پیش نوشت:
یکی از موارد بسیار مهمی که در بحث مهارتهای زندگی و فرد و اجتماعی مطرح است، تمرین کردن است تا آموزش ها نهادینه شود و با مرور و معجـزه تکرار، به سبک زندگی و مدل ذهنی فـرد تبدیل شود. نوشتن من از مشورت کردن هم دقیقا هم تمرین و تکرار است. هرچند بدیهی است و بدیهات، اما برای من بسیار مهم است. مشورت و مشاوره جزو مهمترین اتفاقاتی است که ما در زندگی خودمان میگیریم.
این نوشته ها هم در دسته بندی روزنوشتههای سایت قرار دارد که البته برای مطالعه روزنوشتههای یک مربی و مدرس مدیریت زمان و دغدغههایی که داشتهام و دارم؛ میتوانید اینجا را کلیک کنید.
.
مروری بر زندگی…
حدود ده سال قبل، وارد کاری شدم که تعهد ۵ ساله داده بودم، یکی از پرچالش ترین و پررنگ ترین تصمیم های زندگی ام که فکر میکنم تا آخر عمـر، یادگاری هایی از آن دوران خواهم داشت. بحث اصلی که می خواهم بگویم به خود این شغل مربوط نیست، در دومین روز ورودم به کار، شب تنها نشسته بودم و به آینده پرابهامی فکر میکردم که هیچ بخش آن را نمی توانستم حتی در تخیلم جای بدهم. اما با این همه و در آن سن کم، یک برنامه ۵ ساله نوشتم و که به ۵ بخش یک ساله اصلی و هر سال را به چهار تا سه ماه تنظیم کرده بودم. آنگاه بر اساس عقل آن دورانم، شروع به برنامه ریز ی و اولویت بندی و گنجاندش در برنامه شدم. اکنون هم می دانم که بسیاری از برنامه آن دوران اجرایی نـشد، اما من با همین برنامه نجات پیـدا کردم و مسیر زندگیم تغییر کرد. انشاءالله در آینده در خصوص این برنامه مفصل خواهم نوشت
هنوز هم به حرف اصلی خودم نرسیده ام!
در آن برنامه ۵ ساله خودم، برگه و صفحه اول را اختصاص دادم به قوانین برنامه، در واقع یکسری باید و نباید برای خودم تعیین کرده بودم که باید بدانها پایبند می بودم. یکی از قوانین طلایی که برای خودم تعیین کرده بودم، (برنامه را هنوز دم دستم دارم، عکسی از آن گرفتم، آن بند مهم این بود:
.
مسیری که طی میشود..
فکر میکنم آن دوران زیاد به به و چهچه می شنیدم که بسوی یک فضای غیرواقعی متمایل می شدم و عملا هیچ نقـدی را نمی دیدم، برای همین از مطرح کردن این برنامه و مشورت کردن درباره کلیاتش این قانون را برای خودم گذاشته بودم. تقریبا هم در ۹۰ درصد موارد به این قانون پایبند بودم. حتی سختگیری که برای خودم داشتم در این مورد که حتی کسانی که اطلاعاتشان در یک خط موازی و همسو هست (به واقع، جوابهایشان را از قبل میدانی) برای مشورت گرفتن، غیر مجاز هستند.
البته امروز و در این سن، مفاهیم مهم دیگری را درباره مشورت کردن و مجاز بودن افراد در مشورت گرفتن می شناسم. کافیست اصول مشورت کردن را در گوگل جستجو کنید تا به نکات و مواردی دست پیدا کنید، حتی مباحث بسیار مهمی همچون مدل ذهنی هم در نحوه مشورت گرفتن و مشورت خواستن، افرادی که باید برای مشورت کردن به آنها مراجعه کنیم و نحوه پرسشگری و اطلاعات دلخواه یا غربالگری اندیشه در فضای مشورتی ایجاد شده هم روش هایی هستند که افراد در مشورت گرفتن می توانند مد نظر داشته باشند.
