رازهای کسب و کار استارتاپی - دانشگاه هاروارد - Business model بیزینس مدل

رازهای کسب‌وکار استارتاپی (قسمت 3 از 5): مدل کسب و کار – چگونه بازی را به نفع خودمان تغییر دهیم؟

همون‌طور که قبلاً قول دادم، امروز می‌خوام قسمت سوم از مجموعه “رازهای کسب‌وکار استارتاپی” از مایکل اسکوک (Michael Skok) از “هاروارد اینوویشن لبز” (Harvard Innovation Labs) رو با شما به اشتراک بذارم. تو این قسمت، ایشون درباره یکی از حیاتی‌ترین ستون‌های هر کسب‌وکاری صحبت می‌کنه: “مدل کسب و کار” (Business Model).

راستش رو بخواین، این صحبت‌ها آن‌قدر پر از نکته‌های کلیدی و کاربردی بود که خودم هم بارها بهش برگشتم و هر بار چیزهای جدیدی یاد گرفتم.
اگه دنبال این هستید که کسب‌وکارتون رو واقعاً رشد بدید، نه فقط کمی بزرگ‌تر کنید، و می‌خواید بدونید چطور با یک مدل کسب‌وکار خلاقانه، بازی رو به نفع خودتون تغییر بدید، این مطلب رو باید با دقت گوش کنید. پس بزن بریم!

۱. مقدمه: چرا مدل کسب‌وکار از تکنولوژی هم مهم‌تره؟ (و چطور یه مزیت رقابتی ناعادلانه بسازیم!)

مایکل اسکوک (که قبلاً در قسمت‌های قبلی باهاش آشنا شدیم)، در ابتدا به اهمیت بحث امروز یعنی “تحلیل مدل کسب‌وکار” (Business Model Analysis) اشاره کرد.
او گفت که این جلسه در ادامه بحث‌های قبلی ما درباره “ارزش پیشنهادی” (Value Proposition) در قسمت اول و “تأسیس شرکت” (Company Formation) در قسمت دوم قرار می‌گیره. (لینک جلسات قبلی در انتهای این پست وجود داره که میتونید بهش مراجعه کنید)

در واقع، مدل کسب‌وکار به ما کمک می‌کنه تا بفهمیم چطور اون ارزش پیشنهادی رو به بازار ببریم، یک مدل مالی و فروش پایدار ایجاد کنیم و حتی خدمات و پشتیبانی رو به شکلی مؤثر ارائه بدیم.

اسکوک تأکید کرد که هدف اصلی این جلسات اینه که به کارآفرینان یک “مزیت رقابتی ناعادلانه” (Unfair Competitive Advantage) بده [۱]. این یعنی، ما نمی‌خوایم فقط یه مدل کسب‌وکار موجود رو کپی کنیم [۸]. نه! ما می‌خوایم کاری کنیم که شما بازی رو تغییر بدید! [۸]

۲. مدل کسب‌وکار مختل‌کننده (Disruptive Business Model): قوانین رو خودت بنویس!

معمولاً مردم درباره مدل‌های کسب‌وکار به روش‌های سنتی فکر می‌کنن (مثلاً اینکه محصول رو بسازید، ارائه بدید و ازش پول دربیارید).
اما اسکوک تأکید کرد که اگه شما یک استارتاپ هستید، باید خلاقانه فکر کنید و دنبال یک “مدل کسب‌وکار مختل‌کننده” (Disruptive Business Model) باشید.

اسکوک به ما توصیه کرد که:

  • قوانین رو خودت بنویس!
    به جای اینکه یه مدل کسب‌وکار موجود رو کپی کنی، کاری کن که بقیه مجبور بشن دنبالت کنن. این یعنی یک “معضل نوآور” (Innovator’s Dilemma) برای رقبای فعلی ایجاد کن
  • اهمیت مدل کسب‌وکار:
    او تأکید کرد که یک مدل کسب‌وکار مختل‌کننده، حداقل به اندازه داشتن یک تکنولوژی مختل‌کننده مهمه!

چرا مدل کسب‌وکار از نظر مالی مهمه؟

شاید فکر کنید که داشتن یک محصول درخشان کافیه، اما اسکوک یک آمار تکان‌دهنده رو مطرح کرد:

  • شرکت‌های نرم‌افزاری به طور میانگین، حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد از سود و زیان (P&L) خودشون رو صرف تحقیق و توسعه (R&D) می‌کنن.
  • اما ۳۰ تا ۴۰ درصد (یعنی دو برابر) رو صرف فروش و بازاریابی می‌کنن!. پس، حتی اگه محصولتون فوق‌العاده باشه، اگه یک مدل کسب‌وکار هوشمندانه برای به بازار رسوندن اون نداشته باشید، کلی پول هدر می‌دید!

“طوفان استارتاپی بی‌نقص” (The Perfect Startup Storm):

اسکوک تعریف کرد که اگه بتونید این سه چیز رو با هم داشته باشید، شما در معرض یک “طوفان استارتاپی بی‌نقص” قرار می‌گیرید:

  1. مدل کسب‌وکار مختل‌کننده
  2. تکنولوژی مختل‌کننده
  3. تمرکز بر یک فرصت بازار جدید یا بخش هدف با روشی نوآورانه برای دستیابی به اون

این سه تا با هم، توجه سرمایه‌گذاران رو به شدت جلب می‌کنه و شانس موفقیت شما رو چندین برابر می‌کنه.

سجاد سلیمانی، استراتژیست و مشاور کسب و کار

تولد سجاد سلیمانی

من سجاد سلیمانی هستم، استراتژیست، مدرس و مشاور کسب و کار و موسس و میزبان پادکست اکنون. تلاش میکنیم در این بخش از سایت، نوشته ها، کتاب، مقاله، فیلم و پادکست های جدید و مرتبط با خلق مدل های کسب و کارها را معرفی و آموزش بدهم. چند هدف دنبال میکنم:

  • راهنما و الگویی برای راه اندازی کار و شروع بیزینس
  • توسعه کسب و کارها (با شناخت نقاط ضعف و قوت و بهبود فرآیندها)

اگر شما هم صاحب کسب و کاری هستید یا تمایل دارید یک بیزینس جدید راه اندازی کنید، من می توانم به عنوان مشاور و بیزینس کوچ در خدمت شما (تیم سازمانی شما) عزیزان باشم. با من در تماس باشید.

همچنین من کارگاه های آموزشی عمومی و سازمان معماری و طراحی کسب و کار نیز برگزار میکنم. اگر قصد برگزاری چنین کارگاه و کلاس های آموزشی رو دارید، از طریق لینک زیر میتوانید با من در تماس باشید:

۳. شناسایی “هسته اصلی تمایز” (Core Differentiation): شما واقعا چی کار می‌کنید؟

برای شروع، باید به این سوال کلیدی پاسخ بدیم: “هسته اصلی ارزش کسب‌وکار شما چیه؟”

  • اسکوک برای اینکه این مفهوم رو راحت به یاد بیاریم، از کلمه “CORE” استفاده کرد. منظور از CORE، همون “قابلیت ارزش واقعاً استثنایی” (Capability Of Really Exceptional value) شماست.
  • خیلی از کارآفرینان وقتی ازشون پرسیده می‌شه “هسته اصلی کسب‌وکار شما چیه؟”، کلی چیز رو با هم می‌گن. اما باید بتونید روی یک بخش کوچک اما حیاتی از نوآوری که واقعاً متفاوت و ارزشمنده، تمرکز کنید.

مثال‌هایی برای هسته اصلی:

  • فیسبوک (Facebook): ارزشش در “نرم‌افزار” نیست (هرچند نرم‌افزارش عالیه)، بلکه در “شبکه کاربری” و “داده‌هایی” است که از این شبکه جمع‌آوری می‌کنه و می‌تونه برای تبلیغات هدفمند استفاده کنه.
  • یلپ (Yelp): هسته ارزشش در “محتوای تولید شده توسط کاربر” است.
  • مینت (Mint): یک شرکت مالی نیست که پولش رو از نرم‌افزار دربیاره، بلکه یک “کسب‌وکار تولید لید (Lead Generation)” برای سایر ارائه‌دهندگان خدمات مالیه.

چالش رقابت:

اگه همه رقبا دارن از یک مدل (مثلاً تبلیغات) برای کسب درآمد از هسته اصلی استفاده می‌کنن، شما باید راهی پیدا کنید که متفاوت عمل کنید و یک “معضل نوآور” ایجاد کنید [۲۷، ۲۸].

طرفدار “متن‌باز” (Open Source):

اسکوک خودش از حامیان بزرگ متن‌باز بود. دلیلش هم اینه که “رقابت با ‘رایگان’ سخته!”.
شرکت‌های متن‌باز می‌تونن با ارائه محصولی رایگان، به بازارهای موجود حمله کنن و مشتری رو با پشتیبانی و خدمات عالی، موفق کنن. این یک مدل کسب‌وکار مختل‌کننده قدرتمنده.

۴. “چند برابرکننده‌ها” (Multipliers) و “اهرم‌ها” (Levers): افزایش درآمد و کاهش هزینه!

بعد از شناخت هسته اصلی، باید بفهمیم چطور از اون برای رشد کسب‌وکارمون استفاده کنیم. اینجا دو مفهوم کلیدی وارد می‌شن: Multipliers و Levers.

