من همیشه به دنبال داستانهایی هستم که در دل چالشها و بحرانها، تاب آوری در دل بحران و مسیرهای جدیدی را برای موفقیت و تحول نشان میدهند. این پادکست، “یک کمی رادیکال” از “استندینگ آن جاینتس”، با حضور تونی جاموس ، مدیرعامل و بنیانگذار اویستر (Oyster)، دقیقا همان چیزی بود که نیاز داشتم.
شنیدن روایت تونی، نه تنها یک راهنمای کسبوکار بود، بلکه درسی عمیق دربارهی تابآوری، مدیریت ترس، و رهبری با قلب و ذهن در همهی شرایط، بهویژه در زمانهای دشوار ارائه داد. در واقع مدل ذهنی و شیوه فکر کردن این کارآفرین میتونه بحران ها را برای ما قابل فهم و فرصت جهش کنه.

این گفتوگو به من فرصت داد تا بفهمم چگونه تجربیات کودکی در یک منطقهی جنگزده، میتواند بنیانگذار یک شرکت موفق جهانی شود که دنیایی آزادتر و برابرتر میسازد.
بیایید با هم به این سفر الهامبخش بپردازیم و ببینیم چه درسهایی برای صاحبان کسبوکار در دل این روایت نهفته است. در کنار معرفی محصول نوآورانه، به شیوه فکر کردن، ارجاع به گذشته، مرور خاطرات و… ایشان توجه داشته باشید.
شنیدن اصل گفتگو در یوتیوب
ریشههای تاب آوری در دل بحران: وقتی ترس، پلی برای شجاعت میشود
وقتی به زندگی کارآفرینان موفق فکر میکنم، همیشه کنجکاو هستم که چه چیزی آنها را در سالهای اولیه شکل داده است. تونی جاموس، مدیرعامل اویستر، داستان خود را با کودکیاش در لبنان آغاز میکند.
او در سال 1980 به دنیا آمد، در بحبوحهی جنگ داخلی 17 ساله. تصور کنید بزرگ شدن در چنین محیطی، جایی که بمبها و گلولهباران بخشی از زندگی روزمره شماست. تونی این تجربه را “سورئال” توصیف میکند و من کاملاً با او موافقم.

اما نکتهای که من را شگفتزده کرد، نحوهی نگاه او به این تجربه بود. او توضیح میدهد که این محیط، او را با تجربههای جالبی روبرو کرده، بهویژه در مورد نحوهی مدیریت ترس. تونی میگوید:
“این توانایی را به من داد که در طول زندگیام شجاعت بسازم و در سنین پایین با ترس ارتباط برقرار کنم.”
این ارتباط اولیه با ترس به او کمک کرد تا بفهمد که “ترس ممکن است یک توهم باشد”.
تمایز بین ترس واقعی و توهمی:
تونی بین ترسهای واقعی (مانند دیدن شیر در بیابان که باید از آن فرار کرد) و ترسهای ساختگی ذهن (مانند نارضایتی رئیس از عملکرد یا گرفتن نمرهی بد در مدرسه) تمایز قائل میشود.
او میگوید که مغز ما برای زندگی در حیات وحش طراحی شده و بسیاری از موقعیتهای غیرتهدیدکننده را به عنوان تهدیدات مرگبار تلقی میکند.
این بینش برای من، به عنوان یک صاحب کسبوکار، بسیار ارزشمند است. چند بار شده که از یک اشتباه کوچک، یک شکست در پروژه، یا حتی یک بازخورد منفی، آنقدر ترسیدهایم که انگار زندگیمان به خطر افتاده است؟
تونی میآموزد که اکثریت قریب به اتفاق احساسات ترسآور ما توهم هستند و بدن و مغز ما به اشتباه آنها را تهدیدآمیز میدانند. این موضوع میتواند بار سنگینی بر سلامت روان ما بگذارد.
این دیدگاه، برای من یادآور این است که چگونه میتوانیم در محیطهای پرفشار کسبوکار، ترسهای بیاساس را شناسایی کرده و اجازه ندهیم مانع از پیشرفت و نوآوری شوند.
تاثیر ترومای ناخودآگاه و ریشههای کارآفرینی:
یکی از عمیقترین لحظات گفتوگو، زمانی بود که تونی خاطرهای از 9 سالگی خود را بازگو کرد. او در یکی از آخرین نبردهای جنگ داخلی، به مدت سه روز مداوم زیر گلولهباران بود و پدرش که برای خرید رفته بود، نتوانست به خانه بازگردد.
تونی تصور کرد که پدرش را از دست داده است. او این تجربه را “یک ترومای ناخودآگاه” مینامد که تا همین اواخر در رادار آگاهی او نبوده است. این رخداد، باعث شد احساس کند از تبار مردانهی خود (پدر و پدربزرگش) جدا شده و در 9 سالگی، بار مسئولیت خانواده را بر دوش خود حس کند.
چیزی که من را به شدت تحت تاثیر قرار داد، واکنشی بود که او به این تروما نشان داد: ساختن کسبوکارها برای محافظت از خود. تونی به وضوح میگوید:
“اویستر که من ساختم چیزی جز برای ادای احترام به این ارتباط با اجدادم نیست”.
این جمله برای من بسیار الهامبخش بود. این نشان میدهد که چگونه عمیقترین زخمها و ترسهای ما میتوانند به منبعی قدرتمند برای هدف و انگیزه تبدیل شوند. برای صاحبان کسبوکار، این یادآوری مهمی است که ریشههای درونی ما، حتی آنهایی که در بحران شکل گرفتهاند، میتوانند قویترین اهرمهای موفقیت ما باشند. این نه تنها دربارهی بقا است، بلکه دربارهی تبدیل گذشتهی سخت به یک نیروی محرکه برای ساختن آیندهای بهتر است.
تحول شخصی و فلسفهی جدید موفقیت: قلب و ذهن در کنار هم
تونی در دوران بلوغ خود از لبنان خارج شد و به فرانسه رفت. او در این دوره، خود را فردی با تفکر “یک کمی رادیکال” میدید، اما بعداً این رادیکالیسم در او تغییر کرد. این قسمت از صحبتهای تونی، بهویژه برای من که همواره به دنبال تعادل در زندگی حرفهای و شخصی هستم، بسیار آموزنده بود.

تغییر در رادیکالیسم:
او توضیح میدهد که در برخی جنبهها “کمتر رادیکال” شد و در برخی دیگر “بیشتر رادیکال”.
- کمتر رادیکال در مورد:
- عملکرد به هر قیمتی.
- اینکه “ما باید برنده شویم و همه باید بازنده باشند”.
- تعاریف سنتی از موفقیت.
- بیشتر رادیکال در مورد:
- ایجاد فرهنگی که باعث موفقیت و رضایت افراد شود.
- ماموریتمحور بودن.
- شفافسازی هدف شخصی.
- مراقبت از خود و عزیزان (تیم، خانواده، دوستان).
این تغییر برای تونی چند سال قبل از راهاندازی اویستر آغاز شده بود و به سرعت در حال شتاب گرفتن بود. این برای من نشان میدهد که موفقیت پایدار در کسبوکار نیازمند یک تحول درونی و تغییر دیدگاه است.
نقطهی عطف: پول زیاد، اما رنج درونی
نقطهی عطف اصلی تونی در سال 2016 اتفاق افتاد، زمانی که اولین کسبوکارش را فروخت. او پول زیادی داشت، اما در درون خود احساس “رنج” و “ناخشنودی” میکرد.
این تجربه او را وادار کرد تا یک سال از کار فاصله بگیرد و به سفر سلامت روان بپردازد. این تصمیم برای من بسیار قابل درک است؛ بسیاری از کارآفرینان در اوج موفقیت مادی، با خلاء درونی مواجه میشوند. تونی میخواست بفهمد چه چیزی او را شاد و از “تمام این تروماها” رها میکند.
این سفر درونی، چیزی را در او “باز کرد”. او میگوید: “قلبم را باز کردم.” پیش از این، او “100% ذهنمحور” بود و ذهنش به صورت خلبان خودکار عمل میکرد. اما پس از این نقطهی عطف، ذهنش شروع به گوش دادن به قلبش کرد و تحت هدایت آن قرار گرفت.
این ترکیب ذهن و قلب، به او اجازه داد تا کسبوکارهایی بسازد که هم “عملکرد بالا” و “رشد بالا” را ارائه میدهند (اویستر در سه سال به ارزش یک میلیارد دلار رسید) و هم “ماموریتمحور” هستند و دنیا را به مکانی بهتر تبدیل میکنند.
ماموریت اویستر: آزادی و برابری جهانی:
اویستر در ماموریت خود به دنبال “آزادتر و برابرتر کردن جهان از طریق دموکراتیزه کردن دسترسی به فرصتهای شغلی جهانی با استفاده از نرمافزار” است.
این هدف برای من، که همیشه به دنبال تأثیرگذاری مثبت در جامعه هستم، بسیار جذاب است. تونی با ترکیب منطق (ذهن) و همدلی (قلب)، رویکرد خود را در ساخت کسبوکارها و رهبری افراد متحول کرده است.
این یک درس کلیدی است: رهبری واقعی، بهویژه در عصر امروز که سازمانها با چالشهای پیچیدهی انسانی و اجتماعی روبرو هستند، نیازمند یکپارچگی تفکر منطقی و هوش هیجانی است.
اویستر: راهحلی نوآورانه برای چالشهای جهانی و نابرابری
تونی در قبرس، جزیرهای مدیترانهای، زندگی میکند و شرکت خود را به صورت کاملاً دورکار اداره میکند. این نمونهای بارز از “عمل به آنچه موعظه میکنی” (Practice What You Preach) است.

او میگوید که مدیرعامل اویستر را در یک جزیرهی دورافتاده قرار داده تا ثابت کند “میتوانید در هر کجای دنیا موفق باشید”. این برای من به عنوان یک صاحب کسبوکار، پیامی قدرتمند است که محدودیتهای جغرافیایی دیگر تعریفکنندهی پتانسیل کسبوکار و رهبری نیستند.
مشکل و فرصت جهانی:
اویستر چه مشکلی را حل میکند؟ تونی دادههای جالبی را ارائه میدهد:
- 85 میلیون شغل در غرب بدون پر شدن باقی ماندهاند که منجر به 8.5 تریلیون دلار خسارت اقتصادی میشود (تقریباً سه برابر اقتصاد آلمان طبق BCG).
- در همین حال، بیش از یک میلیارد کارگر دانشبنیان در 10 سال آینده وارد نیروی کار خواهند شد، که بیشتر آنها از اقتصادهای نوظهور هستند.
تونی میگوید: “در اینجا شما فرصتی دارید تا این شکاف استعدادی را که بسیاری از کسبوکارها در غرب با آن روبرو هستند، با استعدادهای شگفتانگیزی که از کشورهای دیگر میآیند و سطح فرصتهای یکسانی ندارند، پر کنید”.
کاهش موانع استخدام جهانی: مشکل اصلی این بود که استخدام افراد در کشورهای دیگر بسیار پیچیده و پرهزینه بود. شرکتها باید نهادهای حقوقی جدیدی راهاندازی میکردند، وکلا، حسابداران، ارائهدهندگان حقوق و دستمزد و مزایای محلی استخدام میکردند و فرآیندهای منابع انسانی را در هر کشور ایجاد میکردند. این باعث میشد که فقط تعداد کمی از شرکتها بتوانند به نیروی کار جهانی دسترسی پیدا کنند.
اویستر این مشکل را با “زیرساخت استخدام و لایهی هوشمندی نرمافزاری” حل میکند که “استخدام جهانی را به آسانی استخدام محلی” میکند. من از تجربهی خودم میدانم که این پلتفرم چگونه میتواند تحولآفرین باشد. ما (به عنوان شرکت Rob) با استفاده از اویستر، 12 عضو تیم از 9 کشور مختلف، از کلمبیا تا سنگاپور، استخدام کردهایم. این توانایی برای من که با مشتریان جهانی کار میکنم، امکان مقیاسپذیری و ارائهی خدمات محلیتر را فراهم کرده است.
تاثیر اجتماعی عمیق: توزیع مجدد ثروت:
چیزی که من را بیشتر از همه تحت تاثیر قرار میدهد، هدف نهایی اویستر: “توزیع مجدد ثروت از غرب ثروتمند به جهان در حال توسعه” است. این تنها به معنای استخدام جهانی نیست، بلکه شامل توزیع مجدد ثروت از شهرهای ثروتمند به مناطق روستایی فقیرتر در خود کشورها نیز میشود.
تونی به درستی اشاره میکند که اقتصادهای نوظهور “به دلیل از دست دادن بهترین استعدادهای خود به غرب، در حال نوظهور باقی میمانند”.
او میگوید: “اگر بهترین افراد را در جوامع خود، در قبایل خود نگه دارید و آنها بتوانند به فرصتهای شغلی شگفتانگیزی دسترسی پیدا کنند… و سطح درآمدی را که به خانه میآورند افزایش دهند… این کلید ایجاد دنیایی برابرتر است”.
این یک نقطهی نظر کلیدی است که به نظر من، در بحثهای اصلی دربارهی کار و بازگشت به دفتر نادیده گرفته شده است. در حالی که بسیاری از مدیران عامل در غرب بر بازگرداندن کارکنان به دفتر تمرکز دارند، تونی بر تاثیر اجتماعی عظیم کار از راه دور بر کاهش نابرابری جهانی تأکید میکند.
او معتقد است که نیروهای اقتصاد کلان، مانند کمبود استعداد در غرب و 8.5 تریلیون دلار خسارت اقتصادی، شرکتها را مجبور خواهند کرد که به دنبال استعدادها فراتر از مرزهای خود باشند.
این یک “نقطهی تعادل جدید” است که به ناچار رخ خواهد داد. این دیدگاه، برای هر صاحب کسبوکاری که به دنبال پایداری و تأثیرگذاری بلندمدت است، ضروری است.
شکلگیری اویستر: یک فرصت سرنوشتساز در آستانهی یک تحول جهانی
فکر کردن به لحظهای که تونی اویستر را تأسیس کرد، مرا به یاد داستانهای سرنوشتساز میاندازد؛ زمانی که ایدهای بزرگ درست در آستانهی یک تغییر بزرگ جهانی متولد میشود.
تونی توضیح میدهد که او به همراه همبنیانگذار خود، جک، در اواسط سال 2019 شروع به بررسی این فرصت کرد.

رویای آزادی و انعطافپذیری:
جک از تونی پرسید: “شرایطی که بخواهی دوباره کار کنی چیست؟” و تونی پاسخ داد:
- آزادی و انعطافپذیری میخواهم.
- میخواهم هر کجا که دلم میخواهد زندگی کنم، مثلاً در جزیرهی قبرس.
- میخواهم توسط افرادی از سراسر جهان احاطه شوم و در یک محیط فوقالعاده متنوع باشم.
- میخواهم به مردم در اقتصادهای نوظهور فرصت دهم.
- میخواهم یک کسبوکار ماموریتمحور بسازم که با هدف من همسو باشد.
این اهداف شخصی، بنیاد اویستر را شکل داد. آنها میدانستند که کار از راه دور (remote work) در آینده بزرگ خواهد شد و شتاب آن ده سال قبل از همهگیری آغاز شده بود. اما هیچکس نمیتوانست حدس بزند که این شتاب چقدر بالا خواهد بود.
تولد در ژانویهی 2020: یک چالش بزرگ:
آنها کسبوکار را در ژانویهی 2020 شروع کردند. من لحظهای درنگ میکنم و به این فکر میکنم که چقدر این زمانبندی “سرنوشتساز” بود، درست قبل از اینکه جهان با پاندمی مواجه شود.
در سال اول، اویستر عملاً هیچ چیز نداشت: فقط یک دمو 11 صفحهای برای سرمایهگذاران و 4 میلیون دلار در بانک. نه تیم داشتند و نه تکنولوژی. آنها باید به دنیا میگفتند که وجود دارند تا توجه را جلب کنند.
یادگیری از مشتریان با روش دستی:
چیزی که برای من جالب بود این بود که در سال اول، آنها 1 میلیون دلار درآمد داشتند، بدون اینکه هیچ تکنولوژیای داشته باشند!. آنها “همه چیز را به صورت دستی انجام دادند”.
تونی این را “یک موهبت” مینامد، زیرا توانستند مستقیماً از “نقاط درد مشتریان” یاد بگیرند و نقشهی راه خود را بر اساس این نیازها طراحی کنند.
این یک درس مهم برای هر استارتاپ و صاحب کسبوکار است: گاهی اوقات، انجام دستی کارها در ابتدا، بهترین راه برای درک واقعی نیازهای بازار و مشتری است، قبل از سرمایهگذاری سنگین بر روی توسعهی تکنولوژی.
رشد انفجاری با بیداری جهان:
در سال بعد (2021)، درآمد آنها به 11 میلیون دلار رسید. تونی میگوید: “زیرا در آن زمان دنیا به سمت کار از راه دور بیدار شده بود”. این نشاندهندهی آمادگی اویستر برای سوار شدن بر موج بزرگ تغییر در نحوهی کار بود.
آهنربای استعدادها: تیم از 70 کشور:
از آن زمان، تیم اویستر به سرعت رشد کرد. در سال 2022، آنها به 700 نفر رسیدند. تونی به اویستر به عنوان “یک آهنربای استعداد” اشاره میکند، زیرا آنها دربارهی نحوهی کار خود، که “انسانمحور” و “پیشفرض آن همگامی غیرهمزمان” (asynchronous) است، شفاف صحبت میکنند.
آنها بر ماموریت خود تمرکز دارند و به دلیل استخدام افراد از سراسر جهان، برای هر شغل منتشر شده نزدیک به 500 درخواست دریافت میکنند. این به آنها امکان میدهد “بهترین افراد را در 70 کشور استخدام کنند”. این یک “ابرقدرت” برای اویستر است.
چیزی که برای من به عنوان یک رهبر کسبوکار الهامبخش است، این است که اویستر نه تنها به دیگران کمک میکند تا از راه دور استخدام کنند، بلکه خودشان نیز این کار را به بهترین شکل انجام میدهند و ارزشهای خود را در عمل نشان میدهند.
این به آنها کمک میکند تا بهترین تیم را در صنعت خود داشته باشند و این تیم به بزرگترین دارایی آنها تبدیل شده است.
رهبری در عصر کار از راه دور: فراتر از دیوارها
بحث بازگشت به دفتر، یکی از موضوعات داغ و بحثبرانگیز در دنیای امروز کسبوکار است. تونی جاموس، با تجربهی رهبری یک شرکت کاملاً توزیعشده با 700 نفر از 70 کشور، دیدگاههای بسیار قوی و متفاوتی در این زمینه دارد که برای من به عنوان یک صاحب کسبوکار، چشمانداز جدیدی را باز میکند.

چالش مدیران عامل و درک ترسها:
تونی به مدیران عاملی که تیمهای خود را به اجبار به دفتر بازمیگردانند، میگوید که “آنها پتانسیل رهبری خود را تضعیف میکنند”. او میافزاید که این مدیران میتوانند “به عنوان یک رهبر بسیار قدرتمندتر باشند” اگر به تیم خود احساس کنند که “به آنها اهمیت میدهند”.
این یک نقطهی بسیار مهم است: وقتی کارکنان را مجبور به کاری میکنید که به نظر خودشان به نفع آنها نیست، آنها احساس میکنند که شما به رفاهشان اهمیت نمیدهید. نتیجه؟ چرا باید از شما پیروی کنند؟.
تونی معتقد است برای “افزایش قابلیت رهبری”، باید به آنچه تیمتان واقعاً نیاز دارد گوش دهید.
قدرت فرهنگ کار توزیعشده:
اویستر ثابت کرده است که “عمدی ساختن یک روش کار توزیعشده میتواند یک ابرقدرت باشد”. آنها فرهنگی را ساختهاند که افراد میگویند “هرگز چنین احساس تعلق خاطری را به یک محل کار، در مورد ما یک محل کار مجازی، حس نکردهاند”.
این به کارکنان کمک میکند تا “فوقالعاده سازنده” باشند. نکتهی کلیدی اویستر این است که آنها بر “حضور” تمرکز نمیکنند، بلکه بر “نتایجی” که افراد به ارمغان میآورند تمرکز دارند.
آنها در مورد آنچه موفقیت فردی، تیمی و شرکتی به نظر میرسد، شفاف هستند. به همین دلیل، “هیچ کمبود بهرهوری یا نوآوری” وجود ندارد. در واقع، تونی معتقد است که نوآوری حتی بیشتر است، زیرا آنها “عمدیتر” در ایجاد راههای نوآوری هستند.
من همیشه به این نکته فکر میکنم که حتی در محیطهای دفتری نیز میتوان بهرهوری پایین یا عدم نوآوری داشت. تونی به درستی اشاره میکند که بسیاری از دفاتر پر از فضای کاری پر سر و صدا یا جلسات بیپایان هستند که بهرهوری را کاهش میدهند.
او از “مصادرهی کلمهی خلاقیت توسط مدیران” انتقاد میکند که میگویند برای خلاقیت به دفتر نیاز داریم، در حالی که دفاتر آنها پر از کابینتهای فردی و ساختمانهای شیشهای خاکستری و افسردهکننده است.
ارزش دیدارهای حضوری: تعمدی و با هدف:
تونی نیز مانند من، به ارزش دیدارهای حضوری اعتقاد دارد. اما تفاوت در نحوهی رویکرد است. به جای “از دست دادن” ارتباطات حضوری، باید “در مورد آن لحظات تعمدی” بود.
در تیم تونی، آنها 2-3 بار در سال به صورت حضوری ملاقات میکنند. نیمی از این زمان صرف “ارتباط در سطح شخصی” میشود، نه فقط انجام کارها.
بخش دیگر به “بحثهای استراتژیک مهم” اختصاص مییابد که از قبل آماده شدهاند. این ترکیب از “انجام کارها در سطح استراتژیک به اضافه ارتباط” باعث میشود که آنها “بسیار شادابتر و قادر به تقویت ارتباطی که با هم دارند” بازگردند.
این برای من، الگویی عالی برای برنامهریزی رویدادهای حضوری در یک مدل کاری هیبریدی یا کاملاً دورکار است. او همچنین بر طراحی راههایی برای “ارتباط مجازی” تأکید میکند، مانند جلسات ماهانهی عمومی، رویدادهای مجازی سالانه، و گروههای اسلک با موضوعات مختلف.
پاسخ به نیازهای مختلف نسلها و افراد:
یکی از دغدغههایی که در بحث بازگشت به دفتر مطرح میشود، ترجیحات متفاوت گروههای مختلف (مانند جوانان که ممکن است تمایل بیشتری به حضور در دفتر داشته باشند) است.
تونی بر “ایجاد فرهنگی و محیط کاری که افراد را فارغ از محل زندگی، سابقه یا موقعیت شغلیشان موفق کند” تأکید میکند. او به این پرسش پاسخ میدهد که چرا نسل جوانتر ممکن است بیشتر تمایل به حضور در دفتر داشته باشند: شاید آنها تشنهی فرصتهای یادگیری هستند.
راه حل اویستر این است که “راهی برای یادگیری از راه دور طراحی کنید که پاسخگوی این نیاز باشد”.
- آکادمی اویستر (Oyster Academy): آنها به طور عمدی بر یادگیری تمرکز دارند. این آکادمی جایی است که کارکنان آموزش میبینند که چگونه در اویستر کار کنند.
- توزیع اطلاعات عادلانه: اطلاعات به گونهای توزیع میشود که “هیچکس را به خاطر اینکه در دفتر نیست محروم نمیکند”. این سیستم برای شمولیت و برابری بیشتر طراحی شده است.
شمولیت و برابری: از نورودایورسیتی تا مراقبان:
بحث تونی در مورد شمولیت، بسیار عمیقتر از چیزی بود که من انتظار داشتم. او به درستی میگوید که بحث بازگشت به دفتر اغلب “حول یک گروه منتخب و ممتاز از کارمندان اداری طبقهی متوسط، عمدتاً برونگرا، شکل گرفته است”.
اما مزایای کار از راه دور برای شمولیت افراد با نورودایورسیتی، افراد دارای معلولیت یا محدودیت حرکتی، افراد درونگرا و بهویژه مراقبان (مانند والدین) چقدر زیاد است. تونی مثال تاثیرگذاری از یکی از کارمندانشان در مانیل، فیلیپین، را نقل میکند که مادر دو فرزند است.
او روزانه 4 ساعت برای رفتن به محل کار در شهری شلوغ سفر میکرد و مجبور بود در اتوبوس بخوابد. اکنون که او از خانه کار میکند، میتواند فرزندانش را به مدرسه ببرد، آنها را بردارد و شبها آنها را بخواباند. تونی میگوید: “این بیقیمت است. فرزندانش از او به خاطر حفظ این ارتباط تشکر خواهند کرد”. او نتیجه میگیرد که “کار، مجبور کردن افراد به کار در دفتر، در واقع برای نسل بعدی سالم نیست”.
این داستان، عمق تاثیر اجتماعی و انسانی کار از راه دور را برای من برجسته میکند. این فقط یک ابزار کسبوکار نیست؛ یک ابزار قدرتمند برای بازتعریف تعادل کار و زندگی و حمایت از خانوادهها و جوامع است.
آینده اویستر و نقش هوش مصنوعی: جهانی شدن استخدام با فناوری
با نزدیک شدن به پایان گفتگو، تونی به چشمانداز آیندهی اویستر و نقش فناوریهای نوظهور، بهویژه هوش مصنوعی، پرداخت. این بخش برای من که به دنبال نوآوری و پیشبینی روندهای آینده در کسبوکار هستم، بسیار هیجانانگیز بود.

شتابدهنده استخدام جهانی:
تونی میگوید که اویستر “اینجاست تا نقطهی عطف را از استخدام محلی به استخدام کاملاً توزیعشده جهانی تسریع بخشد”. او معتقد است “روزهایی که فقط در محدودهی 20 مایلی از دفترتان استخدام میکردید، گذشته است”.
هدف آنها این است که “استخدام جهانی را به مدالیتهی پیشفرض استخدام” تبدیل کنند. گام اول آنها: “نرمافزاری کردن بازار استخدام جهانی” بود. آنها یک پلتفرم تکنولوژیکی ایجاد کردهاند که “تمام مقررات استخدامی، قوانین کار، بهترین شیوهها، حقوق و دستمزد و پرداخت در 180 کشور را پوشش میدهد”.
این برای من، به عنوان کسی که پیچیدگیهای استخدام بینالمللی را میدانم، یک شاهکار فنی و قانونی است.
گام بعدی: یافتن استعداد با هوش مصنوعی:
“مرحلهی بعدی برای ما این خواهد بود که بیاییم و به شما کمک کنیم تا استعدادهای شگفتانگیز را در جهان پیدا کنید”. این به معنای آن است که شرکتها دیگر نگران “کجا به دنبال استعداد بگردند” یا “چقدر به استعداد عادلانه بپردازند” یا “چه نوع مزایایی به آنها ارائه دهند” نخواهند بود. “همه چیز از طریق پلتفرم ما در دسترس خواهد بود”.
تحول کسبوکار با هوش مصنوعی:
هوش مصنوعی، کسبوکار اویستر را متحول میکند، زیرا “در نهایت یک کسبوکار دانشمحور است”. تونی مثالی ارائه میدهد که چگونه هوش مصنوعی میتواند این فرآیند را تسهیل کند:
- یک کسبوکار میتواند فقط “پارامترهای خاصی” را وارد کند، مانند: “من به این نوع شغل نیاز دارم، مثلاً یک توسعهدهنده جاوا، در این مناطق زمانی، این بودجهی من است”.
- خروجی آن “لیست شگفتانگیزی از کاندیداها با حقوق مورد انتظار و مزایای مورد انتظار آنها” خواهد بود.
- سپس فقط کافی است “روی مصاحبه و استخدام کلیک کنند”. این برای من یک “تغییردهنده بازی بالقوه” است.
تغییر تجربهی جستجوی کار برای جویندگان کار:
این سناریو برای جویندگان کار نیز یک انقلاب خواهد بود. “روزهایی که مجبور بودید صدها درخواست در روز ارسال کنید و فقط در معرض شغلهایی باشید که لینکدین تصمیم میگیرد برای شما مناسب هستند یا در محدودهی 20 مایلی از محل زندگیتان قرار دارند، به پایان رسیده است”.
ناگهان، جویندگان کار “شرکتهایی را خواهند دید که هرگز نامشان را نشنیدهاند، اما وقتی به آنها نگاه کنند، خواهند گفت ‘اوه، این واقعاً عالی است، من دوست دارم برای آن کار کنم'”. تونی معتقد است این “بسیار دلپذیرتر از تجربهی فعلی جستجوی کار است”.
حمایت از کاندیداها و توانمندسازی اجتماعی:
اگرچه اویستر هنوز یک بازار استعداد مستقیم نیست، اما منابعی برای جویندگان کار از راه دور دارد:
- آکادمی اویستر (Oyster Academy): یک منبع رایگان برای آموزش افراد در مورد نحوهی تبدیل شدن به یک کارگر از راه دور بهتر و دریافت گواهی “Remote Ready”.
- پک استخدام جهانی (Global Employment Pack): برای شناسایی شرکتهای عالی از راه دور که استخدام میکنند، و کمک به آمادهسازی نامهی پوششی و فرآیند مصاحبه.
- ابزارهای معیار حقوق و دستمزد (Salary Benchmarking Tools): برای ارزیابی “ارزش واقعی” در دنیای کار از راه دور.
این ابزارها به من نشان میدهد که چگونه اویستر فراتر از ارائهی یک پلتفرم برای شرکتها، به توانمندسازی افراد در اقتصادهای نوظهور نیز میپردازد.
تونی توضیح میدهد که یک شغل داخلی در یک اقتصاد نوظهور بسیار کمتر از کار برای یک شرکت خارجی که مهارتها و مشارکت شما را بیشتر ارزش مینهد، حقوق میپردازد. این “پتانسیل عظیم برای جابجایی اجتماعی” است، بهویژه در جوامعی که از رشد اقتصادی محروم هستند.
تونی جمله بسیار قدرتمندی را بیان میکند: “فقر یک احساس است، نه یک واقعیت”. او میگوید: “آنچه باید انجام دهید این است که با این کار، احساس افراد را تغییر دهید… شما میتوانید افراد را از سراسر جهان توانمند کنید تا در اقتصاد جهانی مشارکت کنند که امروز فقط درصد کمی از مردم در آن مشارکت دارند”.
این موضوع، برای من به عنوان یک فرد علاقهمند به توسعهی پایدار، بسیار مهم است. وقتی افراد احساس “کنترل زندگی خود” را دارند (Life Mastery)، نه تنها در مورد درآمد، بلکه در مورد مکان زندگی نیز، این یک دستاورد بزرگ است.
تغییری کوچک اما رادیکال: کمتر مصرف کردن، بیشتر بودن
همیشه دوست دارم از رهبران فکری بپرسم که جدای از حوزهی کاری خودشان، چه ایدهی “یک کمی رادیکالی” برای تغییر جهان دارند.
پاسخ تونی، همانطور که انتظار میرفت، عمیق و تفکربرانگیز بود و برای من به عنوان فردی که به دنبال یک زندگی معنادارتر هستم، بسیار طنینانداز شد.
کاهش الگوهای مصرف و اتصال مجدد:
تونی از مردم میخواهد که “الگوهای مصرف خود را به صورت رادیکال کاهش دهند” و در نتیجه، “با خودشان و محیطشان به صورت رادیکالتر ارتباط برقرار کنند”.
او چند سال پیش به این نتیجه رسید که “موفقیت، به حداقل رساندن مصرف به حداقل نیاز است”. او شروع به کنار گذاشتن “غذا، نوشیدنی، و هر چیزی که احساس میکرد باید خود را با آن تسکین دهد و مانع از حضور و اتصال او به خودش و محیطش میشود” کرد.
نتیجهی این رویکرد برای او قابل توجه بود: “سلامت روانم بهبود یافت، شادیام افزایش یافت و سلامتیام بهتر شد”.
انتقاد از بازاریابی مدرن:
تونی به درستی اشاره میکند که امروز “با پیامهای بازاریابی زیادی بمباران میشویم که میخواهند ما بیش از نیازمان مصرف کنیم”. او مثالی از صنعت خودرو میزند: 100 سال پیش، یک ماشین فقط یک رنگ داشت و کارکردش جابجایی از نقطه A به نقطه B بود.
امروز میتوانید یک SUV با ترمز سرامیکی فرمول یک بخرید. او میپرسد: “چرا؟”. تونی استدلال میکند که آنچه در تجارت مدرن اتفاق افتاده است، این است که بازاریابی متوجه شده است برای اینکه مردم چیزهایی را بخرند که به آن نیاز ندارند، باید آنها را “از خودشان جدا کنند” و باعث شوند “درونشان تهی” احساس کنند، تا سپس “چیزهایی را بخرند که به آن نیاز ندارند”.
او میگوید نتیجه این است که “ما خودمان را عمودی میکنیم، کمتر شاد میشویم، هرگز کافی نیست و بیش از نیازمان از منابع طبیعی مصرف میکنیم”.
مصرفگرایی انسان در مقابل طبیعت:
نکتهی مهمی که تونی مطرح میکند این است که “ما تنها موجود زندهای هستیم که بیش از نیازمان مصرف میکنیم”. “هر حیوان دیگری در این سیاره فقط بر روی حداقل نیاز برای زنده ماندن تمرکز میکند”.
این بینش برای من بسیار قدرتمند است و مرا به فکر فرو میبرد که چگونه میتوانیم به عنوان صاحبان کسبوکار، نه تنها در مورد نحوهی کار، بلکه در مورد نحوهی زندگی نیز مسئولیتپذیرتر باشیم. تونی با صداقت اعتراف میکند که خودش هم هنوز در این مسیر کامل نیست و هنوز ماشینی با ترمز سرامیکی دارد!
این صداقت او را برای من واقعیتر و الهامبخشتر میکند؛ او یک ایدهآلگرای مطلق نیست، بلکه فردی است که در مسیر رشد و تحول است.
توصیهی نهایی: هدف را روشن کن
در پایان گفتوگو، سوال همیشگی مجری مطرح شد: اگر کسی ایدهی “یک کمی رادیکالی” برای کسبوکار یا زندگی شخصی خود دارد اما نمیداند از کجا شروع کند، چه توصیهای به او میکنید؟
شفافسازی هدف شخصی:
پاسخ تونی، مختصر و بسیار عمیق بود:
“به آنها میگویم هدف خود را شفاف کنید. در درون خود به دنبال آن بینش بگردید که چرا اینجا هستید و هر کاری را که میخواهید به صورت رادیکال انجام دهید، با آن هدف همسو کنید”.
من کاملاً با این نکته موافقم. وقتی هدف و ارزشهای شخصی خود را تعریف میکنید، تصمیمگیریها بسیار آسانتر میشوند. دیگر خریدن یک SUV با ترمز سرامیکی (که به آن نیازی ندارید و با هدف شما همسو نیست) منطقی به نظر نمیرسد.