فکر میکنم یکی از انتقاداتی که به نظام آموزشی و فضای اجتماعی جامعه ما وارد هست، نبود مهارتهای کاربردی زندگی، همانند مشورت است. در جامعه فـرد در حال رشد تقریبا در خانواده، مدرسه، دانشگاه، کوچه و خیابان نمی آموزد که مشورت کردن مهم است و باید در بسیاری از موارد مشورت گرفت، در بسیاری موارد هم باید برای مشورت کردن هزینه کرد و آن را در قالب مشاوره، میتوانیم در عناوین بسیاری در کشورمان ببینیم. در کل، جامعه مدنی ما، فقـر مشورت و اصول آن را دارد.
من هم یکی از شهروانی هستم که در این جامعه (نزد پدر و مادر و معلیمن و روسای خودم) تقریبا مشورت کردن را نیاموخته ام و با آزمون و خطا و مطالعات بسیار گسسته در حال آموختن مهارتهای زندگی همانند «مشورت» هستم.
.
تکرار اشتباهی در مشورت گرفتن
آنچه مرا امروز وادار به نوشتن کرد، تکرار اشتباهی بود که ده سال قبل برای آن خط قرمز تعیین کرده بودم. در این روزها، مشغول بررسی تصمیمی بسیار مهم برای زندگی ام هستم (+) و مطابق عرف و عادت زندگی ام، شروع به مشورت گرفتن پیرامون این تصمیم و بررسی نگاه های مختلف به آن تا شاید تصمیم بهتری بگیرم و زوایایی که از دیدن آن ناتوان هستم را با عینک دیگران ببینم و بسنجم. اما پس از چند روز متوجه شدم که در گرداب ِ کسانی قرار گـرفته ام، که بر اساس تعریف بالا، غــیرمجاز هستند، کاملا غـیرمجاز.
پاسخ هایی که می شنیدم بسیار تعجب برانگیز بود. انگار هیچ شناختی نسبت به همدیگر نداریم و درباره یک موضوع صحبت می کنیم. فضای کاملا متضاد و متفاوت فکری، اصل جلسه مشاوره را هم به چالش می کشید و من مقصـر بودم که این جلسات را تدارک دیده بودم.
متعجبم از این رفتار خودم، و به ناگهان ذهنم به قانون ده سال قبل خودم پرکشید، و متاسف شدم که این قوانین ساده اما مهم و کاربردی را نادیده گرفته ام و ضمن اتلاف وقت، برداشتی نادرست از خود هم در ذهن مخاطب ایجاد کرده ام، که شاید هیچ وقت با سکوت من، ایجاد نمی شد.
.
ساختار مشاوره و مشورت گرفتن
مشورت گرفتن، دیدن مسائل و تصمیم گیری براساس باورهای طرف مقابل هست. حتی در ساده ترین و پیش پا افتاده ترین موارد زندگی هم، مشورت کردن را باید جدی گرفت. این مسئله به نظرم یکی از حیاتی ترین بخش های زندگی است. چرا که تعاریف، نوع نگاه ما و نحوه فکر کردنمان را تغییر میدهند. در پایین شاید ساده ترین و پنهان ترین نوع مشورت گرفتن و یاد گرفتن از محیط و اطرافیان را نوشته ام. پاسخ هایی که آرام آرام در ذهن ما می نشینند و ما تعریف (و نگاه جدیدی) به زندگی خواهیم داشت.
- مسائل سیاسی و جریانهای موجود کشور
- نوع لباس پوشیدن و مدلینگ
- نظرت در مورد شغل ….. چیه؟
- به نظرت فلانی چجور آدمیه؟
- جوانی کردن از نظر تو چیه؟
- درس بخونم یا برم سر کار؟
- وظیفه بابام در مورد من چیه؟ یا من چکاری باید برای خانواده ام انجام بدم؟
- تعریف رابطه از نظرت تو چیه؟
- میدونی، به نظرم من……
- میدونی من اینجوری فکر میکنم…
- درست میگی اما توی خانواده ما…
- بهتره این مورد رو هم امتحان کنی، ضررنـداره که…
- ببین، تو حقت رو باید از زندگی بگیــری، پس بهتره اینجوری رفتار کنی که …
- و…
در بسیاری از موارد، اگر واقعا طرف مشورت خوبی نداریم، به این نتیجه رسیده ام که به جای مرور ذهنی، آن ها را بنویسم، و بارها مسئله/چالشها/مزایا و دست آوردها/هزینه ها و از دست داده ها/گزینه های جایگزین و … را بنویسم
.
یک ویژگی..
کسانی که مرا میشناسد و با هم گفتگو یا رفت و آمدی داشته ایم، سختگیری من در معنی کردن رخـدادها و نوع تعریف آنها را دیده اند، از نوع نگاه به مشکلی که با رییس پیش آمده تا نوع نگاه به روسپانی که کنار خیابان ایستاده اند، از نوع چیدمان ویترین مغازه تا در ارتفاع و بالای کوه نشستن و نگاه به شهر کردن و حتی پیامکهایی که به مناسبت های مختلف به دوستان خویش ارسال میکنم، و این سخت گیری بسیار زیاد من در تعریف و نوع نگاه، در بسیاری از موارد خسته کننده و کسل کننده و گاهی هم در نزد برخی دوستان، جــذاب و زیباست. اما به شدت باور دارم که نوع نگاه ما، تعریفی ایجاد می کند که بر همان اساس، رفتار خواهیم کرد.
همه این ها، از تکرار یک اشتباه و نقض یک قانون خودنوشته نشات می گیرد که در دوسه روز گذشته تکرارش کرده ام. یعنی یکی از باورهای خود را زیرپاگذاشته ام و انرژی بسیار زیادی هم تلف کرده ام. شاید این مشورت گرفتن غیر حرفه ای من، تنها یک مزیت داشته باشد و آن فهم ِ شکاف عمیق ِ بین خودم و فرد رو به رویم و محیطی که در آن قرار گرفته ام باشد.
احساس می کنم یکی از راه های شاخت آدم ها، بدون جاسوس بازی و حساس کردن طرف، مشورت گرفتن از آن فـرد هست. حتی به نظرم میرسد یک از بهترین روش ها برای استخدام، ازدواج، شراکت و… همین مشورت گرفتن است. واقعا به نظرم بهتر است اگر می خواهیم فردی را برای شرکت استخدام کنیم، به جای سوالات تخصصی پرسیدن، در مورد یکی از مسئله های شرکت دو روز از طرف مشورت بگیریم. در مورد ازدواج کردن هم فکر میکنم مشورت کردن گزینه بهتری است برای جوانهایی که با سوال کردن و سلیقه پرسیدن در پی شناخت طرف مقابل خود هستند.
.
.
هشدار دربارهی مشورت یا مشاوره
یک بحث بسیار مهم دیگری که من به تجربه از مشاوره و مشورت گرفتن دارم، آموختن و مرور مسئله در حین تکرار آن در جلسه شور است. وقتی بارها تکرار میکنم که «من اگر این تصمیم را بگیرم، سه مورد از دست دادن مهم خواهم داشت …» و همین تکرار باعث میشود من این عدد سه را کم یا زیاد کنم، موردی که تقریبا در ذهن و مرور ذهنی ممکن نیست. و همین آموختن و مرور مسئله اگر با فـردی مطلع و مجاز باشد، به شدت با کیفیت تر بوده و تصمیم نهایی قابل اتکاتر. اما در مشورت با افـراد غیر مجاز، کلا لیستهای پیش بینی شده برای انتخاب کـردن، منتفی می شوند و بیراهه ای شروع می شود که برگشت از آن، بسختی ممکن است.
در هر صورت در پایان، برای خودم این هــشدار را می نویسم که، مشورت با افـراد غیرمجاز مطلقا ممنوع.
آگاهانه در خصوص حد و حدود مجاز بودن مشاور چیزی ننوشتم. اگر به عکسی که از قانون برنامه خودم در ده سال قبل نگاهی دوباره بیاندازید، متوجه می شوید که من تعریف خاصی از مجاز بودن در آن دوره داشته ام و با نوشته هایی که در بالا خواندید، این برداشت را هم کرده اید که امروز از نظر من مشاور و مخاطب مشورتی ما، باید چه ویژگی هایی داشته باشد. فکر میکنم تعریف مجاز بودن مشاور، برای هر فـردی منحصر به فرد است. یعنی او باید مشاور مجاز خود را با توجه به همه شرایطش تشخیص بدهد و انتخاب کند یا حتی صرف نظر کند. اما هر چه هست، چه مشاوره های رسمی و یا مشورتهای کوتاه روزمره و حتی مشورتهای ناخودآگاه (که بالا لیستی از آن را نوشته ام) اهمیت بسیار زیادی دارند که باید توجه و دقت شایسته را معطوف آنها کنیم.