چند برابرکننده‌ها (Multipliers):

چیزهایی که درآمد شما رو افزایش می‌دن، دسترسی به مشتریان رو گسترش می‌دن، یا سهم بازار شما رو زیاد می‌کنن.

اهرم‌ها (Levers):

چیزهایی که هزینه‌ها رو کاهش می‌دن، زمان رو کم می‌کنن، یا منابع مورد نیاز برای تولید محصول، به بازار رسوندن اون یا جذب ارزش رو به حداقل می‌رسونن.

اگه بتونید هر دو اینها رو با هم به کار بگیرید، ارزش فوق‌العاده‌ای رو برای مدل کسب‌وکارتون ایجاد می‌کنید.

مثال کاهش منابع:

تصور کنید بتونید “بازاریابی ویروسی” (Viral Marketing) رو طوری بسازید که مشتریان شما خودشون برای شما فروشنده بشن. این به وضوح هزینه بازاریابی شما رو کم می‌کنه.
چطور؟ با ساختن مشتریان بسیار راضی که محصول شما رو به دیگران معرفی می‌کنن.

۵. چند برابرکننده‌ها در عمل: قیمت‌گذاری رده‌بندی‌شده و کانال‌های فروش هوشمندانه

حالا بیایید ببینیم چند برابرکننده‌ها چطور کار می‌کنن:

فروش و بازاریابی (Sales and Marketing):

  • قیمت‌گذاری رده‌بندی‌شده (Tiered Pricing): به جای فروش محصول با یک قیمت ثابت، اون رو در سطوح مختلف ارائه بدید [۳۲]. مثلاً، با یک نسخه رایگان و “بدون اصطکاک” (Friction-Free) شروع کنید، بعد به تدریج امکانات و قابلیت‌ها رو اضافه کنید و به مشتریان “آپ‌سِل” (Upsell) کنید [۳۲]. چرا؟ چون حفظ و ارتقای مشتریان موجود، خیلی ارزان‌تر از جذب مشتری جدیده [۳۲]. (این همون مدل “فریمیوم” (Freemium) معروفیه که الان می‌بینیم!) [۳۲].

کانال‌های فروش (Channels):

به جای ساخت یک تیم فروش از صفر برای هر محصول، از تیم‌های فروش موجود دیگر شرکت‌ها استفاده کنید.

  • خیلی از شرکت‌های بزرگ (مثل فورچون ۱۰۰۰)، فرآیندهای پیچیده و “وحشتناکی” برای عقد قرارداد دارن.
    اگه بتونید از شرکایی استفاده کنید که از قبل با این مشتریان رابطه دارن و قراردادهاشون رو نوشتند، می‌تونید تمام “اصطکاک” فرآیند فروش رو حذف کنید، هزینه‌ها رو کاهش بدید و به یک “چند برابرکننده” در کسب‌وکارتون دست پیدا کنید.

۶. اهرم‌ها در عمل: حذف هزینه‌ها در تولید و پشتیبانی (محصولات “لغزنده” و هم‌آفرینی!)

حالا نوبت به اهرم‌هاست که چطور هزینه‌ها رو کاهش بدیم:

بازاریابی ورودی (Inbound Marketing) و تکنیک‌های کم‌هزینه:

  • در گذشته، فروش محصولات نیاز به توزیع‌کننده‌های بزرگ و تیم‌های فروش پرهزینه داشت [۳۴]. اما الان، با استفاده از وب، بازاریابی ورودی، تیم‌های فروش داخلی (Inside Sales) و کمپین‌های ویروسی، می‌تونید به روش‌های بسیار کم‌هزینه‌تری به مشتریان دست پیدا کنید.

تولید و پشتیبانی محصول:

اینها روش‌هایی هستن که می‌تونن هزینه‌های تولید و پشتیبانی محصول رو به شدت کاهش بدن:

  • برون‌سپاری (Offshoring)،
  • اوت‌سورسینگ (Outsourcing)،
  • کرادسورسینگ (Crowdsourcing)
  • و هم‌آفرینی (Co-creation):

هم‌آفرینی (Co-creation):

این ایده ساده‌ست: به جای اینکه محصولتون رو به تنهایی بسازید، از جامعه یا شرکا برای کمک به ساخت و گسترش اون استفاده کنید.

