زندگینامه تلخ یک زن نیلوفر مرداب

مشاوره دکتر فرهنگ هلاکویی – زندگینامه تلخ یک زن – فقر و تجاوز – امید و تلاش / نیلوفر مرداب

نیلوفر مرداب قصه‌ی زندگی تلخ و سراسر بدبختی این زن ایرانی است که توانسته خودش را بالا بکشد. زندگینامه تلخ یک زن که در ناامیدی مطلق و فقر و تجاوز گروهی، جنگید. آنچه می‌شنوید فایل صوتی مشاوره رادیو همراه دکتر فرهنگ هلاکویی است از زنی که در اوج تنهایی، با کورسویی از امید و تلاش‌‌ ؛ همه‌ی زندگی خودش را از نو ساخت.

این بانو، زندگی تلخ خودش را تعریف می‌کند و یک مشورت در انتها می‌گیرد. وقتی اینو می‌شنیدم، زار زار اشک می ریختم و غصه‌دار بودم، زندگی سخت و تلخ، آخه این همه؟ اما در انتها اشک‌هایم را پاک کردم به این شکست‌ناپذیری این خانم افتخار کردم و از او بسیار آموختم. دعوت می‌کنم شما هم این چند دقیق را بشنوید.

نیلوفر مرداب - زندگینامه تلخ یک زن - تجاوز و فقر و بدبختی - مشاوره دکتر فرهنگ هلاکویی

دانلود فایل صوتی یا شنیدن آن

زندگینامه و صحبت‌های این خانم را همینجا بشنوید. امیدوارم در انتهای غمی که پیدا می‌کنید، نوری از امید را هم برای زندگی خودتان پیدا کنید:

دانلود فایل Mp3

شنیدن این فایل از آپارت

همین فایل را در کانال آپارات خودم بارگذاری کرده‌ام که اگر تمایل داشتید (و به هر علتی فایل صوتی بالا منتشر نشد) می‌توانید اینجا بشنوید:

چرا این فایل صوتی را منتشر کردم؟

وقتی مربی میشم و مشورت میدم، یه عده میگن شرایط جور نیست، امکانات نداریم، قسمت نبود، نگذاشتن و نمی‌گذارند، فقر و بی‌پولی، استعداد نداریم، حسش نیست و هزاران حرف دیگه…

و من همیشه از نور امید در تاریکی مطلق، گفتم و اینکه باید قمار کرد و راهی نو پیدا کرد.‌ من عاشق زندگینامه‌خوانی‌ام. امروز قصه یک زندگی واقعی اما سراسر بدبختی و سیاهی است که زنی در آن میانه، تلاش کرد و زندگی دیگری برای خودش ساخت. و ما مهمان قصه‌ی او هستیم.

لطفا هر برداشتی که در ذهن دارید را مرور کنید و در ادامه تحلیل من از این زندگی و چیزهایی که باید از او آموخت را نوشته‌ام که امیدوارم کمک‌تون کنه و براتون مفید باشه

آرشیو زندگینامه ها

من یک بخش سایتم رو اختصاص دادم به زندگینامه‌ها، اگر وقت کردید، سری بهش بزنید. در زندگینامه خوانی درس‌های شگفت‌انگیزی وجود داره…

برداشت ها و تحلیل من از زندگی این زن

ببخشید اگر ناراحت خواهید شد، اما لازمه با غم‌ها، گاهی رو به رو بشیم. زندگی همیشه به دلخواه ما نیست و لازمه، زندگی جدیدی بسازیم. همیشه همه‌ی امکانات در دسترس ما نخواهد بود و نیست.

استفاده از حداقل امکانات و فرصت ها

اما کسی که بتونه و بلد باشه از «حداقل‌ترین امکانات خودش» استفاده کنه، می‌تونه زندگی بهتری برای خودش بسازه. دنیا، دنیای عدالت‌محوری نیست، خیلی وقت‌ها کسی هیچ امکانی پیش‌روی خودش نداره (مثل این زن) و فقط و فقط یک امکان وجود داشت بنام کنکور دادن و کندن از اون محیط.

زندگینامه تلخ یک زن نیلوفر مرداب 3

و این زن، به بهترین شکل ممکن، از این فرصت ِ تحصیلی استفاده کرد و زحمت کشید و دنیای خودش رو ساخت…

وقتی هیچ راهی نداری، دل به جاده بده

این مسئله هم خیلی مهمه که بتونیم بهش توجه کنیم، وقتی در جایی که هستی و هیچ و هیچ راهی نداری، بهتره بجای منفعل شدن و هیچ‌کاری نکردن، بهتره یکاری انجام بدی.

