محمد رضا پیرامون مهاجرت نگاه زیبایی دارد و نکات بسیار خوبی بیان کرده است. این مطلب به بهانه درگیری های ذهنی چند روز اخیر خودم و مطالعه نوشته ی او نوشته شد.
من هیچگاه قصـد مهاجرت نداشته ام، امکاناتش راهم واقعا نداشتم، اما هر وقت که با خودم خلوت میکنم، با خودم فکر می کنم که برای ارتقا کیفیت کار و زندگی فردی ام (در ایران) لازم هست که دنیا را ببینم، تعامل تجاری، مالی یا دوستانه برقرار کنم و کمی از معیارهای جهانی را از نزدیک لمس کنم. مثلا معنای تخصص، تمدن، کیفیت کار حقوقی و زندگی شهری و… را در میان محیط ِ واقعی ببینم.
چند روزی هست که تقریبا از همه کارهای ِ غیراجباری خودم دست شسته ام و ضمنِ استراحت و تعطیلات به دو مسئله مهم فکر می کنم:
۱) یک چالش روانشناسی در شخصیت خودم
۲) سجاد سلیمانی پس از این
.
سرنخ این حرفها
حرف های محمد رضا شعبانعلی با عنوان درباره مهاجرت و ادامه تحصیل می تواند برای همه کسانی که قصد مهاجـرت دارند یا نـدارند، حاوی پیامی برای بهتر زندگی کردن باشد و من اینجا به عنوان فـردی که شرایط مهاجرت ندارد به حرف های او نگاه می کنم تا مطلبی بیاموزم و بکار بگیرم.
به دو چالش این روزهای خودم که فکر میکنم و حرفهایی که محمدرضا زده است، می بینم واقعا می توان از دو فرمول کاهش طلبکاری اجتماعی و مهاجرت ذهنی به عنوان یک راه حل بهره برداری کرد. امروز نشستم و به آن فکر کرده ام، واقعا می توانم این دو را فرمول رشد در زندگی (در بسیاری ابعاد) به حساب بیاورم.
در ادامه بخش پایانی نوشته ایشان را می آورم:
… اگر بخواهم حرفم را به شکل دیگری بیان کنم، ما انسانها همگی به نوعی طلبکار اجتماعی هستیم. شاید بتوانید در ذهن خودتان این میزان طلبکاری را به صورت کمّی و عددی هم تصور کنید.
فکر میکنم مهاجرت باعث میشود که میزان طلبکاری اجتماعی انسان نسبت به کشور مبداء، کاهش یابد. احساس میکنیم در جای جدید چندان حقی نداریم. اگر هم چیزی میخواهیم باید خودمان با تلاش و کوشش آن را ایجاد کنیم.
فکر میکنم اگر کسی بتواند کاهش طلبکاری اجتماعی را به شکل ذهنی شبیهسازی کند، میتواند در کوتاه مدت (قبل از مهاجرت) یا در بلندمدت(وقتی اصلاً مهاجرت نمیکند) موفقیت و رشد بیشتری را تجربه کند.
بگذریم.
نمیدانم دوست یا دوستانی که بین گزینهی مدتی ماندن و بعداً رفتن و یا مستقیماً رفتن، میخواهند یکی را انتخاب کنند، چه ارزشها و اصول و اولویتها و ترجیحاتی دارند. اما این را میدانم که اگر کسی میخواهد در ایران برای همیشه یا به صورت موقت بماند، اما در حدی رشد کند که اگر بعداً به کشور دیگری رفت، بتواند سطح اولیهی زندگی را تامین کند و یا اگر در ایران ماند، با دیدن زندگی و موفقیتهای آنها که رفتهاند حسرت نخورد، باید برای چند سال مهاجرت ذهنی را تجربه و تحمل کند.
مهاجرت، همیشه با خوردن مهر خروج و ورود در پاسپورت کنترل فرودگاهها انجام نمیشود. گاهی با حذف چند شماره از دفتر تلفن، با بستن یا باز کردن چند اکانت در شبکه های اجتماعی، با تغییر دادن کتابی که کنار تختمان است، با تغییر دادن ساعت خواب و بیداری، با تغییر دادن انتظارات و چارچوبهای ارزیابی گزینهها اتفاق میافتد.
.