  • مثال لینوکس (Linux): لینوس توروالدز (Linus Torvalds) یک هسته (Kernel) قدرتمند و ماژولار رو به صورت متن‌باز ساخت.
    شرکت‌هایی مثل IBM، با استفاده از APIهای باز و ماهیت متن‌باز لینوکس، درایورها و قابلیت‌های مورد نیاز خودشون رو روی اون توسعه دادن.
    این کار باعث شد که لینوکس به سرعت به یک سیستم عامل واحد و محبوب در شرکت‌ها تبدیل بشه، چون رایگان و متن‌باز بود و شرکت‌ها می‌تونستن روی تمایز خودشون تمرکز کنن.
  • گسترش‌پذیری (Extensibility) (قیاس سوپ!):
    محصول شما باید مثل “آب جوش” (هسته اصلی) باشه که هر کسی بتونه “مواد اولیه” (ویژگی‌ها و قابلیت‌های اضافی) خودش رو بهش اضافه کنه [۳۹]. (چه مثال باحالی!) اگه محصولتون رو با APIهای باز و ماژولار بسازید، بقیه می‌تونن به راحتی روی اون بسازن و ارزش شما رو “چند برابر” کنن.
  • تست داخلی (Internal Dogfooding):
    اگه شما خودتون (داخلی) روی APIهای باز محصولتون بسازید (یعنی “غذای خودت رو بخوری!” – Eat your own cooking)، می‌تونید با سرعت خیلی بیشتری محصولتون رو توسعه بدید. مثلاً Demandware این کار رو عالی انجام می‌داد.

۷. مشارکت‌های استراتژیک (Strategic Partnerships): پازل “محصول کامل” (Whole Product)

مشارکت‌های استراتژیک می‌تونن هم یک اهرم (کاهش هزینه) و هم یک چند برابرکننده (افزایش درآمد) باشن [۴۲].

محصول کامل (Whole Product):

این اصطلاحی از جفری مور (که قرار بود مهمان ویژه اسکوک باشه!) هست [۴۴]. اگه شما فقط “یک تکه از پازل” راه‌حل مشتری رو ارائه می‌دید، باید با شرکا همکاری کنید تا بقیه قطعات رو تکمیل کنید و یک “راه‌حل کامل” رو به مشتری ارائه بدید.

  • مثال آنالیتیکس (Analytics):
    اسکوک داستانی از شرکت خودش رو تعریف کرد که در زمینه “آنالیتیکس لحظه‌ای درون‌خطی” (Real-time Inline Analytics) کار می‌کرد.
    این آنالیتیکس فقط یک جزء کوچک از یک راه‌حل بزرگ‌تر (شامل جمع‌آوری داده، دیتابیس، ابزارهای ETL، و ارائه گزارش) بود.
    بنابراین، اونها با IBM وارد یک مشارکت استراتژیک شدن و محصولاتشون رو طوری ساختن که با DB2، WebSphere و ابزارهای IBM به خوبی کار کنه.
    • نتایج این مشارکت:
      درآمد به شدت بالا رفت (چون IBM هم محصولشون رو می‌فروخت)، اعتبار زیادی کسب کردن (چون IBM شریکشون بود)، زمان به بازار رفتن (Time to Market) و هزینه‌های توسعه به شدت کاهش پیدا کرد.
      این مشارکت در نهایت منجر به خریداری شدن شرکت توسط IBM شد!. (که خودش یک خروجی عالی برای یک شرکت کوچیکه!)
  • نکات مهم در مشارکت:
    همیشه به “انگیزه” (Incentive) طرف مقابل توجه کنید. اگه تیم فروش شریک شما انگیزه کافی برای فروش محصول شما رو نداشته باشه، فایده‌ای نداره.
    همچنین، مراقب باشید در قراردادهای OEM تمام قابلیت‌های آپ‌سِل خودتون رو از دست ندید (همون “قوی طلایی” – Golden Goose).

۸. بسته‌بندی “عروسک روسی” (Russian Doll Packaging): ارائه ارزش به صورت گام به گام!

این یک استراتژی عالی برای ارائه محصول و ایجاد چند برابرکننده و اهرمه.

ایده اصلی: ارائه نسخه رایگان:

یک نسخه “رایگان” ارائه بدید، بعد نسخه‌های محدودتر با قیمت‌های متفاوت (Personal Edition، Workgroup Edition، Corporate Edition، Enterprise Edition) [۴۸].

  • مزایا:
    • نقطه شروع هضم‌پذیر: مشتری می‌تونه با یک بخش کوچک از محصول شما شروع کنه و ارزش اون رو بچشه [۴۹].
    • گزینه‌های آپ‌سِل (Upsell): می‌تونید قابلیت‌های بیشتری رو به تدریج به مشتریان موجود بفروشید [۴۸، ۴۹].
    • انعطاف‌پذیری کانال (Channel Flexibility): می‌تونید برای هر نسخه (مثلاً نسخه شخصی یا سازمانی)، از کانال‌های فروش متفاوتی استفاده کنید [۴۹]. مثلاً، یکپارچه‌سازهای سیستم (System Integrators) ممکنه فقط هسته اصلی محصول شما رو برای استفاده در یک بازار عمودی خاص بخوان [۴۹، ۵۰].

اجتناب از “نسخه کهکشانی” (Galactic Edition):

سعی نکنید از ابتدا همه قابلیت‌ها رو برای همه در یک محصول واحد قرار بدید، چون محصولتون ممکنه زیر بار وزن خودش از بین بره.

  • نکته مهم: از همون اول توسعه محصول، به این بسته‌بندی “عروسک روسی” فکر کنید. اگه محصولتون رو به صورت “یکپارچه” (Monolithic) بسازید، بعداً سهم‌بندی و فروش اون در نسخه‌های مختلف، بسیار سخته.

مثال آکیان (Achaean): دیوید مک‌فارلند (David McFarland) از آکیان، مثال عالی‌ای از ترکیب متن‌باز و بسته‌بندی عروسک روسی رو ارائه داد.

  • هسته اصلی:
    توانایی گروه‌بندی داده‌ها به روشی که تراکنش‌ها و کوئری‌ها ۱۰ تا ۱۰۰ برابر سریع‌تر اجرا می‌شن.
  • مدل متن‌باز:
    این هسته رو به عنوان یک محصول متن‌باز منتشر کردن تا جامعه توسعه‌دهندگان (که مثل یک “نیروی فروش” عظیم عمل می‌کنن) اون رو گسترش بدن.
  • معماری قابل افزوده (Pluggable Architecture):
    به جامعه اجازه دادن تا محصول رو با افزونه‌های جدید (مثلاً برای MySQL Replication یا ادغام با Ruby و Hibernate) توسعه بدن.
  • سرویس‌های الکترونیکی (SaaS):
    با ارائه خدمات ارزش‌افزوده SaaS (مثل الگوریتم‌های گروه‌بندی مشترک) روی این محصول متن‌باز، هم مشتری رو جذب و هم اون رو “قفل” کردن.
  • نتیجه:
    با این روش، هم هزینه‌ها رو از طریق متن‌باز و هم‌آفرینی کاهش دادن و هم درآمد و گستره رو از طریق جامعه و نسخه‌های مختلف افزایش دادن.

۹. محصولات “لغزنده” (Slippery Products): تجربه کاربری بی‌اصطکاک!

“محصولات لغزنده” (مایکل اسکوک این اصطلاح رو اختراع کرده بود!) در واقع به معنی محصولات “بی‌اصطکاک” (Friction-Free) هستن.

ویژگی‌های یک محصول لغزنده:

  1. ساده برای استفاده (Simple to Use):
    هر چی ساده‌تر باشه، مردم زودتر باهاش ارتباط برقرار می‌کنن.
  2. هزینه اولیه کم یا صفر (Low to No Initial Cost):
    اصطکاک ورود رو کاهش می‌ده.
  3. نصب آسان (Installs Easily):
    حتی اگه یه اپ رایگان آیفون برای نصب زمان زیادی ببره، احتمالاً ازش استفاده نمی‌کنی.
  4. ارزش فوری (Instantly Delivers Value):
    باید سریعاً ارزشی رو به کاربر برسونه.
  5. سازگاری با بقیه سیستم‌ها (Plays Well with Others):
    اگه محصول شما همه چیز رو مختل کنه، حتی اگه عالی باشه، پذیرش اون سخته.
  6. تجربه کاربری عالی (Great User Experience):
    این همه‌چیزه و روی میزان استفاده از محصول تأثیر مستقیم داره.
  7. ROI و بازگشت سرمایه واضح (Clear ROI & Payback):
    باید برای مشتری مشخص باشه که چطور محصول شما پول خودش رو درمیاره.
  8. “چرا نمی‌تونن بدونش زندگی کنن؟” (Why they Can’t Live Without It):
    باید به این نقطه برسن که محصول شما رو نه فقط “امتحان” کنن، بلکه بدونش “نمی‌تونن زندگی کنن”.

ارتباط R&D و مدل کسب‌وکار:

اسکوک می‌گفت R&D ارتباط زیادی با مدل کسب‌وکار داره. اگه از همون ابتدا روی ساخت یک محصول “لغزنده” فکر کنید، می‌تونید کلی از “اصطکاک” و هزینه‌های بازاریابی، توزیع، فروش، خدمات و پشتیبانی رو کاهش بدید.

