدمی، کارهای ناتمام و ناقصی دارد که با توجه به سن و سالش، جایگاه اجتماعی و فرهنگ و اجتماعِ مخصوصِ به خودش، متفاوت با دیگری است. اما به صورت کلی و مشترکِ بین همه‌ی انسان‌ها می‌توانم سه دسته‌بندی برای این موضوع انتخاب کنم:

۱- رابطه‌های عاطفی

۲- پروژه‌های کاری

۳- آرزوها و خیال‌های در ذهن

۴- آدم‌های نامربوطی که همیشه هستند.

این‌ها بخش مهمی از کارهای ناتمامِ مشترکِ ما انسان‌های خردمند هستند. البته که باید موارد ویژه‌ی خودمان را پیدا کنیم. هرکسی، پروژه‌های ناتمام خودش را دارد. کمی فکر کنی، متوجه آنها خواهی شد.

.

مُهر پایان را خودت باید بکوبی!

خوشبختانه در این کار استاد یا جلاد خودِ خودت هستی. باید بتوانی خلوت کنی، ریشه‌ها را ببینی، کارهای ناتمام و لاشه‌هایی که مدت‌هاست داری بی‌خود حمل می‌کنی را بنویسی، بعد شروع کنی به زدن مهر ابطال شد بر پیشانی تک تکِ آنها.

این کار یک عزم درونی می‌خواهد. باید با خودت برای رشد کردن و بهترشدن به توافق رسیده باشی، بقیه کارها ساده است.

شاید همچنان فکر می‌کنی به تنهایی ممکن نیست. حق داری. من هم مثل شما، کارها و آدم‌ها و رابطه‌های زیادی را مدت زمانِ زیادی کش داده‌ام. اما سرنخ را به شما دادم. برای این کار کافیست که تصمیم درونی خودت را بگیری. باید خسته شده باشی. باید نیازمند یک هوای تازه و یک روزهای متفاوت باشی که بتوانی این مهر پایان را بکوبی.

افتخار زدن مهر پایان و مهر ابطال شد فقط با خود من
افتخار زدن مهر پایان و مهر ابطال شد فقط با خود من

.

انتخاب خودت را که کرده باشی، حالا می‌توانی از یک دوست، مربی و کوچ و یک همراهِ خوب، بخواهی کنار تو باشد و مهرها را یکی یکی بکوبی.

اگر یک زمانی دلت خواست یک مربی کنار تو باشد، می‌توانی روی من هم حساب باز کنی. دوره‌ی مربی زمان یکی از گزینه‌های همراهی تو برای این کارهاست. (آشنایی بیشتر با دوره مربی زمان) اما قبل از آمدن، باید حسابی به خودت به توافق رسیده باشی.

.

حتی اگر خیال می‌کنی ادامه نمی‌دهی، مهر ابطال را بزن!

گاهی ما کارهایی را به نظر خودمان تمام می‌کنیم اما در پسِ ذهنِ خودمان همچنان برایش منابع خبری را دنبال کرده و روندهای جامعه را جویا می‌شویم یا آهسته و آرام برایش مقدماتی فراهم می‌کنیم یا عکس‌های قدیمی را در خلوت خود مرور می‌کنیم. اما جرات نداریم بلند فریاد بزنیم: تمام شد!

اگر در همان لحطه از شما بپرسند که آیا می‌خواهی فلان کار – فلان آدم – فلان آرزو را دنبال کنی، ببینی و بروی دنبالش، می‌گوییم:

نه بابا، دلت خوشِ ها، من خیلی وقتِ که گذاشتمش کنار.

اما خوب می‌دانیم که جایی در پسِ ذهمان داریم برایش هزینه می‌دهیم. بخشی از پردازش مغز، ساعت‌هایی در هفته و… را خرجش می‌کنیم. حضور فیزیکی ندارد اما در ذهنِ ما زنده است. هرچند به شکل منطقی می‌دانیم و باور داریم که نباشد بهتر است. مشکل اینجاست که جرات نداریم به شکلِ قطعی تمامش کنیم.

 

چرا خاموش موتور روشن؟

یک سیاست بسیار دشوار اما مفید. در درون‌مان به شدت پیگیر این ایده و کار هستیم اما در بیرون هیچ نمودی ندارد. درباره‌اش صحبت نمی‌کنیم و سرمان در لاکِ خودمان فرورفته و مشغولِ پیگیری آن کار هستیم.

با این کار موافق هستم، اما این سیاستِ فردی ربطی به حرف‌های ما ندارد. ما درباره‌ی کارهایی صحبت می‌کنیم که هیچ کاری برایشان نکرده‌ایم و یا هیچ دستاورد مناسبی از آن کار نسبِ ما نشده و البته، امیدی هم به بهتر شدن اوضاع/رابطه/شرایط آن نداریم.