مهاجرت ذهنی
من خودم به خوبی «مهاجرت ذهنی» رو در زندگی خودم درک کرده ام، اینکه چقدر موفق بوده ام یا چه فوایدی برای من داشته، بحثی است که در آینده به آن می پردازم. اما بحث «کاهش طلبکاری اجتماعی» برای من می تواند پاشنه آشیلی برای تقویت خودم و جلوگیری از اتلاف وقت و زمان و انرژی شود، ماحصل نهایی اش هم می تواند در «خود را زندگی کردن» نمـود پیدا کند.
زیرساخت چنین تفکری مدلِ ذهنی من است، آنچه رفتار و انتخاب و رویکرد و اظهارنظر میدانیم همه محصولات جانبی این زیر ساخت است.
.
پی نوشت اول:
به تجربه برای من ثابت شده که آدم ها بر اساس آموخته های ذهنی و تصورات خودشان، از مطلبی که می خوانند و حرفی که می شنوند و.. برداشت کاملا شخصی خودشان را دارند و ممکن هست برخلاف حرفی باشد که معلم و گوینده دارد. بر همین اساس، خودم را هم دارای این ضعف ماهیتی می دانم.
البته فکر میکنم برای آنکه حرف های معلمی را بهتر درک کنیم، باید مدت زیادی با او و حرف هایش زندگی کنیم و همه یا بخشی از مدل ذهنی او را بشناسیم، من امروز که حرفهای محمدرضای عزیز را می خوانم درک بهتری به نسبت قبل دارم، اما واقعیت این هست که هنوز لایه لایه های زیرین مهاجرت ذهنی و کیفیت آن را نمی دانم و به درستی درکی از«کاهش طلبکاری اجتماعی» ندارم. چیزکی میدانم، ولی به دنبال معنای عمیق تر آن ها از نگاه معلم عزیز هستم. این سوال را در وبلاگشان مطرح میکنم.
اگر به بحث مدل ذهنی علاقمند هستید، در آدرس زیر میتوانید کلیهی نوشتههای مرتبط با مدل ذهنی را ببینید:
پی نوشت دوم:
قبلا مطلبی را هم در مورد ایستگاه های لازم زندگی درباره وبلاگنویسی فـواد عزیز نوشته بودم که فکر میکنم حال این روززهای من هم هست.
.
.
سجاد سلیمانی ( مربی و مدرس مدیریت زمان )
لینک کوتاه و اختصاصی این مطلب:
نوشته خوبی بود سجاد این موضوع برای من هم دغدغه شده بود و دیدم تو هم نوشتی اومدم مطلبت رو خوندم . برات آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم بتونی این آموزه هایی رو که اشاره کردی به بهترین شکل به کار ببری.
من این کتاب رو دارم و خوانده ام سجاد جان و میتوانم به عنوان هدیه برات بفرستم فقط آدرس پستی خودت رو برام بفرست.
وای فواد، چقدر این حرفت به دلم نشست.
ممنون از تو، هدیه خیلی ارزشمندی رو امسال دریافت میکنم
با تلگرام بهت پیام میدم.
وظیفه س رفیق
سلام سجاد جان
حرفهای محمدرضا در مورد مهاجرت خیلی زیبا بود و من هم مثل تو بهش فکر کردم – به این که از شبکه های اجتماعی غیر مفید دوری کنم یا آن را کنترل کنم نوع کتابهایی که میخوانم عوض کنم یا حداقل کتاب بخوانم. به چیزهایی که برای مردم خیلی مهم است بی اهمین باشم. در هیاهو و سرعت جامعه که نمیدانند به کجا می روند گم نشوم و آهسته و مصمم قدم بردارم. یا از افراد منفی دوری کنم. دیروز وقتی نظرم را در مورد یک موضوع ابراز کردم دوستی میگفت بله شما راست میگی ولی نمیشه دهن مردم را بست بهش گفتم راست میگی ولی میتوانم گوش خودم را ببندم. اگر زمانش بود و حوصله داشتی زندگینامه ون گوگ را بخوان کتابی البته قطور ولی زیبا و عمیق به نام شور زندگی – با خوندن این کتاب آدم میتونه بفهمه مهاجرت ذهنی تا کجا میتواند ادامه داشته باشد
من در ذیل نوشته محمدرضا پیرامونش نوشتم و درخواست راهنمایی بیشتر از استاد کردم. از تو هم ممنون که این کتاب رو معرفی کردی، من به شدت به مهاجرت ذهنی برای زندگی آینده خودم احتیاج دارم، فکر میکنم که باید این کتاب رو بخونم. ممنون فواد عزیز