…
پی نوشت ۱ :
یکی از موارد خوب آموزشی که معتقدم تمرین و تکرار مشورت کردن بود، مجموعه سریال جومونگ بود. هرچند من تقریبا آن فیلم را کامل ندیدم اما در روزهایی که هنوز تلوزیون نگاه میکردم و گاه به گاه مجبور بودم جومونگ را هم در کنار دیگران ببینم، دو نکته اساسی آموزشی در این سریال وجود داشت که یکی از آنها مشورت کردن بود. امیدوارم روزی درباره آن بنویسم.
.
پی نوشت ۲ – مطالب مرتبط :
برای مطالعه بقیهی روزنوشتههای یک مربی و مدرس مدیریت زمان و دغدغههایی که داشتهام و دارم؛ میتوانید اینجا را کلیک کنید.
شاید برای شما سوال باشد که چرا من اینها را مینویسم. به گمان من نوشتن دستاوردهای بسیار زیادی برای ما دارد. دیدگاهها و باور مرا میتوانید در آدرس زیر دربارهی نوشتن، نویسندگی و وبلاگنویسی بخوانید. شاید شما هم علاقمند به این کار شدید:
مطالب دربارهی دستاوردهای نوشتن و نویسندگی
.
.
.
.
آدرس کوتاه این نوشته:
سلام
متن جالبی بود و بنظرم خیلی خوب یکی از چالشهای مهم امروزی رو از زوایای مختلف دیدی. با اجازهی تو و در تایید صحبتهایت، من هم میخوام یکی از خاطراتم رو اینجا برای تو و خوانندههای وبلاگت بنویسم:
جواد یکی از دوستان خوب من در دوران کارشناسی بود.
یک روز عصر که با جواد در انتهای یکی از کلاسهای کسل کنندهی تخصصی نشسته بودیم و برای قابل تحمل کردن کلاس، روی کاغذ با هم گپ میزدیم، در میانه یکی از دغدغههایمان، از جواد یک سوال مشخص پرسیدم:
« اگر تو جای من بودی در این باره چه میکردی!؟»
گفتگوی ما با هم ادامه پیدا کرد و تا بعد کلاس هم با هم حرف میزدیم. اما سوای موضوع مورد بحث ما، جمله ای از حرفهای جواد رو خیلی دوست داشتم. جواد گفت:«ببین. تصمیم های امروز ما، ناشی از تمام زندگی ما در گذشتهست و چون من درباره بخش زیادی از حقایق و احساسات گذشته زندگی تو چیزی نمیدونم (همونطور که قطعا هیچکس نمیدونه) نمیتونم تصمیم درست (از جانب تو رو) بگیرم».
از اون روز، یک معیار مهم برای افرادی که با اونها مشورت میکنم، در ذهن من شکل گرفت. در کنار منفیباف نبودن، حسود نبودن و … بهنظرم فردی میتونه مشاور خوبی باشه که بجای طرف مقابل تصمیم نگیره. در واقع، شاید وظیفه مشاور تنها پرسیدن «سوالات درست» باشه. سوالاتی مثل «با این مشکل چطور مواجه میشی؟» «درباره … فکر کردی؟» … تا ما رو وادار کنه فکر کنیم و مسئله رو باز تر در مقابل خودمون ببینیم (فکر میکنم مفهوم برون ریزی ذهنی که در متمم خوندیم هم همین هست).
ببخشید اگر طولانی شد.
موفق باشی ؛)
ممنونم محمدرضا عزیز،
فکر میکنم ما اغلب در زندگی خود با چنین دیدگاه های خوبی مواجه شده ایم، فقط فرد افراد موفق با دیگران این هست که آنها توجه بیشتری به آن نشان میدهند و آرام آرام به یک باور و رفتار متمایز از بقیه تبدیل می کنند.
امیدوارم در دایره دوستان، اجتماع و محیطی قرار بگیریم که مشورت های ناخواسته ما نیز ارزشمند باشند