یکی دو ماهِ قبل به بهانهی چالشِ مطالعهی روزانه به سراغ محمد حسینی رفتم و یک گفتگوی خیلی خوب شکل گرفت که ویدیوهای آن را میتوانید در این نوشته مشاهده کنید. محمد ساکن قم شده است و با برندِ مرتا میخواهد در حوزهی آموزش مهارتهای فردی به ویژه با تمرکز بر کتابخوانی و تندخوانی و البته درستخوانی زندگی خودش را پیش ببرد.
چند روز قبل مهمان او و بچههای تیمش در دفتر مرتا بودم و ما دربارهی صنعت آموزش، برندسازی و برند شخصی و کوچ و کوچینگ و مشکلات آن و.. صحبت کردیم که که اینجا میخواهم چند خطی دربارهی بحث انتقادیمان از کوچینگ در بخش روزنوشتههای سایتم بنویسم. امیدوارم کوچهای محترم وقت داشته باشند و بتوانند این متن را بخوانند تا دربارهی آن گفتگو کنیم.
.
محمد توانسته بود یک تیم خوب و هستهی اولیهی باسواد، اهل یادگیری و بسیار علاقمند را گردِ مرتا جمع کند. براستی هم محمد عزیز راست میگفت که تو حرکت کن و در جریان باش، آدمهای علاقمند و مثل خودت را خواهی یافت. تیمی که از داخلِ سمینارهایش جمع کرده بود و هرکدام از این دوستان جوان و پرانگیزه، بخشی از کارهای مجموعه را انجام میدادند.
نمیخواهم بگویم حسودی کردم، واژهی دقیقی نیست، اما آرزو دارم که بتوانم با اینچنین بچههای خوبی همراه شوم و برای رویای مدرسهی زمان و مجموعهی آموزشی-پژوهشی پیشرو همراهانی باانگیزه و علاقمند را گردهم آورم. دیدن پیشرویها و کارهای دوستان، همواره برای من خوشحال کننده و انرژیبخش بوده است.
.
گفتگوی انتقادی دربارهی کوچ و کوچینگ در ایران
من و محمد و بچههای تیم دربارهی موضوعات مختلفی صحبت کردیم (هرچند من رودهدرازی کردم) اما یکی از عناوینی که به آن پرداخته شد، بحث کوچ و کوچینگ بود. من یک انتقاد به این جریان کوچسازی و شیوهی کوچینگ داشتم که آن را بیان کردم و موافقیان و مخالفانی هم در جمعِ کوچکِ ما داشت.
به عنوان مقدمه و در آغاز نوشته باید موضعِ خودم را روشن کنم: من موافقِ دو رویکرد کلی در ایران هستم، الف) آموزش ب) کوچینگ (این دو را میگویم که مرتبط با بحثِ اکنونِ ماست، اگرنه ابعاد دیگری دارد که باید به موقع به آن پرداخته شود.)
.
الف) صنعت آموزش مستقل در ایران:
.
فکر میکنم ما در مرحلهای از ورودِ آموزش در بین مردم (و خارج از ساختارِ آموزشی رسمی در ایران چه به لحاظ محتوا و چه از نظرِ ساختار) هستیم که راه زیادی برای بالغ شدن را باید سپری کند. چه آنکه آموزش دهنده (مثلِ من) هنوز نمیداند دقیقا باید چه چیزی را با چه کیفیتی و چه موقع آموزش بدهد، و اینکه آموزشگیرنده (اینجا عموم مردم) هنوز به شکل دقیقی نمیدانند باید چه چیزی را یادبگیرند و برای چه محتوای و چه استادی هزینه مالی-زمانی داشته باشند.
به همین دلیل من از کلیتِ صنعت آموزش خارج از ساختارِ حکومتی ایران و همهی اساتید و مدرسان آن دفاع کرده و دستاوردها و فواید آن را بسیار زیاد میدانم و البته به صورت چکیده و اشاره؛ مهمترین دستاورد آن را «محقق شدنِ آموزش بر اساس نیازهای واقعی زندگی مردم» میدانم که گامی مهم در راستای توسعهی کشور است.
