من دیتاکس شبکه های اجتماعی را از استاد عزیز محمدرضا شعبانعلی آموختم، امروز که سایتشان را مرور میکردم و عکس هایشان را در دسته بندی «لحظه نگار» می دیدم، به بدسلیقگی و ضعف ِ واژه هایم در انتخاب یک نام خوب پی بردم و همین الان تصمیم گرفتم آن را اصلاح کنم، البته باید خیلی قبل […]
Category Archives: لحظه نگار – عکاسی
.من عکاس نیستم و آداب و فنون عکاسی راهم نمیدانم، اما گاهی با گوشی موبایل خودم دوست دارم لحظه هایی را ثبت کنم و در بخش لحظه نگار نگهداری کنم به ویژه بعد از رهاکردن اکانت اینستاگرامم و دیتاکس از شبکه های اجتماعی. مشاهده تصاویر برای دیدن تصاویر در اندازه اصلی روی آنها کلیک کنید: […]
این عکس رو امروز وقتی از کنار یک موتورسیکلت پارک و قفل شده در پیاده رو رد می شدم، گرفتم. فکر میکنم یک دقیقه ای به آن نگاه می کـردم و یک Self talk فوری و سریع در ذهنم راه افتاد و از ابعاد مختلف آن را می کاویدم و به آنچه در پس ِ ذهنم […]
در هفتمین گام از عکسهایی که در بخش عکاسی من منتشر میکنم؛ تصمیم گرفتم که چند عکسی که طی روزهای گذشته گرفته ام را اینجا بگذارم. فکر میکنم یک مزیت آن این است که در وقت مخاطب صرفه جویی می شود و می تواند چند عکس را ببیند و از سویی یک ضعف دارد، فرصت فکر کردن و […]
مطالعه، کار و زندگی دیجیتال این روزهای من، مثل بسیاری از انسانهای کره زمین، دیجیتال سپری می شود. پای کامپیوتر لحظه هایمان را سپری می کنیم. این فقط یک صحنه از این زندگی مشترک است. عکاسی من این بار میز کارم را شکار کرد 🙂 دیدن عکسهای بیشتری که میگیرم در لحظه نگار – عکاسی
در خیابان به راحتی از کنار سیم های برق می گذریم، در خانه به راحتی کلید پریز برق را فشار میدهیم یا وسیله برقی را استفاده می کنیم. راهی که برق طی می کند تا به دست ما برسد، راه درازی است… برای دیدن تصویر در اندازه بزرگ و اصلی، روی عکس کلیک کنید. این مطلب […]
ییکی دو شب قبل پیام صوتی شب یلدا را برای دوستانم فرستادم (اینجا) و از عشق در نگاه حافظ گفتم و آنچه ما می توانیم باشیم. امشب پیاده روی می کردم خیابان انقلاب و جلوی کتابفروشی های اطراف میدان. ویترین یکی از مغازه ها حسابی توجه ام رو جلب کرد، چند دقیقه ای نگاهش کردم، […]
در روزهای گذشته که از هنر خیابانی ایده ای برای ایجاد بورس نقاشی و گذرگاه هنر گفتم، دوباره مسیرم به سمت خیابان انقلاب تا ولیعصر افتاد. ایده من : بورس نقاشی و گذرگاه نقاشها امیدوارم وقت بگذارید آن را بخوانید. اتفاقا با دوستی همراه بودم که رخ اش را برایم نقاشی کرده بودند، دوباره دو […]
امروز قم بودم. با یکی از دوستان خوبم قرار داشتم. بعد از سه چهار ساعت قدم زدن و گپ زدن و صحبت کردن در مورد همه چی، رسیدیم حرم حضرت معصومه. نشستیم داخل حیاط روی فرش هایی که پهن شده بود. داشتم صحبت می کردم که چشمم تو چشمش افتاد. زل زده بود به ما […]
. عنوان خاصی برایش ندارم. اما خیلی دوست دارم بدانم دقیقا به چه چیزی فکر میکند. شاید هم فکر نمی کند، این کارگر شهرداری، برای رفع خستگی، فقط نگاه می کند! عکسهایی که میگیرم را با عنوان «لحظه نگار» منتشر میکنم. اگر دوست داری سری به آن بزنید.
- 1
- 2