همون کار، خودش شروع یک راه میشه، حالا می‌تونه مشورت گرفتن باشه، کار کردن، درس خواندن، حتی گاهی ازدواج کردن و… و تو در یک راه جدیدی شروع کنی که به مرور و در طول مسیر، با چیزهای جدید آشنا بشی، با آدم‌های جدید، با ایده‌ها و حرف‌های جدید.

تنهایی

این زن یادتون میاد که می‌گفت من کودک بودم و شهر را ندیده بودم و چطوری خودم رو رسوندم به وانت تا منو با خودشون ببرن شهر؟ که فقط شهر رو ببینه؟ این یعنی تلاش کردن برای اینکه سقف آرزوهای خودش رو بلندتر کنه.

من قبلا داستان زندگی یک آفریقایی رو گفتم با عنوان بلندتر کردن سقف آرزوها، اگر حوصله داشتی این قصه کوتاه رو هم بشنو:

هدف ساختن نسخه بهتری از خودمان

کسی نمی‌گه این زن، امروز مثل همه‌ی زنان موفق دیگه است. او خرمنی از آسیب‌ها و زخم‌ها و خاطره‌های تلخ شده اما می‌تونه گام‌هایی برای ساختن نسخه‌ی بهتری از خودش برداره.‌

زندگینامه تلخ یک زن نیلوفر مرداب 2

هرکسی از جایی ممکنه دنیا رو تماشا کنه، اما مهم اینه که بتونه «نسخه‌ی بهتری از خودش» رو دنبال کنه. چیزی که در رقابت با دیگران معنا نداره و باید همیشه با خودشناسی بیشتر، گام‌های عملی و محکمی برای ساختن آینده خودش برداره. هرکسی همیشه با رقابت با خودشه.

قاعده بازی اینه بیچاره ها ببازن؟

امروز یکی از دوستان در صفحه اینستاگرام برایم کامنت گذاشته بود:

داستان تلخی بود با پایان خوش گرچه نادر نبود. ولی موضوع اینه که چنین داستان هایی بیشتر از انگیزه دادن و نشون دادن کورسوی امید، وسیله ای شدن برای شماتت و سرزنش قربانیان، توجیه وضعیت کنونی، دروغ ها و غارت ها و فخرفروشی ها و من ام من ام ها. از این بابت که پایان خوش داستان ایشون یک استثناء است نه قاعده‌ و همیشه این فراموش میشه و جوری بهره برداری میشه که برعکس قاعده است

محمود

حدس می‌زدم یکسری از دوستان این مدلی برداشت کنند و بگویند که ای آقا، همه که اینطوری نیستند، در نتیجه با ایشان صحبت کردم و گفتم که:

محمود حرفت رو قبول دارم، اما یک سوال، به کسی که در این بدبختی‌ها داره دست و پا می‌زنه که خودش رو نجات بده، تو چی میگی؟ میگی که تلاش نکن، قاعده بازی این نیست که تو خوشبخت بشی و سرنوشت خودت را بپذیر؟ یا همین زندگینامه را براش پخش می‌کنی و میگی ببین، میشه زندگی را شکل دیگری هم ساخت؟ پس تلاش کن و زندگی خودت رو بساز

آقا محمود هم قبول کرد که بله، باید همین انگیزه و امید و تلاش برای ساختن زندگی را بدهیم.

یادت باشه، او لحظه ای که تو داری خیلی سخت برای ساختن زندگی خود تلاش می کنی ممکنه همه بگن: جنگیدن بی فایده است، لازم نیست این همه تلاش کنی، بهتره سرنوشت خودت رو بپذیری! شاید لازم بشه آدم کر بشه و این حرف‌ها رو نشنوه.

