دربارهی «نوشتن و نویسندگی و وبلاگنویسی» بارها طی نوشتههای گوناگون نظرات و ایدهها و افکار خودم را با خوانندگان محترم وبسایت (به ویژه بخشِ روزنوشتهها) در میان گذاشتهام. البته تلاش کردهام بسیاری از این نوشتههای مرتبط را با عنوان «دربارهی مزایا و دستاوردهای وبلاگنویسی و نوشتن-نویسندگی» برچسبگذاری کنم تا شما خواننده گرامی بتوانید آنها را به طور پیوسته دنبال کنید و سیرِ تکاملی ایدهها و دیدگاههای مرا هم ببینید.
در ابتدایِ نوشتهی قبلی با عنوان «استراتژی برندشخصی و دستاوردها و دردسرهایش» دردودلی با خوانندهی محترم وبلاگ داشتم و از دلایل و باورهای خودم پیرامون وبلاگنویسی و داشتن روزنوشتههای آنلاین گفتم که بعد از چند روز به نظرم رسید این بخش میتواند به شکلی مستقل بیان شده و نیز به مرور تکمیل گردد. از همینرو، بخش ابتدایی آن نوشته را اینجا میآورم و طی روزها و ماههای آینده این نوشته را تکمیل خواهم کرد.
نوشتن میارزد؟ نویسندگی نسبت به چه چیزی ارزشمند است؟
میارزد که من هر روز بنویسم و با نوشتن فکر کنم. این رویه ادامهدار (که یک رویداد و اتفاقِ آنی نیست) به مرور و آهسته و پیوسته دستاوردهای بسیار گرانبهایی را میآفریند:
ذهنِ شلخته و بیدر و پیکر انسان خردمند به سوی انسجام فکری و ذهنی و ساختارمند شدن حرکت میکند. (این را میتوان از خروجی فکری آدمها برداشت کرد. کسی که نامفهوم و درهم و برهم سخن میگوید و یا کارها و رفتاری ناپیوسته و بیربط بهم دارد و هیچ خطِ سیر منطقی ندارد، نتوانسته به انسجام فکری برسد.)
آدمی رشدِ تدریجی را میآموزد (پیشنهاد میکنم حتما برای فهمِ عمیق کلمهی رشد تدریجی صدها ساعت زمان و هزینه پرداخت کنید.)
مغز و ذهنِ ما به مقایسهی دقیقتر وادار میشود (سادهانگارانه و بیتوجّه از کنار رویدادها و روندهای زندگی گذر نمیکنیم. البته که میدانیم متهبهخشاش گذاشتن و زندگی را زهــرمارکردن با این موضوع متفاوت است).
به اختیار و ارادهی آزاد جانوری به نام انسان بیشتر پی میبریم. (خود را آلتِ دستِ گذشتهمان، ناکام در توهمِ توطئهی جهانی، خواستِ خداوند برای بدبخت بودنمان یا… بیاعتبار میشود. به آنچه هستیم و آنچه میتوانیم بیشتر و بیشتر اشراف پیدا میکنیم و از لابلای این خودآگاهی، میتوانیم به سرچشمهی اختیار و توانمندیهایمان در ساختن و تغییر دادن برسیم.)
آدمیزاد مسئولیتپذیر میشود. (ذاتِ ما خیلی حالِ خوشی از پذیرش مسئولیت ندارد، دلش میخواهد سربههوا باشد و لذّت ببرد، اما چه میشود کرد که آدمیزاد اسیر برساختههای خویش است: تمدن، فرهنگ، اخلاق، ادب و.. و تجربه نشان داده که داشتن و مزین بودن به اینها، زندگی بهتری از دورانِ غارنشینی برایمان دارد، هرچند سربههوایی ما را نابود کرده و ما را محدود به قاعده سازد، و قواعد میتوانند مسئولیتها و حقوقِ ما را شفاف سازند.)
و این دستاوردها میارزد به اینکه من با نوشتن، خدایینکرده بلابهدور شناخته شوم و خزعبلات ذهنیام بیرون بریزد و ناتوانی و نافهمیام را دنیایی بفهمد. (حتی اگر این دنیا به اندازهی ۵ نفر خواننده وبلاگ یا مخاطبِ شبکههای اجتماعی داشته باشد). در پایان این متن، نوشتههای قبلی خودم با موضوع نویسندگی، وبلاگنویسی و نوشتن برایتان میآورم و اگر علاقهای ایجاد شد، میتوانید آنها را بخوانید.
برای مطالعهی نوشتههای مرتبط با نوشتن و وبلاگنویسی کلیک کنید
پینوشت :
آدرس کوتاه این نوشته: