پی نوشت:
تلاش دارم بعد از این نوشته های رسمی خودم دربارۀ #زمان و به کل تکنیک های مدیریت زمان و نظم شخصی و … را در پروژه و سایت تخصصی دیگری بنویسم و در سایت خودم (روزنوشته ها) برخی آموزش ها و مطالعات را به صورت وبلاگنویسی های روزمره پیش ببرم.
آنچه پیش دارید هم جزو همان رویه وبلاگ نویسی ها درباره زمان است که ثبت میکنم. .اصل مطلب:
این نوشته بیشتر گپ خودمانی است که بعد از فکر کردن، مطالعۀ متنوع و نوشتن درباره مدیریت زمان و…. دارم اینجا ثبت می کنم. گاهی نکته ها و حرفهایی وجود دارد که بهترین جایی که پس از نوشتن روی کاغذ سراغ دارم، اینجاست.
در حالت کلّی یک پیش فرض دارم: مهارت، پس از تمرین بسیار حاصل می شود. استعداد یعنی آنچه ذاتی در ما وجود دارد اما مهارت چیزی است که ما باید برایش بسیار تمرین کرده باشیم. در زندگی هر مهارتی می خواهیم داشته باشیم باید برایش بسیار تمرین کنیم تا در ما نهادینه شود و مغز ما بدان خود کند و مدل انتخاب و تصمیم گیری مان متمایل به آن شود و کلیه اعمال و حرکات ما نیز در این راستا باشد.
برای مثال ممکن است من استعداد نوازندگی با سه تار داشته باشم (کم یا زیاد) ولی روزی می توانم به مهارت سه تار نوازی دست پیدا کنم که به مقدار کافی برای سه تاز شدن تمرین کرده باشم.
مدیریت زمان یک مهارت است که با تمرین بسیار به دست می آید. این را بدون شک از من بپذیرید، هرکسی می تواند بر روی دارایی زمانی خویش تسلّط پیدا کند و آن را در اختیار کامل خود بگیرد، اما این کار فقط با خواستن نیست، اگر بود که دیگر مفهومی به نام مدیریت زمان نداشتیم بلکه همه از فعلِ «خواستن» استفاده می کردیم. برای نمونه به دوستی که از همیشه وقت ندارد به کارهایش برسد و شاکی است، می گفتیم: خب همین که بخواهی کافیه. بخواه خودش میشه! ولی همه میدانیم که قطعاً اینطور نیست، و اگر خواستن هم مهم باشد (که هست) فقط نقطه شروع است و بس.
برای آنکه مدیریت زمان داشته باشیم، باید بسیار تمرین کنیم تا بر همۀ لحظه هایی که در اختیار داریم آگاهانه مسلّط شویم و بهترین کار را انجام بدهیم. از هنر حذف کردن و نه گفتن هم باید بسیار استفاده کرد و از همۀ تکنیک های مدیریت زمان.
متاسفانه ما روزی می توانیم بسیار تمرین کنیم تا به مهارت مدیریت زمان برسیم که نیاز به مهارت مدیریت زمان پیدا کنیم. یعنی علاوه بر خواستن (یا بهتر است بگویم صدالبته بهتر و برتر از خواستن) نیاز را می توان زیرساخت اصلیِ مدیریتِ زمان دانست. روزی که من به سحرخیزی نیاز پیدا کنم تمام شعارها و کم کاری ها و نخواستن ها و تنبلی ها به پایان می رسد و هرطوری شده من سحرخیز می شوم و ساعت درونی من برای سحرخیزی تنظیم می شود، اما اگر این نیاز به وجود نیاید، فقط خواستن هایی است که از اول هرهفته به اولِ هفته های آینده موکول می شود. (درباره مدیریت زمان و سحرخیزی بیشتر بخوانید)
.ما چه هنگام به مدیریت زمان نیاز پیدا می کنیم؟
پاسخ این سوال کمی دشوار است، چرا که در پست قبلی با عنوان برای مدیریت زمان نیازمند چه هستیم؟ پاسخ داده شده بود که مدل ذهنی برتر از تکنیکهای مدیریت زمان است. شاید بتوانم بگویم الان هم پاسخی در همان راستا می خواهم بنویسم و بگویم که نیاز به مدیریت زمان در سبک زندگی ما ایجاد می شود.
برای یک مفهوم کلّی مثل مدیریت زمان یک راهکار کلّی تر ارائه شد به نام سبک زندگی(Life style) ، خب حالا این سبک زندگی منتهی به مدیریت زمان چیست و آیا به دست آوردنی هم هست؟ توضیحی خلاصه و یک نمونه را بیان میکنم.
ببنید دوستان، اگر بخواهیم واقعی حرف بزنم باید بگویم که سبک زندگی یعنی همۀ زندگی من: نوع کاری که انتخاب می کنم، نوعِ کار کردنم، خانواده و دوستانم، سطح اجتماعی و کیفیت آنها و ارتباطات اجتماعی ام، نوع حرف زدن، مدل دغدغه هایم، خجالت کشیدن یا نکشیدن از حرفها و کارها، دیررسیدن یا نرسیدن سر قرارها، نوع لباس پوشیدن، مدلی که به مسائل فکر میکنم و…. هر آنچه من هستم. خیلی ساده من این ها را سبک زندگی یک نفر می دانم، و مسئله اینجاست که من برای مدیریت بهتر زندگی و زمان خود باید سبک زندگی ام را بازبینی کنم.
خب به نظر شما می توانیم همه این ها را تغییر بدهیم؟ قطعاً پاسخ منفی است چون همه اینها را نمی توان تغییر داد، اما یک راهکار وجود دارد، در میان این «همه» یک بخش را انتخاب کنیم و آرام آرام سبک زندگی را آنجا تغییر بدهیم و نیاز به مدیریت زمان را در گوشه ای از زندگی ایجاد کنیم.
برای مثال ما ایرانی ها فرهنگِ اجتماعی مان دیدوبازدیدی و وقتِ گذراندن زیاد با دوستان، فامیل و آشنایان و همکاران و… است. (همه نه میانگینِ ما)، خب اگر کسی بخواهد مدیریت زمانِ بسیاری را که صرفِ دیگران می کند به دست بگیرد و بر آن تسلط داشته باشد، عملاً در نظر دارد که بخش بسیار بزرگی از سبک زندگی اش را مدیریت کند. (نه اینکه دیگر وقتی صرف نکند، نه، بلکه هوشمندانه و به اندازه نیاز و دلخواه از کیسۀ زمان خود به اطرافیان ببخشد.)
تکنیک ساعتِ دیدار
خب برای اینکار باید بسیار تمرین کرد، از جایی کوچک و ریز و بعداً به صورتِ فراگیر باید زمان را مدیریت کرد تا به اندازه دلخواه و به افراد دلخواه زمان اختصاص بدهیم. من قبلا برای اینکار تکنیک ساعتِ دیدار را معرفی کرده بودم که می توانید از آن استفاده کنید.
این تنها یک مثال و یک بخش از سبکِ زندگی است. مثالها و بخش های بسیاری هم می توان عنوان کرد. هر چه هست باید باور کنیم تا زمانی که ما در سبک زندگی و فکری خود، تغییراتی برای نیازمند شدن به مدیریت زمان انجام ندهیم، مدیریت زمان در ما به صورت موفقیت آمیز اجرایی نمی شود.
درباره سبکِ زندگی بسیار گفته شده بازهم می توان گفت و باید هم گفت، اما من قصد دارم در آینده به طور ویژه به سبک های زندگی و رفتاری منتهی به زمان و مدیریت زمان برسم که امیدوارم برای علاقمندان مفید باشد.
. . .بگذارید یکبار به صورت خلاصه مرور کنم، گفتم که مدیریت زمان یک مهارت است، مهارت با تمرین به دست می آید، روزی می توانیم به مدیریت زمان برسیم که به آن نیاز پیدا کنیم و این نیاز در سبکِ زندگی ما نهفته است. برای تغییرات در سبک زندگی باید از یک گوشه شروع کرد تا مفهومی به عنوان مدیریت زمان در زندگی ما اهمیت پیدا کند.
سبک زندگی خودش تکنیک های مدیریت زمان را به ما می آموزد
بسیاری از دوستان دائماً از تکینک های مدیریت زمان با چنین سوالی درگیر هستند: چگونه زمان را مدیریت کنیم؟ مقدمه بالا را گفتم و اینجا می خواهم یک نتیجه گیری مهم داشته باشم:
اگر ما سبک زندگی خود را اصلاح کنیم تا در آن زمان مهم شود آنوقت به مدیریت زمان نیاز پیدا می کنیم و این نیاز خود به خود ما را وادار می کند تکنیک های مدیریت زمان را به کار بگیریم. در این مرحله یا تکنیک های اختصاصی خودمان را اختراع خواهیم کرد یا تکنیک ها را از دیگران یاد می گیریم.
پس بهتر است به جای فکر کردن به تکنیک های مدیریت زمان به زندگی خودمان نگاهی بیاندازیم و ببینیم که واقعاً ما چه تصوری از زمان داریم، دیر رسیدن یا به موقع رسیدن سر کار یا جلسه یا قرارهایمان، چه احساسی را در ما ایجاد می کند، چندبار در روز ساعت خودمان را چک می کنیم و….