اینجاست که پیشنهاد می‌کنم آهنگ سرنوشت همایون شجریان را بشنوید که برایمان می‌خواند: سرنوشت را باید از سرنوشت… (اینجا منتشرش کردم همراه متن) این موسیقی و صدای ناب را هم بعد از خواندن این متن می‌توانی بشنوی و به این حرف‌ها فکر کنی…

فیلم درمانی – فیلم‌های مرتبط

قبل از معرفی چند فیلم بهتره یک سوال را پاسخ بدهم. اگر برای تو سوال هست که فیلم‌درمانی چیه و چه کمکی به ما می‌کنه؛ پیشنهاد می‌کنم این یادداشت مرا بخوانی: فیلم‌درمانی چیه و چطوری به ما کمک می‌کنه؟

خب من تعداد از فیلم‌های سینمایی ساخته شده با محتوای حرف‌های این زن، این نیلوفر مرداب، برایتان معرفی می‌کنم. اگر می‌خواهید چنین سخت‌کوشی و تاب‌آوری را درونی کنید و به آن مجهز باشید، لازمه این فیلم‌ها را ببینید و الگو بگیرید:

همه این فیلم‌ها را همراه تحلیل منتشر کرده‌ام. می‌توانید تحلیل و نوع نگاه مرا هم بخوانید و سپس فیلم‌ها را نگاه کنید.

کاش فیلمی از زندگی او ساخته بشه

ای کاش کارگردانی پیدا بشه و فیلمی و مستندی از زندگی این زن بسازه، این قصه تلخ و سیاه، درون خودش پر از امید و تلاش و سخت‌کوشی داره.

احتمالا در گام اول باید نویسنده‌ای پیدا بشه و پرحوصله قصه‌ی زندگیش رو برای ما بنویسه. این احتمالا شروع خوبیه و من بهش امیدوارم.

معرفی یک کتاب مرتبط

کتاب که خود خانم در فایل صوتی زندگیش گفت، مناسب‌ترین کتاب برای این قضیه است، کتاب «انسان در جستجوی معنا» دکتر فرانکل.

انسان در جستجوی معنا ویکتور فرانکل

این را هم امیدوارم بخوانی، برای تکمیل اطلاعات در مغز و داشتن الگویی برای سخت‌تر شدن؛ لازمه هم فیلم‌ها رو ببینی و هم این کتاب رو بخونی..

سوال مهمی که باید از خودمان بپرسیم

سوال مهم از خودمان

سوال اول: اگر تو جای این زن بودی، چکار می‌کردی؟ آیا تا آخر ادامه می‌دادی یا نه، ممکن بود یه جایی دست از تلاش برمی‌داشتی؟ کجا متوقف می شدی؟

و سوال دوم: امروز سختی‌های تو چیه؟ کم‌سوترین نور امیدی که داری کدومه؟ کم‌ترین امکاناتی که می‌تونی باهاش قدمی برداری کدوه؟ برداشتی یا نه؟ چرا؟

فایلهای صوتی دیگر

من همه‌ی مشاوره‌های دکتر فرهنگ هلاکویی را یکجا جمع کرده‌ام که اگر روی دکمه زیر کلیک کنید به آنها می‌رسید:

مثلا یکی از بهترین سخنرانی‌های ایشان را می‌توانید با عنوان «اگر جوان بودم….» بشنوید.

همچنین اگر تمایل داشته باشید می‌توانید همه‌ی فایل‌های صوتی منتشر شده را در رادیو مدیریت زمان بشنوید:

خوشحال میشم برداشت شما رو هم بشنوم، نگاه شما به این زندگی و روش تلاش کردن این خانم و مسیرش چیه؟

6 thoughts on “مشاوره دکتر فرهنگ هلاکویی – زندگینامه تلخ یک زن – فقر و تجاوز – امید و تلاش / نیلوفر مرداب

  1. مهسا says:

    با شنیدن این قصه پررنج زندگی جمله اگر حس روییدن در توباشد در گویر هم خواهی رویید را به یادم اورد .

  2. افسانه says:

    بسیار آموزنده بود. هیچ زنجیری محکم تر از اراده انسان نیست.واقعا خواست ، حرکت کرد و رسید .

  3. زینب خدابنده says:

    یک دنیا درس بود این مطلب شما – خیلی خیلی ممنونم آقای سلیمانی
    این زندگینامه ها واقعا داره بهم کمک میکنه

  4. ساناز عبدالهی says:

    —- معرفی یک کتاب —

    هرکسی کتاب انسان در جستجوی معنا را مطالعه کرد، پیشنهاد می کنم کتاب محدودیت صفر را هم بخوانید. کمی درباره این کتاب توضیح می دهم:

    تکنیک پاکسازی – هواپونوپونو یک روش دستیابی به ارامش و تمرکز و ثروت و… هستش و دکتر جو ویتالی روش کار را در کتابی به نام محدودیت صفر توضیح می دهند