مثال Active Endpoints:
مارک تابر (Mark Taber)، مدیرعامل Active Endpoints، داستان شرکتش رو تعریف کرد. اونها محصولی برای “اتوماسیون فرآیندهای کسب‌وکار” (Business Process Automation) داشتن که معمولاً یک “فروش پیچیده” محسوب می‌شد. اما با رویکرد محصول “لغزنده”:

  • تمرکز بر “کاربران کسب‌وکار” (Business Users) برای ساده‌سازی فرآیندها.
  • استفاده از موبایل (مثل سیری در آیفون) برای اتوماسیون وظایف فروشندگان (مثلاً ثبت اطلاعات جلسه، ارسال ایمیل تشکر) [۶۱، ۶۲].
  • امکان استفاده و امتحان رایگان و فعال‌سازی سریع روی وب‌سایت [۶۳].
  • ادغام عالی با Salesforce.com (هم یک اهرم برای کاهش هزینه بازاریابی و هم یک چند برابرکننده برای افزایش درآمد) [۶۴، ۶۵].
  • مدل قیمت‌گذاری “به ازای هر کاربر در ماه” (Per user per month) که انعطاف‌پذیر بود [۶۵]. این رویکرد باعث شد که Active Endpoints بدون نیاز به تیم فروش خارجی، به فروش میلیون دلاری برسه و سال به سال رشد کنه

۱۰. چرخه عمر مشتری (Customer Life Cycle): از LTV به LCV!

برای ارزیابی موفقیت مدل کسب‌وکار، یک معیار کلیدی وجود داره:

ارزش طول عمر مشتری (Lifetime Value – LTV)”
تقسیم بر
“هزینه جذب مشتری (Customer Acquisition Cost – CAC)”
به طور کلی، این نسبت باید سه برابر یا بیشتر باشه. اگه این نسبت پایین‌تر باشه، مدل کسب‌وکار شما سودآور نیست.

مشکل چرخه عمر سنتی (C-T-B-R-F-D):

مدل سنتی “دیدن، امتحان کردن، خریدن، اجرا کردن، اوج گرفتن، مردن” (See-Try-Buy-Run-Fly-Die) [۶۸] برای بسیاری از کسب‌وکارهای B2B (و حتی نرم‌افزاری) مشکل‌سازه [۶۸]. چرا؟ چون هزینه جذب مشتری بالاست، زمان بازگشت سرمایه طولانی و LTV کوتاه [۶۸]. این می‌تونه برای استارتاپ‌ها یک “مشکل” واقعی باشه [۶۸].

راه‌حل: “بازتعریف چرخه عمر” و “تعامل مجدد” (Re-engagement)!

اسکوک تأکید کرد که باید این مراحل رو به صورت ریزتر (Granular Stages) بشکنیم: آگاهی، علاقه، درک، تعامل، امتحان، خرید.
اما مهم‌تر از همه، بعد از خرید، باید روی “تعامل مجدد با مشتری” (Re-engage the Customer) تمرکز کنیم.

  • L C V / C A C R: اسکوک یک معیار جدید رو معرفی کرد: “ارزش چرخه عمر مشتری (Life Cycle Value – LCV)” تقسیم بر “هزینه جذب و تعامل مجدد مشتری (Cost of Customer Acquisition and Re-engagement – CACR)”
    • LCV: این یعنی چقدر می‌تونید از مشتری بارها و بارها در طول زمان (نه فقط یک بار) ارزش کسب کنید.
    • CACR: شامل هزینه‌های جذب اولیه و همچنین هزینه‌های “تعامل مجدد” مانند پشتیبانی، خدمات مشتری و خدمات حرفه‌ای میشه.
  • مثال اپلیکیشن‌های موبایل: چند بار یک اپلیکیشن رو دانلود کردید و دیگه ازش استفاده نکردید؟
    این یک مشکل بزرگه! شما باید راهی پیدا کنید که مشتری رو مدام درگیر نگه دارید (مثلاً با محتوای جدید، به‌روزرسانی‌ها یا قابلیت‌های جدید).
  • پلتفرم‌های نوین:
    استفاده از وب برای آزمایش، خودسرویس بودن، در دسترس بودن به صورت درخواستی (On-demand)، مدل SaaS، متن‌باز بودن و قابلیت تمدید اشتراک، همگی به گسترش چرخه عمر مشتری و افزایش LCV کمک می‌کنن.

نسبت سود به درد (Gain/Pain) و LCV/CACR:

اسکوک توضیح داد که نسبت سود به درد (Gain/Pain) از جلسه اول (ارزش پیشنهادی) و LCV/CACR دو روی یک سکه هستن.

مشتری به “سود”ی که به دست میاره و “درد”ی که برای رسیدن به اون سود متحمل می‌شه، نگاه می‌کنه. شما هم به “هزینه”ای که برای جذب و حفظ مشتری می‌کنید و “ارزش”ی که ازش به دست میارید، نگاه می‌کنید.

