یک فیلم درام تاریخی که به بخشی از زندگینامهی رئیس جمهور افسانهای آمریکا یعنی آقای آبراهام لینکلن میپردازد. کارگردان این فیلم هم یک نام آشنا برای سینمابازان است: استیون اسپیلبرگ. خب اجازه بدهید قیافهی آقای آبرهام لینکلن را همین ابتدا ببینیم:
پیشنمایش فیلم لینکلن
دربارهی فیلم لینکلن (۲۰۱۲)
فیلم لینکلن که در سال ۲۰۱۲ توسط استیون اسپیلبرگ ساخته شده به بخش مهمی از زندگینامه ی آقای آبراهام لینکلن در دوران ریاست جمهوری اش میپردازد که در آن هنگام جنگ داخلی آمریکا شکل گرفته بود و آقای لینکلن بعد از سالها تلاش و زیرکی توانست اعلامیه آزادی بردگان را وارد قانون اساسی آمریکا کند. کاری که در نهایت باعث بردهداری در سرتاسر کرهی زمین غیرقانونی اعلام شده و به ویژه اروپیان دیگر نتوانند از سایر انسانها برای رسیدن به منافع خودشان، بهرهبرداریهای ظالمانهای داشته باشند.
چرا باید فیلم لینکلن را ببینیم؟
قبل از نوشتن برداشتهای خودم دربارهی محتوای این فیلم لازم است یادآوری کنم که این فیلم بر اساس زندگینامه ساخته شده است. همانطوری که میدانید من به زندگینامهها اهمیت بسیار زیادی قائل هستم و تلاش میکنم همواره زندگینامههای متنوع و مختلفی را خدمت دوستان گرامی و زمان جویان عزیزم معرفی کنم.
همین نکته برای دیدن یک فیلم کافیست. زندگینامهها اهمیت بسیار زیادی در رشد فردی ما دارند. من پیشنهاد میکنم آشنایی با زندگینامهها را جدی بگیرید و سری به بخش زندگینامههای سایت بزنید (اینجا) من کلی زندگینامه به صورت فیلم، مستند، کتاب و… برایتان آماده کردهام.
مصیبتها و سختیهای بسیار بسیار زیادی در زندگی کشیده بود (از دست دادن مادر در کودکی و خواهر در نوجوانی و دو فرزند) که این را در ادامه به قلم آقای فرنودیان خواهیم خواند.
ساده و خودمانی زندگی میکرد. (بازی با کودکان – بازی و شوخی در میان مذاکرات جدی – داستانگوییها و مرور خاطرهها در ستاد جنگ و وسط بحران) گوش شنوا دارد و مثلا در مقام ریاستجمهوری در کنار سربازان مینشیند و به حرفهایشان گوش میدهد.
از خودش و آنچه که بود ناراحت نبود. عزت نفس داشت (حس ارزشمندی میکرد) طوری که وقتی در مجلس نمایندگان به او گفتند که پدرت کفاش بوده، گفت من هم بلدم و اگر کسی تمایل داره بعد از جلسه میتوانم کفشهایش را واکس بزنم.
بسیار خردمندانه و با فکر کار میکرد. نگاهی سیستمی به همه چیز داشت (حتی آیندهی قوانین) و برای انجام هر کاری سیستمی رفتار میکرد (خرید با واسطه و حتی دعوت به صلح!)
بسیار پرحوصله بود. سختی دوران زندگی او را فردی بسیار پرحوصله ساخته بود. در اوج فشارهای عصبی و کارهای دشوار با حوصله در مقابل آدمهای دیگر (همسر – پسر بزرگش – مراجعین – همکاران و رقبا ..) گوش شنوا داشت. بسیار صبور بود. به آدمهای دیگر هم فرصت فکر کردن و تصمیمگیری میدهد.
با آنکه فقیرزاده بود اما در مقابل سرنوشت کوتاه نیامد. سر خم نکرد. همهی تلاشش را برای ساختن دنیای خودش و دیگران به کار بست. (او به عنوان اولین رئیس جمهور جمهورخواه انتخاب شد و از موسسین حزب جهوریخواهان بود).
با آنکه هرگز مدرسه نرفته بود اما همیشه در حال یادگیری بود. میگویند مدیریت جنگ را هم از کتابهای داخل کتابخانه و نوشتههای دیگران اداره میکرد. همیشه در حال یادگیری بودن، حس بزرگ او بود. رفتار و کردار حقوقی داشت).
در گفتگوهای دشوار و مذاکرات سخت، با همهی رقیبان مذاکره میکرد، در مذاکره دقیق بود مثلا با نماینده مجلس در مورد آزادی بردگان صحبت کرد و نهشغل بردگان پس از آزادی، با نمایندهی جبههی مقابل هم به خوبی مذاکره کرد و کارها را پیش میبرد. (لطفا هنگام تماشای فیلم به قدرت مذاکراتی او توجه کافی داشته باشید).
اگر به دانش «مذاکره» علاقمند هستید میخواهید یک مذاکره کننده حرفهای شوید، پیشنهاد میکنم به بخش مسیر مذاکره کننده حرفهای سایت سری بزنید.