نتیجهگیری: از بحران تا آزادی جهانی
این گفتوگو با تونی جاموس، مدیرعامل اویستر، برای من بسیار فراتر از یک بحث صرفاً تجاری بود. این یک درس عمیق در مورد تبدیل بحران و تروما به نقطهی قوت، رهبری با همدلی و هدف، و استفاده از فناوری برای ایجاد یک تاثیر اجتماعی عمیق و مثبت در مقیاس جهانی بود.

به عنوان یک صاحب کسبوکار، درسهای تونی در مورد مدیریت ترس، اهمیت سلامت روان، ترکیب منطق و قلب در رهبری، قدرت کار توزیعشده، و تاثیر اجتماعی بینظیر استخدام جهانی، برای من بسیار ارزشمند بود. او نه تنها یک مدل کسبوکار موفق ایجاد کرده، بلکه با زندگی کردن با ارزشهایش (مانثل زندگی در قبرس و اداره شرکت از راه دور) و حمایت از شمولیت و برابری، نمونهای عملی از رهبری آیندهنگر را به نمایش گذاشته است.
پیام اصلی این پادکست برای من، و فکر میکنم برای همهی صاحبان کسبوکار، این است: چالشها، بهویژه آنهایی که از دل بحرانها و سختیها برمیخیزند، میتوانند منبع بزرگترین نوآوریها و عمیقترین تحولات شخصی و سازمانی باشند.
مهم این است که چگونه به ترسها و موانع نگاه کنیم و چگونه آنها را به فرصتهایی برای ساختن جهانی بهتر و عادلانهتر تبدیل کنیم. اویستر نه تنها کسبوکار را متحول میکند، بلکه به قول تونی، “جهان را آزادتر و برابرتر میسازد”. و این، به نظر من، یکی از رادیکالترین و الهامبخشترین اهدافی است که یک کسبوکار میتواند داشته باشد.
ارتباط با تونی جاموس در شبکه های اجتماعی
در این لینک میتوانید با ایشان در شبکه لینکدین ارتباط داشته باشید
زندگی و مدیریت کسب و کار در جنگ و بحران ها
اگر به بحث علاقمند هستید و همچنین به عنوان صاحب کسب و کار دغدغه مدیریت بیزینس و زندگی خودتان را در شرایط بحرانی و جنگی دارید، پیشنهاد میکنم ادامه مطالب مرتبط را هم مرور کنید.
من سجاد سلیمانی هستم، استراتژیست و مدرس و مشاور کسب و کار، یکسری مقاله / کتاب / فیلم و مستند مرتبط با شرایط بحرانی و جنگ آماده کرده ام که اگر روی دکمه کلیک کنید به همه آنها دسترسی خواهید داشت:
آخرین نوشته های مرتبط:
- زندگینامه احمد قوام السلطنه (مدل ذهنی وتفکر استراتژیک برای مدیران)
- معرفی کتاب سود صلح: مسئولیت اجتماعی شرکتها در مناطق جنگی (راهنمایی برای صاحبان کسبوکار در مناطق جنگزده و ناپایدار)
- معرفی کتاب: مدیریت و جنگ (چگونه سازمانها درگیری را هدایت میکنند و صلح میسازند)
- تبدیل جنگ به کسب و کار – داستانی از مقاومت و نوآوری در دل جنگ از کارآفرینان اوکراینی
- مقاله مکنزی: تاثیرات جنگ بر کسب و کارها و چگونگی تاب آوری و رشد کسب و کار در شرایط بحرانی
- مقاله: بقا از طریق هدف: تاب آوری کسب و کارها در میان عدم قطعیت شدید (اوکراین)
- کتاب ۳۳ استراتژی جنگ: راهنمای کامل پیروزی در هر نبرد زندگی
- معرفی کتاب «از مناطق جنگی تا اتاقهای هیئت مدیره» – راهنمای صاحبان کسبوکار در مناطق جنگی
- ریشه های تاب آوری در دل بحران: ترس، پلی برای شجاعت (زندگینامه کارآفرینی از لبنان جنگ زده)
- رازهای ملت استارتاپ: گفتگو با دن سنور نویسنده کتاب (بررسی اقتصاد نوآورانه)
- کتاب ملت استارتاپ – درسهایی برای تابآوری و رشد کسبوکار در بحران ها
- تاب آوری در بحران: چگونه کسبوکارها در مناطق جنگزده فعالیت خود را ادامه میدهند؟ (درسهایی از یمن)
- فیلم مستند “فایراستون و جنگسالار” – درسهایی برای مدیران در دوران جنگ
- مدیریت کسبوکار در زمان جنگ: درسهایی ارزشمند از اوکراین
- معرفی مستند “روزی روزگاری در عراق” (Once Upon a Time in Iraq)
- اندیشه سیاسی سعدی (آموزش تفکر استراتژیک) + فایل صوتی
- معرفی لویی الرومانی نویسنده کتاب: درس هایی از یک منطقه جنگی
- معرفی کتاب: درسهایی از یک منطقه جنگی – نوشته لویی الرومانی
- مدیریت کسبوکار در دل طوفان: درسهایی از شرکتها در زمان جنگ (اوکراین)
- سنگرهای کوچک شرافت: در زمانه طاعون چگونه انسان بمانیم؟ (رمان طاعون آلبر کامو)