هدف اینه که “درد” مشتری رو به حداقل برسونید و “سود”ش رو به حداکثر.

مهم‌ترین نکته برای محصولات سازمانی (Enterprise):

حتی اگه محصول شما فقط برای شرکت‌های بزرگ طراحی شده باشه و نتونه نسخه کوچک‌تر داشته باشه (مثل عروسک روسی)، باز هم می‌تونید از این استراتژی استفاده کنید.
اما چطور؟
با ارائه یک بخش کوچک اما بسیار ارزشمند از محصول به یک تیم یا دپارتمان کوچک در شرکت بزرگ.
اگه اونها موفق بشن، خودشون محصول شما رو به بقیه بخش‌ها معرفی می‌کنن و به تدریج کل سازمان رو جذب می‌کنید.
این راه، “درد” پذیرش رو برای شرکت‌های بزرگ کم می‌کنه و اعتبار شما رو به تدریج بالا می‌بره. (چه نکته طلایی‌ای!).

آماده‌سازی کسب‌وکار شما برای موفقیت

دیدید چقدر جزئیات تو این بحث‌ها هست؟ اینها فقط حرف نیست، نقشه راهه! به نظرم، این دیدگاه کلیدی هست که در دنیای امروز باید همیشه تو ذهنمون داشته باشیم.
این سخنرانی واقعاً نشون داد که چقدر میشه با دید بازتر و استفاده از ابزارهای درست، نوآوری‌های فوق‌العاده‌ای خلق کرد و کسب‌وکارهای پایدار و موفقی ساخت. پس بیایید “بلاه بلاه بلاه” رو کنار بذاریم و شروع به خلق ارزش واقعی کنیم!

این تازه قسمت سوم از مجموعه “رازهای کسب‌وکار استارتاپی” بود. قول می‌دم که تو قسمت‌های بعدی، با همین دقت و جزئیات، به بقیه رازها هم بپردازیم تا بتونید کسب‌وکارتون رو حسابی متحول کنید. منتظر قسمت بعدی باشید!

۱۵ سوال کلیدی برای طراحی و بهینه‌سازی مدل کسب‌وکار

در ادامه تعداد 15 سوال از این کلاس استخراج کردم که میتونه برای شما مفید باشه (هم در بررسی کسب و کار موجود و هم برای تغییرات و توسعه ای که قراره بدهید)

این سوالات رو از خودتون بپرسید و عمیقاً بهشون فکر کنید تا مدل کسب‌وکارتون رو متحول کنید:

  1. آیا مدل کسب‌وکار من به اندازه تکنولوژی‌ام، یا حتی بیشتر، “مختل‌کننده” (Disruptive) است؟
    (آیا من قوانین بازی رو بازنویسی می‌کنم یا فقط بازی موجود رو انجام می‌دم؟)
  2. “هسته اصلی تمایز” (Core Differentiation) کسب‌وکار من دقیقاً چیه؟
    آیا می‌تونم اون یک قابلیت “استثنایی” رو شناسایی کنم که بقیه نوآوری‌ها حول اون شکل می‌گیرن و به راحتی توسط رقبا قابل کپی‌برداری نیست؟
  3. چه “چند برابرکننده‌هایی” (Multipliers) رو تو مدل کسب‌وکارم دارم که باعث افزایش درآمد، دسترسی به مشتریان و سهم بازارم می‌شن؟
    (مثلاً قیمت‌گذاری رده‌بندی‌شده، کانال‌های فروش هوشمندانه)
  4. چه “اهرم‌هایی” (Levers) رو تو مدل کسب‌وکارم دارم که باعث کاهش هزینه‌ها، زمان و منابع مورد نیاز برای تولید، فروش و پشتیبانی محصولم می‌شن؟ (مثلاً بازاریابی ورودی، کرادسورسینگ)
  5. آیا من از استراتژی “قیمت‌گذاری رده‌بندی‌شده” (Tiered Pricing) یا “فریمیوم” (Freemium) استفاده می‌کنم تا اصطکاک ورود مشتری رو کاهش بدم و از آپ‌سِل به مشتریان موجودم بهره‌مند بشم؟
  6. آیا می‌تونم از “کانال‌های فروش” موجود سایر شرکت‌ها برای دسترسی به مشتریان هدفم استفاده کنم و هزینه‌های پیچیده عقد قرارداد رو به شدت کاهش بدم؟
    (مثلاً شراکت با شرکت‌هایی که از قبل با مشتریان من ارتباط دارن)
  7. آیا مدل کسب‌وکار من شامل “هم‌آفرینی” (Co-creation) با جامعه یا شرکاست؟
    (آیا محصول من با APIهای باز و معماری ماژولار طوری ساخته شده که بقیه بتونن روی اون بسازن و ارزشش رو چند برابر کنن؟)
  8. آیا من با “مشارکت‌های استراتژیک” (Strategic Partnerships) پازل “محصول کامل” (Whole Product) رو برای مشتریانم تکمیل می‌کنم؟
    (اگر محصول من فقط یک جزء از راه‌حل مشتریه، با چه کسانی باید شریک بشم تا راه‌حل کامل ارائه بدم و اعتبار کسب کنم؟)
  9. آیا استراتژی “بسته‌بندی عروسک روسی” (Russian Doll Packaging) رو برای محصولاتم دارم؟
    (یعنی نسخه‌های مختلف از رایگان تا سازمانی، که هر کدام قابلیت‌ها و قیمت متفاوتی دارن و امکان آپ‌سِل رو فراهم می‌کنن؟)
  10. آیا محصول من یک “محصول لغزنده” (Slippery Product) است؟
    (آیا استفاده ازش ساده، رایگان/کم‌هزینه برای شروع، نصب آسان، و ارزش‌دهی فوری است؟ آیا با بقیه سیستم‌ها خوب کار می‌کنه و تجربه کاربری عالی داره؟)
  11. چطور می‌توانم محصولم را طوری طراحی کنم که مشتریان “نتوانند بدون آن زندگی کنند”؟
    (و نه صرفاً “آن را امتحان کنند”؟)
  12. آیا نسبت “ارزش طول عمر مشتری” (LTV) به “هزینه جذب مشتری” (CAC) کسب‌وکار من حداقل ۳ برابر یا بیشتر است؟
    (اگر نه، چطور می‌توانم LTV را افزایش و CAC را کاهش دهم؟)
  13. آیا در مدل کسب‌وکارم بر “تعامل مجدد با مشتری” (Re-engagement) پس از خرید اولیه تمرکز دارم؟
    (چگونه می‌توانم مشتریان را به طور مداوم درگیر نگه دارم تا از چرخه عمر کوتاه محصولات (مثل اپلیکیشن‌های موبایل که یک بار دانلود و دیگر استفاده نمی‌شوند) جلوگیری کنم؟)
  14. چه هزینه‌هایی (مثل پشتیبانی، خدمات مشتری، خدمات حرفه‌ای) در “هزینه جذب و تعامل مجدد مشتری” (CACR) من لحاظ شده‌اند؟
  15. حتی اگر محصول من برای شرکت‌های بزرگ طراحی شده، آیا راهی برای ارائه بخش‌های “هضم‌پذیر” (Digestible) و کوچک‌تر از اون دارم تا شرکت‌های بزرگ بتونن با ریسک کمتر، اونو آزمایش کنن و به تدریج به مشتری کامل من تبدیل بشن؟

در یک رشته نوشته های بهم مرتبط، تدریس یکی از اساتید برجسته هاروارد مایکل اسکوک (Michael Skok) درباره رازهای کسب و کارهای استارتاپی (که رشد سریعی دارند) رو براتون فراهم کرده ام.

اما قبل از آن لازم است خدمت شما عرض کنم که همه این نوشته ها بخش کوچکی از آموزش هایی مرتبط با بیزینس مدل () هست که در وبسایت منتشر میکنم. برای دیدن همه نوشته های مرتبط و

و برای دیدن ادامه آموزش های مایکل اسکوک (Michael Skok) می توانید روی لینک های زیر کلیک کنید.

این محتوا در دو سری (دو سال پشت سر هم تدریس شده اند) و به دلیل اهمیت موضوع و محتوایی که ارائه شده، من همه آنها را جداگانه برایتان دسته بندی و تقدیم می کنم:

تدریس سری اول (پنج کارگاه):

  1. رازهای کسب‌وکار استارتاپی (قسمت1 از5): ارزش پیشنهادی – چگونه بازی را به نفع خودمان تغییر دهیم؟
  2. رازهای کسب‌وکار استارتاپی (قسمت 2 از5): تأسیس شرکت – ساختن پایه‌های یک موفقیت پایدار!
  3. رازهای کسب‌وکار استارتاپی (قسمت 3 از 5): مدل کسب و کار – چگونه بازی را به نفع خودمان تغییر دهیم؟
  4. رازهای کسب‌وکار استارتاپی (قسمت 4 از 5): ورود به بازار – چرا “ورود به بازار” این‌قدر پیچیده‌ست؟
  5. رازهای کسب‌وکار استارتاپی (قسمت 5 از 5): جمع‌بندی نهایی – از ایده تا مقیاس پذیری و قدرت!

تدریس سری دوم (هفت کارگاه):

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.