اینجاست که من از زدنِ مهر پایان صحبت می‌کنم.

وگرنه برای کارهایی که همچنان امید بسیار بالایی برای آنها دارید، رابطه و آدمی که همچنان از درون به موفقیت آن معتقد هستید و برای کارهای ناتمام خود کاری می‌کنید و روندِ روبه جلوی آن را می‌بینید، زدنِ مهر پایان یک تصمیم شخصی است.

اینجاست که دوباره حرف بالا را تکرار می‌کنم: مهر پایان را خودت باید بکوبی!.

 

از کجا شروع کنیم؟

خیلی سخت نیست. لقمه‌ای که در گلو گیر کرده، نیاز به شناسایی ندارد. ما به راحتی می‌توانیم آنها را تشخیص بدهیم و برایشان مُهری تیز کنیم و بتراشیم.

کافیست بخواهیم همچون بومیان استرالیایی نباشیم. همان مادری که داستان کوتاهی از او را در بالا برایتان نقل کردم، جنازه‌ای بر دوش تا پوسیده شدنش! به نظرم آنقدر باهوش هستیم که این کار را ناپسند بشماریم. اما واقعیت این است که کارهای ما همیشه همانند آن جنازه بر دوشِ ما مشخص نیستند. ما آنها را لابلای کارهایمان مخفی می‌کنیم!

اینجا زمانی است که بخواهیم برای همیشه کارها و آدم‌ها و آرزوهایی را از روی دوست خود زمین بگذاریم. آماده هستی؟

اما از آنجایی که عادت کرده‌ایم به صورتِ لیست شده و گام به گام به ما بگویند چکار کنیم (یا به خودمان بگوییم چطوری رفتار کن!) اینجا هم به شکلی خلاصه می‌گویم:

 یک ساعتی برای خودت خلوت کن. گوشی تلفن و هیچ آدمی کنارت نباشد.

 کاغذ و قلمی بردار و لیستِ آدم‌هایی که باید بروند، آرزوهایی که بیات شده‌اند و دیگر نباید باشند و پروژه‌های خیالی یا خارج از توان خودت را بنویس.

 زمانِ حداکثر یک هفته‌ای برای پایان دادن همیشگی در نظر بگیر. روزی که باید مهر پایان بزنی، می‌تواند اعلام در شبکه‌های اجتماعی تو باشد، نوشتن در سایت یا گفتن به خانواده و اعلام عمومی. اینگونه متعد می‌شود دیگر این قبر را باز نکنی.

تمام.

به دنیای جدید و سبک‌تر خوش آمدی. مدیریت زمان شما عالی بود! از این پس، انتخاب‌های بسیاری پیش‌روی توست.

به دنیای بزرگ و بیکران و زیبا خوش آمدی

.

روزنوشته‌ها

این مطلب یکی از روزنوشته‌های سایت است. من سجاد سلیمانی هستم، مربی و مدرس مدیریت زمان. در این بخش از سایت، تلاش می‌کنم به عنوان یک معلم و مدرس مدیریت زمان، آموخته‌ها و ایده‌ها افکار خودم را در قالبِ روزنوشته‌ها منتشر کنم. فضایی خودمانی و غیررسمی. برای دیدن سایر روزنوشته‌هایم روی آدرس زیر کلیک کنید:

روزنوشته‌های سجاد سلیمانی

همچنین اگر به فایل‌های صوتی علاقمند هستید، رادیو مدیریت زمان را پیشنهاد می‌کنم. رادیویی اینترنتی پر از فایل‌های صوتی و پادکست‌های آموزشی از خودم و اساتید و صاحب‌نظرانی که خودم از آن‌ها بسیار آموخته‌ام. برای شنیدن بروید به : رادیو مدیریت زمان

این رادیو یکی از زیرمجموعه‌های سایت به نام «گالری زمان» است (آرشیو صوتی-ویدیویی و عکس)

.

پروژه‌های پایانی من…

من قبلاً این کار را کرده‌ام. یکی از مهمترین آنها پروژه یادهست بود که وب سایت آن را بستم و این نوشته را منتشر کردم.

به زودی تعداد دیگری از کارها و آرزوها و … را مهر پایان خواهم زد و همین‌جا در روزنوشته‌ها منتشر خواهم کرد. چنین نوشته‌های را با آدرس زیر می‌توانید پیدا کنید:

مُهر پایان بر کارها، آرزوها و آدم‌های ناتمام

.

.

.

آدرس کوتاه و اختصاصی این نوشته:

http://zaman.link/mohrp

One thought on “کوبیدن «مهر پایان» بر پیشانی کارها، آرزوها و آدم‌های ناتمام

  1. Pingback: ایده‌ی #یادهست بدون سایتی ویژه ادامه دارد Yadhast.com - سجاد سلیمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.