.
ب) کوچینگ:
.
از کوچینگ به عنوان یکی از زیرشاخههای کوچک، نو، سطح بالا و غیرعمومیِ صنعتِ آموزش هم دفاع میکنم و آن از محصولاتِ خوبِ صنعتِ آموزش جدای از حکومت و دولت میشمارم. همچنان نیز تلاش میکنم به اندازهی سواد، فهم، برداشت و البته تجربهی خودم در راستای بهرهوری بیشتر این صنعت، نقدهایی به آن داشته باشم. کوچینگ را با همهی عناوین و دستهبندیهایش به عنوان یک رویکردِ کلی آموزشی میدانم و قبولش دارم.
به گمان من این رویکردِ آموزشی که بیشتر برای طبقهی متوسط به بالای جامعه است (و خواهد بود)، برای مردمی یا اجتماعی که دوروبر خودمان میبینیم و سروکله میزنیم (همهی ما) نقطهی شکافی خوب برای جدا شدن، بهتر و بالیده شدن و پرورش یافتن ایدههایی نو و مستقل و شکلگیری سبکِ زندگیهای بهتر خواهد بود. (هرچند دورانِ گذر آن طولانی است، اما روندی که میبینم این خواهد بود) از این جهت من با کوچینگ و کوچ موافقم.
.
حرفِ حسابم چه بود؟
بعد از این مقدمه باید از محتوایِ سخنِ خودم بگویم. چند دقیقهای دربارهی این موضوع صحبت کردیم، اما در باورِ من، یک مسئلهی بسیار مهم است. صنعت کوچینگ ایران نوپاست و هر نوپایی آمادهی کجروی و بیراههروی. از اینرو لازم است که فعالان این صنعت بنشینند، خلوت کرده و در جمعهای خویش نگاهی بسیار بیرحمانه و انتقادی در پیش بگیرند (دکترا نخواندهام اما دکتر دیدهام و از بزرگانِ بسیاری شنیدهام که باید جلوی تولید انبوه دکتر را گرفت بسیار محدود این مدرک و درجه را به آدمهای کشور اعطا کرد.)
این روزها بدون توجه به سن و سالتان، بدون توجه به زندگیِ زیسته و تجربهها و آموختههایتان و بدون توجه به توانمندیهایتان کافیست در یکی از «مراکز تولید و پرورش انبوه کوچ» ثبت نام کنید و پول خوبی بدهید تا «کوچ شوید»، آنگاه به عنوان یک «خود کوچ پندار» کاری دهنپرکن را آغاز کنید: «کوچینگ».
ظاهرا با توجه به محتوای آموزشی که این روزها به دستم میرسد، انبوهِ کوچها در یک بازار محدود (همانطوری که گفتم طبقهی متوسط به بالای جامعه و بخش بسیار اندکی از این جامعه) به تضاد منافع گرفتار آمدهاند و بازیهای کلامی بسیاری آغاز شده است.
مثل بازیهای کلامی که شفافسازی در مورد تفاوت میان مشاور، مربی، منتور و کوچ و کوچینگ رسالت اینروزهای همهی فعالان این صنعت شده است. اما راهِ درمان، گفتگو درمانی نیست، صنعت کوچینگ باید به فکر ایجاد یک ساختارِ قدرتمند و تاثیر گذارِ سطح بالا و موثر باشد تا با بالارفتنِ استانداردهای کوچینگ و آموزشِ عمومیِ مخاطبان بتواند راهبری این جریان را در دست داشته باشد. (صدالبته که اینکار نیازمندِ یک موسسه حقوقی، چند آدمِ گران قیمت و… نیست!)
.
پول، محورِ کوچینگ
مشکلِ صنعتِ کوچینگ و کوچها کجاست؟ شاید این فکر به ذهن برسد که هنوز زود است بخواهیم دربارهی مشکلاتِ کوچینگ نگاهی از درون داشته باشیم و خودانتقادی کنیم. موافق با شما هستم، ما به سالها تجربه و ایجاد یک فرهنگ و خرد جمعی نیازمندیم تا بتوانیم گفتگویی خوب را تجربه کنیم و راهکارهایی نو را کشف و آزمایش کنیم.
به شکلی که استادان و کوچهای ما برای بیان و پیشبرد مرزهای کوچینگ، نیاز صددرصدی به الگوبرداری کامل از مدلها و کوچهای خارجی را اولویت دوم به بعد خود قرار بدهند. این کار به زحمت بسیار، اندیشیدن دائمی و ساختن و آزمایش و بهینهسازی بسیار زیاد در ساختار اجرایی و محتوایی صنعت کوچینگ ایران نیازمند است.
در بین کوچهای ایرانی کدامیک هماکنون میتوانند تعاریف و استانداردهای فدراسیون بینالمللی کوچینگ ICF را نقد و رد کنند؟ اشتباهات علمی/تاریخی/اجرایی و… آن فدراسیون را در قالب مقالههای مستند و قابل ارجاع منتشر کنند (بر فرض اینکه تقریبا عموم دستاوردهای فکری انسانها دارای اشتباه بوده و به مرور قابلِ نقد و رد است). چند کتاب و فیلم مرجع برای صنعتِ کوچینگ ایرانی تولید کردهایم؟ سختگیریهای شدیدِ ما برای علاقمندان به صنعتِ کوچینگ چیست؟
به عنوان یک ناظر بیرونی و در مواجهه با «محلهای گوناگون تولید انبوه کوچ (منظورم آموزشگاهها و…)» یک شاخص مشترک در همهی این دورهها وجود دارد: پول خوب.
همهی ما حملهی گلهوار به سمت رشتههای عمران، کامپیوتر، دندانپزشکی و پزشکی و… را به خاطر داریم، پول خوب اصلیترین دلیل هجوم به سوی این رشتهها بود، بدون توجه به علاقهها، توانمندیها و استعدادهای درونی و بیرونی دانشجویان. محصول نهایی هم پیشروی چشم همهی ماست و اینجا نیازی به روضهخوانی و شرحِ داغِ ملیمان نیست.
وقتی پول خوب در آوردن برای کوچینگ یک دلیلِ عالی میشود، هر کسی میتواند «خود کوچ پندار» شود و هر آموزشگاه و پرورشگاهی به خود جراتِ «تولید انبوه کوچ در قبال دریافت پول خوب» میدهد و این «دور باطل» آغاز میشود. به نظرم باید برای این مسئله فکری اساسی بشود.
پولِ خوب به عنوان هدف، انگیزهبخشی بسیار قوی و انحرافکننده و پوچکنندهای بسیار قویتر برای کوچینگ و کوچهای محترم است. اگر اثرگذاری را به عنوانِ یکی از شاخصههای مهمِ کوچ بپذیریم، آیا واقعاً این شیوهی تربیتِ کوچ، روشی اصولی برای تربیت کوچِ موثر است؟ آیا
نمیشود که جوانی دنیا ندیده، بیکار، بدون تجربههای عاطفی/شغلی/مالی و حتی سوادِ متوسط به پایین و… (که شاخصههای بسیار دیگری وجود دارد اما من به همین چند گِرا بسنده میکنم) بیاید بشود کوچ و آدمهای دیگری را که مشتاق راهاندازی کار، بیرون رفتن از بحرانهای زندگی مثل تنشِ کاری و عاطفی و حتی خواهان متخصص شدن در یک زمینه است و… را بنشاند دور میز و کوچینگ را اینگونه رقم بزند.
این تنها یکی از نمونههای بسیار زشت، زننده و پوچی است که بارها شاهدِ آن بودهام، دربارهی ابعاد دیگر آن و انتقاداتی که میتوان وارد دانست، باز هم خواهم نوشت.