دوستان عزیز، برای مدیریت زمان زیاد به تکنیک ها کاری نداشته باشید، اول مغز خود را واکاوی کنید ببنید چه جایگاهی برای زمان داده اید، تکنیک ها و روش ها خود به خود پیش شما خواهند آمد. . ادامه بحث های اینچنینی را در باشگاه مغز و پرورش ذهنی برای مدیریت زمان خواهم نوشت. . . .دیدن این ویدیوی سخنرانی خانم لورا وندرکم متخصص مدیریت زمان را که مرتبط با این مطلب است به شما توصیه میکنم. خانم وندرکم به خوبی با چند مثال سبکهای زندگی و روشی که ما میتوانیم زمان را در آن مدیریت کنیم، بیان میکند :
https://sajadsoleimani.com/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%88%D9%82%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85/ .. اگر به مدیریت زمان علاقمند هستید شاید این نوشتههای پیشنهادی نیز برای شما مفید باشد: — همهی موارد دربارهی تکنیکها و روشهای مدیریت زمان — پیشنیازهای مدیریت زمان – انگیزه و نیاز — آشنایی با تکنیکِ ساعت دیدار برای مدیریت زمان در تعامل با آدمها و روابط اجتماعی — همهی مطالب سایت دربارهی مدیریت زمان — سخنرانی معروف و جذاب TED مرتبط با مدیریت زمان — فایلهای صوتی مدیریت زمان در رادیو مدیریت زمان — روزنوشتههایم دربارهی زمان و مدیریت زمان .شما دوستِ عزیز،
سبک زندگی را چه می دانید؟
آیا در سبک زندگی شما زمان اهمیت دارد؟ اگر مثالی دارید، برایم بنویسید.
Photo by Nicholas Kampouris and Alex Blăjan on Unsplash.
Pingback: یک پیشنهاد: فصل مناسب برای سحرخیزی - سجاد سلیمانی
Pingback: معرفی کانال تلگرام، صفحه اینستاگرام و کانال آپارات درباره مدیریت زمان - سجاد سلیمانی
سلام
خب این سوال درباره نفهوم زمان خیلی ذهن من رو مشغول کرد!وقتی بهش فکر میکنم دو رویکرد کاملا متفاوت در زندگی نسبت به زمان دارم. یکی بی اعتنایی و نادیده گرفتن اون هست. گاهی و البته اکثر اوقات زمان اصلا برای من مطرح نیست! درکش نمیکنم. مقهوم حرکت عقربه ها …خیلی بنظرم سطحی میاد و حس میکنم ابدا نباید در قید و بند زمان باشم. و البته وقتی کارم بسیار محکم با زمان گره میخوره هم عکس العمل بسیار نرمی از طرف عقربه ها انتظار دارم و حس میکنم که به نفع من کندتر میچرخن. و همین باعث دیر رسیدن ها و …میشه. گاهی هم اونقدر مفهوم زمین برام گنگ و اسرار آمیز میشه که اصلا نمیتونم درکش کنم و دست و پام رو گم میکنم.
ممنون مطلب بسیار خوبی بود و واقعا این حس رو القا می کنه که برای کاربردی بودن نوشته شده نه آگاهی صرف – من تجربه ای که دارم برمیگرده به دوران دانشجویی که باید از تهران می رفتم دانشگاه فیروزکوه و باید ساعت چهار صبح بیدار می شدم تا خودم رو آماده کنم و بروم ترمینال و بعد برسم فیروزکوه و ساعت 8 صبح سر کلاس حاضر باشم و خودم رو تنظیم کرده بودم به این الگو و به نظر من مدیریت زمان ارتباط معناداری با هدف و شوق و انگیزه ما برای رسیدن به آن هدف دارد که تمامی منابع مالی و زمانی و ارتباطی و … را در جهت آن تنظیم می کنیم که خودش تشکیل یک الگو و سبک زندگی رو خلق می کند
سجاد علیپور عزیز ممنون از این دقت نظر و لطفت، من دارم تلاش می کنم که مفهوم انتزاعی مدیریت زمان رو به صورت کاربردی در روند زندگی و کار تطبیق بدم و این یک پیش نیاز داره « ساده نویسی » که امیدوارم بتوانم از پس آن بر بیایم.
تجربه تو هم کاملاً درسته و مطابق حرفی که نوشتم، شما برای مدیریت زمان باید در یک ساختار و شرایط خاصی قرار بگیری تا بتونی زمان رو مدیریت کنی وگرنه پرتِ وقت ما بسیار زیاد خواهد بود، در ادامه در موقع ساختارهایی که منجر به تنظیم رفتارهای ما در زندگی (و زمان) می شود را خواهم نوشت.
از همراهی تو بسیار خوشحالم