    مرحله اول : متاسفم
    در این مرحله ، خودتان را مسئول همه اتفاقات می دانید، حتی اگر احساس کنید که به شما ربطی ندارد. وقتی که این موضوع را درک کردید ، احساس تاسف کردن و گفتن “متاسفم” برایتان عادی می شود.
    خب شروع کنید به گفتن “متاسفم“. تمام کاری که در این مرحله از هواپونوپونو باید بکنید همین است : بگید من متاسفم. واضح در ذهنتون بگید که “من درک می کنم که مسئول این مشکل … که دارم هستم. من واقعا متاسفم که چیزی در ناخوداگاه من هست که باعث بروز این مشکل شده”

    مرحله دوم : طلب بخشش – لطفا مرا ببخش
    در مورد اینکه به چی یا کی خطاب می کنید درگیر نباشید. فقط تکرار کنید و تکرار کنید، لطفا مرا ببخش. به معنی اینکه بابت مشکل … متاسف هستید و طلب بخشش می کنید.

    مرحله سوم : قدردانی – سپاسگزارم

    بگید “سپاس گزارم” . مهم نیست که به چه کسی صحبت می کنید. از بدنتون تشکر کنید ، به خاطر تمام کارهایی که برای شما کرده. از خودتون سپاس گزار باشید که همیشه تلاشش را کرده که بهترین باشه. از کائنات و جهان به خاطر چیزهایی که به شما بخشیده تشکر کنید. یا تشکر به خاطر حل اون مشکل .

    مرحله چهارم : عشق – دوست دارم
    بگید دوست دارم ، به هرچیزی میتونید بگید. به بدن خودتون بگید دوست دارم. به خدا بگید عاشقتم. به هوایی که درش نفس می کشید بگید دوست دارم. به خونه ای که توش زندگی می کنید بگید دوست دارم. انقدر بگید و بگید و بگید تا واقعا عاشقش بشید. هیچ نیرویی توان مقابله با عشق را نداره.

    وقتی پاکسازی و تزکیه بکنی و در وضعیت صفر (Zero)، در نقطه ی خاموشی باشی، آن زمان هر کسی که در محدوده ی ارتعاشات وجودی شما قرار بگیرد، در محدوده هاله ی انرژیکی شما، خودبخود پاکسازی می شود، حتی بدون رد و بدل شدن کلامی میشود

  5. علیرضا says:

    سرنوشت و گذشته یک تلخ یک انسان
    کثیفی ها و پستی های گونه انسان ، شگفت زدگی از این همه پستی ، برای چند صدمین بار به این باور که انسان اشرف مخلوقاتست خندیدم و به استحضا گرفتم ، به این اعتقاد که والدین در هر صورت باید احترام شوند خندیدم
    راستش صبح هم به صورت اتفاقی خبری که بی بی سی منتشر کرده بود مبنی بر تجاوز یک پدر به دختر 17 ماهه که منجر به مرگ دختر بچه شده بود. حالم رو بد کرده بود اینجا هم یک پدر..
    شخصیت مبارز و تلاشگر این بانو مرا متوجه ان کرد که به اندازه ایشان توان مقابله و تحمل شرایط ناخوشایند را ندارم، به محبت افراد وابسته ام و اگر از سمت خواهر و برادرم اینچنین بی مهری ببینم و کسی نباشد که هوایم را داشته باشد واقعاااا تسلیم می شوم.

    راستش ، در دوران سربازی متوجه شده بودم که این ناملایمت سربازی ، بر من بسیار سخت می گذرد،بیشتر از انکه بر دیگران سخت می گذشت، آنجا بود که فهمیدم باید شخصیت بسیار بسیار قوی تری داشته باشم ، چون می دانم که ناملایمت و محدودیت های بسیاری در لابلای زندگی پیش خواهد امد که موضوع سربازی در برابر انها هیچ است ، مثلا فکر می کنم اگر در میان این تلاش ها برای ساختن زندگی و بیزینس ، بیماری مثل سرطان روبرویم ظاهر شود یا یکی از عزیزانم را از دست بدهم ایا توان روبرو شدن خواهم داشت؟؟ این احتمال وجود دارد که در چنین شرایطی تسلیم بشوم