.
زمان مخاطب کوچینگ، مبنای حساسیت من
اگر بخواهم به شکلی ویژه، زاویهی نگاهِ خودم را مشخصتر بیان کنم، زمانِ مخاطبان و نیازمندان کوچینگ و کوچ است. نیازمندان به کوچ با همراهی او میخواهند باری از دوش بردارند، بهتر فکر کردن؛ مسئلهیابی، مدل ذهنی بهتر برای دیدن و درک دنیا، تصمیمگیری و برخورد با چالشها را یاد بگیرند و عمرِ گرانقیمت خود را بهتر سپری کنند.
این افکار و نوعِ باورم را در قالبِ یک نوشته با عنوان «حرف مفت ممنوع؛ قاعدهای برای انتشار محتوای دیجیتال» بیان کرده بود. همچنان آن دیدگاه را برای معلمها و مدرسانی مثل خودم و کوچهای محترم میپسندم. به نظر میرسد ما بسیار بسیار به این این قاعده نیازمندیم
.
به گمانِ من ما شیوهای که پرورشگاههای تولیدی کوچینگ در پیش گرفتهاند، ما حرفِ مفتِ بسیاری را پای میزهای جلسات کوچینگ شاهد خواهیم بود که متاسفانه علاوه بر تحمیل هزینههای مالی، مخاطبان و علاقمندان به شکلی مطلوب، شایسته و درست و حسابی از عمر و زمانی که خرج کردهاند، برداشتی نخواهند داشت.
.
در ادامه بیشتر خواهم نوشت
حرفهایم تا اینجا کافیست. دغدغههای فکریام را نوشتم تا علاوه بر ساختارمند کردنش، با اشتراکگذاری آن ایراداتش را در نگاهِ شما مخاطب گرامی ببینم. بسیار خوشحال خواهم شد که این بحث را باهم پیش ببریم، دربارهی آن گفتگو کنیم، نقد مرا نقد کنید و اگر پرسشی به ذهنِ شما رسیده بنویسید.
این بحث را ادامه خواهم داد، شما میتوانید این نوشته را در ذیلِ عنوان زیر پیگیری کنید:
آسیبشناسی صنعت کوچینگ و کوچ های ایرانی
.
این نوشته از جنش روزنوشتههاست. میتوانید بقیهی روزنوشتهها را اینجا بخوانید و دنبال کنید.
.
عکسهای نشست دوستانهی مرتا
راستی در ادامه شما میتوانید چند عکس دیگر این دیدار دوستانه را مشاهده کنید:
.
.
.
آدرس کوتاهِ این نوشته:
سلام. نقد شما رو خوندم. به عنوان یک کوچ قدیمی و با مدرک حرفه ای تایید شده، دغدغه شما رو درک می کنم و خیلی خوشحالم که یک نفر از این دیدگاه به موضوع نگاه کرده است.
گرچه هنوزم برای من جای سواله که یک پژوهشگر مدیریت زمان چطور می تونه روند کوچ و مربیگری رو نقد کنه.
متشکرم
نازنین سخاوتی
هیچوقت این دیدار صمیمی و پرمحتوا رو یادمون نمیره سجاد جان!
از نظر من کوچینگ یک ابزار است نه یک شغل!
شما در نقش والد، مدیر ، مربی و یا دوست میتوانی از این ابزار استفاده کنی میتوانی هم از ابزارهای دیگر استفاده کنی. انتخاب با توست که بسته به شرایط فردی که به تو مراجع کرده از چه ایزاری برای کمک بهش استفاده کنی. اما مهم اینه که بدونی کوچ حق قضاوت و توصیه نداره. اگر قرار باشه کوچ باشی از ۴۵دقیقه فقط باید ۵تا۱۰ دقیقه حرف بزنی و بقیهش رو باید شنونده باشی
حالا با این تعریف خواهیم دید که خیلی از دوستان کوچ ما درواقع دارند ادای کوچها را درمیآورند