دردها و مشکلات لینکلن – نوشته آقای فرنودیان
۱. از آن مصیبت دیده های اصیل این دنیا بود آقای لینکلن. بلا نبود که به سر آقای لینکلن نیامده باشد. نه ساله بود که خانم مادر مرد و مسوولیت آقای لینکلن افتاد به گردن خواهر یازده ساله که خودش هم چند سال بعد در نوزده سالگی آقای لینکلن عمرش را داد به شما. آقای لینکلن کمی این طرف آن طرف رفت و آخرش رسید به ماساچوست و عاشق شد و فکر ازدواج و زن و فرزندی که معشوق مرد و آقای لینکلن دوباره برگشت به اطراف خانه پدری. بالاخره آقای لینکلن ازدواج کرد و صاحب فرزند شد و فرزند اول البته بالید و بزرگ شد و سالها بعد به مقام وزارت جنگ رسید، ولی فرزند دوم یک ماه قبل از رسیدن به چهار سالگی مرد و اون وسط های جنگ داخلی، آقای لینکلن داشت آماده می شد که بگوید “در ایالات ذکر شده یا بخشی از این ایالات تمام بردگان آزاد هستند و خواهند بود” که فرزند سوم هم در دوازده سالگی رفت.
۲. چند ماه بعد از فوت فرزند سوم، آقای لینکلن اعلامیه آزادی بردگان را نوشته بود و منتشر کرده بود که دوست صمیمی آقای لینکلن، یعنی آقای ویلیام مک کالا، کشته شد. بعد دختری داشت این آقای ویلیام مک کالا که مرگ پدر را تاب نمی آورد و ضجه می زد و داد و هوار و فریاد. اینجاست که آقای لینکلن که با آن زندگی پردردش حالا دیگر متخصص مصیبت زدگی است، کاغذ و قلم را برمی دارد و به خانم فنی مک کالا یک نامه می نویسد که:
“فنی جان، […] در این جهان دیوانه غم به سراغ همه می آید ولی برای جوانان با دردی می آید که از درد دیگران تلخ تر است چرا که ناگاه می آید. پیران یاد گرفته اند که همیشه انتظار غم را داشته باشند. […] تو حالا نمی فهمی که روزی حالت بهتر خواهد شد […] ولی روزی باز شاد خواهی بود. من می دانم این حقیقت است و اگر به یقین باورش کنی، همین امروز هم حس بهتری خواهی داشت. من از درد آنقدر تجربه دارم که بدانم آنچه می گویم حقیقت است […]. روزی یاد پدرت در قلب تو، به جای درد، یک حس شیرین ولی غمناک خواهد بود. حسی خالص تر و مقدس تر از آنچه قبلا تجربه کرده ای. به مادر داغدیده ات سلام من را برسان. دوست مخلصت، آ. لینکلن”.
۳. زندگی آقای لینکلن یک چیزی است شبیه یک تپه صعب العبوری وسط یک توفان وحشتناکی. برف و بوران می زند به دار و درخت و دشت و تپه. درختها یکی یکی می افتند ولی میان آن توفان یک آقای قد بلندی را می بینی، کلاه سیلندرش را گذاشته روی کله و شال سیاهش را پیچیده دور گردن و پالتوی سیاه بلندی پوشیده و می رود جلو. حرکت می کند رو به جلو. گام به گام. گاهی پرت می شود پایین. تمرکزش ولی فقط روی هدف است و دوباره می ایستد و جلو می رود. آقای دیل کارنگی در “آیین سخنرانی” از این تمرکز روی هدف آقای لینکلن می گوید از قول هم کوپه ای قطارش. که نشسته ایم توی قطار و داریم می رویم که آقای لینکلن چهل و نه ساله که نماینده ایالتی است، نماینده حزب بشود برای انتخابات سنا. آقای لینکلن باید سخنرانی کند و دارد سخنرانی معروف “خانه دوقسمت شده” را تمرین می کند و مدام می گوید “مملکت … خانه … برده .. آزاد” تا شب می شود و آقای هم کوپه می خوابد و صبح که بیدار می شود آقای لینکلن با چشمهایی که برق می زنند نگاهش می کند و اولین جمله ای که می گوید اینست که “باور عمیق دارم که این دولت نمی تواند نیمه برده و نیمه آزاد پایدار بماند”. این یک جمله را تا صبح حکاکی می کرده آقای لینکلن. وسط همان برف و بوران و توفان. گیر که می کرده شاید می گفته که “تو حالا نمی فهمی که روزی حالت بهتر خواهد شد. من از درد آنقدر تجربه دارم که بدانم آنچه می گویم حقیقت است.” و باز می رفته. شیرآهنکوه مردا که آقای لینکلن بود.
منبع این نوشته کانال تلگرامی آقای فرنودیان عزیز است.
لیست معرفی سایر فیلمها
همانطوری که میدانید من آرشیوی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما را با هدف ِ آموزش ِ عمیق برخی مفاهیم به دوستان خودم ارائه میکنم و برخی دیگر را هم به عنوان فیلمهای عالی تاریخ سینمای ایران و جهان تا تماشا کنند و لذت ببرند.
اگر دوست دارید لیست همه فیلمهای معرفی شده را ببینید، روی لینک زیر کلیک کنید:
آرشیو فیلم درمانی و بهترین فیلمهای تاریخ سینما ایران و جهان
اگر برایتان سوال شده که فیلم درمانی چیست و چگونه میتواند به ما کمک کند؟ و اینکه آیا واقعا اثری هم میتواند دیدن فیلم داشته باشد، پیشنهاد میکنم نوشتهی بلند مرا همراه نظرات یک روانپزشک مطرح بخوانید تا دلایل اینکار برایتان شفافتر شود:
فیلم درمانی چیست؟ چگونه به ما کمک میکند؟ همراه معرفی ردههای سنی فیلمها
البته لازم به توضیح است که من پکیجهای مختلفی را دستهبندی کردهام. این فیلم را در «پکیج فیلمهای امیدواری – سختکوشی – ضدافسردگی و تنبلی و البته صبور بودن زیاد» دستهبندی میکنم.