    اگر جای این زن بودم ، بعد از اتفاق سال اول شاید تسلیم می شدم و دست از تلاش بر میداشتم و ….
    زندگی تحصیلی دوران دبیرستان ما ، می شود گفت معلم نداشتیم، امکانات اموزشی و کتاب و این ها هم نبود، مدرسه دولتی و رخوت، سستی عدم رقابت و انگیزه در بین همکلاسی ها که باید با این جو روانی مدرسه هم مبارزه میکردی ، مدرسه رفتن با هدف موفقیت در کنکور به شدت برای ما جنبه وقت تلف کردن داشت. با مدیر و معلم جنگیدم که غیر حضوری درس بخوانم به این فکر میکردیم که رقابت با کسانی که در شهر های بزرگ با امکانات و مدرسه تیزهوشان و … احمقانه یا نا عادلانه است، از همان زمان پذیرفتیم که بنا و ساختار دنیا عادلانه نیست ( حداقل به شکلی که ما عدالت را می فهمیم) این باور به نا عادلانه بودن در من به شکلی به صورت اور اکشن ( یعنی تلاش بیشتر از حد معمول و رایج انسان های درس خوان) خودش را نشان داد ، این اوراکشن بودن را وقتی فهمیدم به دانشگاه وارد شدم و ازتلاش بقیه دوستان در شهر های بزرگ در زمینه کنکور آگاه شدم ، تبدیل شدیم به انسان سخت کوشی که این سخت کوشی و جنگ جویی در سال های بعد هم با ما همراهی کرد (چیزی که به واسطه‌ی شدت و تمرکز، در زمانی که تحت ریسک هستید می‌آموزید، با شما خواهد مان). در دانشگاه هم من را به سخت کوشی میشناختند ولو خودم پیش از ان این را نمیدانستم
    البته رتبه کنکور من به شکلی شد که در یک رشته خوب در دانشگاه متوسط دولتی درس خواندم ، این اتفاق ااز بیرون خیلی دستاورد به حساب نمی امد ، اما برای خودم که می دانم با شکلی از محرومیت در امکانات جنگیدم دستاورد مهمی به حساب می امد
    هدفم از شرح این ماجرا ان بود که بگویم تا حدودی تلاش و جنگ در محرومیت ها وقتی تنها راه پر نور تر کردن امید تلاش هست را می فهمم و انجام داده ام ، اما مصیبت من یک دهم مصیبت این بانو هم نبود، اگر فشار ایشان بر من وارد میشد یا الان وارد بشود احتمال زیاد تسلیم می شوم، و این نکته همواره بر من یاداوری می کند که به شدت نیاز دارم تا شخصیت قوی تری داشته باشم

    کتاب انسان در جست وجوی معنا را هم سال پیش برای دومین بار خواندم ، حین تصویر سازی های نویسنده مدام خودم را جای دکتر فرانکل می گذاشتم و میدیدم که در این شرایط قطعا من بازی را واگذار خواهم کرد و هر طور شده خودم را می کشم و بازی را ادامه نمی دهم . به این فکر میکردم که چگونه باید شخصیت من قوی تر باشد
    نبرد دوم من ، وقتی شروع شد که بدون سرمایه اولیه ، بدون ارتباطات و ریشه در تهران ، بدون پشت و پشتوانه و با دستان واقعا خالی ، برای ساختن این بیزینس تلاش کردم و در به در در جست و جوی راه میگشتم ، نداشتن راه خیلی سخت تر از پیمودن یک را ه سخت است، راهی پیدا شد و با دستان خالی جنگیدیم و امروز از دستاورد های ان جنگ راضی ام امااا ، میدانم که برای شرایط سخت تر و سنگین تر امادگی روحی ندارم ، اگر این بیزینس زمین بخورد و نابود بشود بعید می دانم بتوانم مجددا روی پای خودم بایستم و بجنگمم

    امروز تلاش و نبرد در زمینه ها و مسیرهای دیگری در جریان است ، امروز مثل فرمانده جنگی هستم که در مقابل در خیمه نشسته ام، نوک شمشیرم در خاک فرورفته و میدان جنگ را زیر نظر دارم .
    امروز بسیار تلاش دارم تا قبل از انکه ضربات مهلک و سنگین روحی و ناملایمت ها بر من وارد شود و من را از میدان نبرد بیرون براند شخصیت خود را تقویت کنم

    • سجاد سلیمانی says:

      ممنون از این وقتی که خرج کردی و برای ما از زندگی خودت و مسیر طی شده خودت گفتی
      همین که خودمون رو شفاف ببینیم و اینکه کجاها ممکنه شکست بخوریم؛ تاب‌آوری ما رو بالا میبره.
      پیشنهاد می‌کنم تو فیلم‌هایی که داخل متن وجود داره رو ببینی.. اونها خیلی می‌تونند کمکت کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.