«تو گوگل بزن سجاد سلیمانی» و یا «در اینترنت اسم مرا جستجو کن، پیدایم میکنی» این جمله ای هست که چند سالی هست در پاسخ به کسانی که شماره تلفن یا کارت ویزیت میخواهند، بیانش میکنم. قصد نداشتم به شکل ویژه این مطلب را بنویسم، اما به نظر میرسد باید باورهای خودم را در این زمینه بنویسم و آنگاه به مرور این نوشته را تکمیل کنم.
البته اگر بخواهم به طور کامل همهی باورها و اندیشههایم را به همراه دستاوردهای این کار بنویسم، احتمالا چند هزار کلمه خواهد شد. این نوشته را به مرور در آینده تکمیل خواهم کرد.
چرا در اینترنت دنبال من باید بگردی؟
دو دلیل باعث نوشتن این مطلب شد:
یک) چند وقتِ به واسطه یک نقد و چالشی که یکی از دوستان عزیزم به من داشتند که «چرا میگویی در گوگل برو بگرد؟» و یک بازخوردی از او گرفتم. البته او این کار مرا نمیپسندید. هر چند این روزها به خوبی وبلاگنویس شده و میتوان او را با یک جستجوی ساده کشف کرد 😉
دو) چند روز قبل، دومین رزومهی زندگیام را برای کسی-جایی ارسال کردم. فردای آن روز داشتم رزومه را مرور میکردم که دیدم یک بخشِ بسیار مهمی از رزومهی من دربارهی وبلاگنویسی است. از خودم پرسیدم که مگر چقدر نوشتهای و چه خبر است که این همه وبلاگنویسی را به نمایش گذاشتهای؟
این فکر بسیار در ذهن من بود تا اینکه کمی تحقیق کردم دیدم در چهار سالی که این وبلاگ را دارم، حدود ۳۰۰۰۰۰ (سیصد هزار کلمه) نوشتهام. فکر میکنم عدد خوبی باشد. (در این مورد میتوانید گزارش مرا اینجا بخوانید) در آن نوشته به این پرسش هم خواهم پرداخت که آیا وبلاگنویسی واقعاً رزومهی مناسبی برای من خواهد بود/هست؟
. .میخواهم بنویسم چرا در پاسخ به کسانی که از من شماره تلفن تماس یا اطلاعات بیشتر یا کارت ویزیت می خواهند می گویم «تو گوگل بزن سجاد سلیمانی». چرا از دیگران میخواهم رزومهی آنلاین مرا ببینند و مرا در یک فضای بهم پیوستهی آنلاین بشناسند. در ادامه دلایلم را میآورم و به مرور در آینده این نوشته را تکمیل میکنم.
دنیای واقعی نوین، فضای دیجیتال است!
دنیای نوین و دنیای واقعی ما، دنیای دیجیتال شده است. گویی ما برای زنده ماند و هویت داشتن، باید رزومه آنلاین درستی داشته باشیم. مگر میشود زنده باشی و شناسنامه و کارت ملی یا پاسپورت نداشته باشی؟ ما به چنین مرزی داریم میرسیم.
عدم حضور در این فضا، به معنای واقعی کلمه «عدم» است، نبودن و دیده نشدن. البته ما برای نمایش یا خودی نشان دادن، فضای دیجیتال را تجربه نمیکنیم، ما به معنای واقعی کلمه میخواهیم اینجا زندگی کنیم. زیستن یعنی داشتن ارتباطات، فکر کردن و آموختن، شادبودن و غصه خوردن، حرکتهای دستهجمعی گلهوار مدرن داشتن یا به صورت تخصصی یک دانش و زمینه راسوراخ کردن و…
البته هنوز دو دستهی خاص از آدمها را میتوانم بشمارم:
- آنهایی که اصلا نمیدانند و درکی از دنیای دیجیتال ندارند. مثلا به واسطه سواد پایین یا فقر امکانات و یا پیرمردان و پیرزنانی که دیگر، هیچ نیازی به این فضایِ سرد دیجیتال ندارند.
- افرادی بسیار پیشرو همانند کل نیوپورت که محدودیتهای بسیار شدیدی را بر روی حضورش در فضای دیجیتال گذاشته است و فقط و فقط (تاکید میکنم فقط) به وبلاگنویسی میپردازد و در سایر محیطهای شلوغ دیجیتال (مثل همهی شبکههای اجتماعی) هیچ حضوری ندارد.
فرهنگ مکتوب را جایگزین فرهنگ شفاهی میکنیم
با اینکه فضای تعاملی رسانهای فوقالعاده پیشرفتهای مثل امکان تماسهای ویدیویی و صوتی رایگان و بینهایت (بین دو نفر یا چندصد یا چند میلیون نفر) فراهم شده است، اما همچنان ساختار فضای دیجیتالی که ما در آن نفس میکشیم، بر اساس نوشتن و متن است، به ویژه که این حضور شما به واسطهی یک وبلاگ یا وبسایت باشد.
بازخورد مخاطبان و ایجاد شبکهی راهبردی زندگی
فضای دیجیتال نه تنها مرا، که دایره اجتماعی و روابط مرا هم نمایان میکند. مخاطبی که زرنگ و باهوش باشد، به جای راضی شدن به یک کارت ویزیت (که هیچ سرنخی از دنیای من در آن نیست) میتواند با جستجوی منِ وبلاگدار و صاحب وبسایت (و شبکههای اجتماعی) به خوبی لایههای زیرین روابطِ مرا هم کشف کند. یک بازی حساس که امکان اوج یا سقوط را همزمان با هم در دل خود دارد.
باشگاهِ توسعهی من
منی که میخواهد توسعهیافته و توانمند باشد باید یک باشگاهِ دائمی آموزشی داشته باشد. وبلاگنویسی و حضور در فضای تولید محتوا، چنین فرصتی را فراهم میکند. من مینویسیم، خالی میشوم، برای نوشتن دوباره، باید بروم و بخوانم و بیشتر یاد بگیرم تا بتوانم بنویسم. مغزِ من زنده و توانمند خواهد شد (همانند ماهیچههایی که در باشگاه، تمرینهای ورزشی دائمی و درازمدت دارند)
آیا در مسیر ِ مشخصی زندگی میکنم؟ میشود فهمید؟
زندگی بر مدار یک خط فکری کار انسانهای بزرگ است. دائماً تغییر فکری-فلسفی نداشتن، یک مزیت است. رشد و تحول، نمیتواند هر روز و هر ماه رخ بدهد. ثبات فکری، محصولِ عمیق شدن آدمی است. نوشتن، گاردریلِ انتخابی ما برای داشتن مسیری مشخص است.
تغییر در این راه رخ میدهد، اما هر روز دگرون نمیشویم. دلیل این که تو باید از من به جای کارت ویزیت؛ آدرس وبسایت مرا بگیری و وبلاگنویسی مرا ببینی، این است که میتوانی به خوبی، پیببری و بدانی و مرا کشف کنی. ثبات قدم من برای نوشتن و فکر کردن و بودن، دلیلی است برای یک خواستن: اینکه میخواهم با ثبات زندگی کنم.
تو وقتی مرا در موتورهای جستجو بگردی، اینگونه مرا خواهی شناخت. کارت ویزیت، یک شماره اتفاقی، یک مهمانی کاری و…. نمیتواند مسیر طی شدهی زندگی مرا ( و یا حداقل مسیر فکریام را) به تو نمایش بدهد. به همین دلیل باید مرا در فضای دیجیتال بگردی و بیابی.
موتورهای جستجوگر چه میگویند؟
میخواهم ببینم سایر موتورهای جستجو (تا امروز و در حال نوشتن این متن) وقتی اسم خودم را جستجو میکنم، چه نتایجی را نمایش میدهند. چند مورد از آنها را باهم ببینیم:
. . . . .کارت ویزیت داد هم برو در اینترنت بگرد!
با همهی اینها گاهی لازم است در جلساتی برای داشتن سرنخِ ارتباطی ما کارت ویزیت داشته باشیم. دیگران هم برای ایجاد یک ارتباط اولیه و سرمایهگذاریهای آتی روی آن، این کار را میکنند و کارت ویزیت میدهند. پیشنهاد من این است که با همهی اینها، شما به همان شماره روی کارت ویزیت بسنده نکنید و حتما در اینترنت (با جستجو) و شبکههای اجتماعی گوناگون به دنبال او باشید. اطلاعاتِ بدست آمده جذاب خواهد بود.
در فضای دیجیتال نبود، شک کن!
هر کسی در فضای دیجیتال نبود، نخواست که باشد، یادش رفته بود که باشد، میخواهد در آینده باشد و…. به او شک کن. دلایل شک کردن تو هم میتواند گوناگون باشد. شکهای تند و تیزی هم باید داشته باشی:
- برای نمونه عقبافتادهی کاری است، یک فسیل که هیچ از تحولاتِ نوین نمیداند
- در حدی نیست که بخواهد چیزی بنویسد و بگوید. با نوشتن و گفتن، لو میرود.
- نمیخواهد که هزینهی یادگیری و رشد در طول زمان را بپردازد.
- و….
رزومه آنلاین
(فراتر از عناوین کلی و تیترهای غیردقیق)
دیگر دنیای سابق نیست که بخواهیم نباشیم! ما همه جا هستیم. همهکس به همهکس متصل شدهاند و با آمدن دنیای بهمپیوستهی دیجیتال و ورود فناوریهای شگفتانگیز IOT یا همان اینترنت اشیا، نه تنها ما آدمها (هومو ساپینسها) که همهی اشتیا هم بهم متصل میشویم و از حال و روز هم خبردار خواهیم شد، برخط و آنلاین، دقیق و کاملا مشخص.
دنیایی هم نیست که بالای منبر طوری حرف بزنیم و پای منبر آن کارهای دیگر (به قول حافظ) کنیم. ما برای داشتن یک برند شخصی ممتاز، واقعی، مشخص و دارای هویتِ خوب (از منظر خودمان) در دنیای دیجیتال باید یک هویت مشخص داشته باشیم، وگرنه همانند نمونههای مشهور رسوا شده، رسوا خواهیم شد. اینها مقدماتِ داشتن یک رزومهی آنلاین خوب است.
بله، به گمان من وبلاگنویسی یک رزومه خوب است. رزومهای که هرچه آرشیو وبلاگ و نوشتههایش بیشتر باشد، رزومه معتبرتر و قابل تکیهای را فراهم میآورد.دیگر چه بهانهای داری سجاد؟
بهانههای زیادی برای ندادن کارت ویزیت دارم. همهی اینها را باید بگذاریم در کنار باور من به نوشتن و نویسندگی آنلاین که برخی از مطالبی که قبلا در این مورد منتشر کردهام را میتوانید اینجا ببنید و بخوانید:
مرایای نوشتن، نویسندگی آنلاین و وبلاگنویسی
. .همچنین شما میتوانید روزنوشتههای مرا در این آدرس دنبال کنید. نوشتههایی که تنها جنبهی آموزشی ندارند و میکوشم دیدگاهها؛ برداشتها و فهمِ خودم را در رخدادهای روزمره بیرون بکشم و اینجا با شما به اشتراک بگذارم.
. .آدرس کوتاه این نوشته:
سلام سجاد عزیز . امروز یک اتفاق عجیب باعث شد که با شما آشنا بشنوم . یکی از شبکه های تلویزیونی در مورد پیشینه روابط ایران وامریکا گفتگو می کرد. ساعت سه ظهر بود ، خوابیده بودم ، در عین حال در حالت نیمه بیداری صدای تلویزیون را می شنیدم . در بین صحبت مجری نام حاجی واشینگتن را شنیدم. این نام را قبلا شنیده بودم ولی خیلی اهمیت نمی دادم .تا اینکه بعد از خواب رفتم در اینترنت ، واژه حاجی واشنگتن را نوشتم که خروجی ماجرای جالبی بود. در حین جستجو بطور تصادفی به وبسایت شما رسیدم . دنیایی تازه ، جالب و مفیدی دیدم .تصمیم گرفتم که آموزه های شمارا دنبال کنم. من به این نوع اتفاقات عجیب باور دارم و در زندگی خود چنین مواردی را تجربه کرده ام. آیا به نظر شما نام حاجی واشنگتن ، در مورد آشنایی با شما تصادفی بود ویا …
با سلام – آشنایی با شما افتخاری است برای من
تصادفی است بله – مثل همه بخش های دیگر دنیا که تصادفی است – این انتخاب شماست که با این تصادف چگونه رفتار کنید!