برای داشتن گفتگوهای بهتر با کارآفرینان و مهمانان برنامه پادکست اکنون کتابی گرفتم به نام «رو در رو با اصغر فرهادی» که گفتگوی توسط سماعیل میهن دوست با کارگردان مشهور ایرانی آقای اصغر فرهادی انجام شده است.
جدای تسلط بالای مصاحبه گر به گفتگو؛ مخاطب؛ تاریخچه او و تاریخچه موضوع و حواشی مرتبط؛ فن پرسشگری بسیار بالای آقای میهن دوست را هم می پسندم و از او آموختم.
در آخرین ویراست این کتاب در بخش مربوط به فیلم فروشنده (که من این فیلم را بسیار دوست داشتم) یکجا آقای اصغر فرهادی خاطره ای تعریف میکند که تاثیر زیادی روی من داشت و آن را واقعاً دوست داشتم؛ این بخش را از روی کتاب (صفحه 382 و 383) برایتان تایپ می کنم:
سوال: خب تبعات این جنس از روایت هم این است که هرکسی بر مبنای دیدگاه و حساسیت و دغدغه هایش؛ برداشت شخصی خود را بکند…هر کسی از ظن خود شد…
پاسخ اصغر فرهادی: مشکلی ندارد. از طرفی آنها چیزهایی را می بینند که حالا به صورت موتیف در همه فیلم ها تکرار شده و چیزهای جدیدی کشف می کنند.
موضوع را برایت تعریف می کنم؛ گرچه مزاح است، ولی بی ربط به بحثمان نیست:
من دندانپزشکی دارم که اخیرا وقتی برای ویزیت به مطبش رفتم گفت این بار که برای جایزه رفتید کن؛ خیلی حالم گرفته شد!
پرسیدم چرا آقای دکتر؟
گفت لحظه ای که جایزه را گرفتی خیلی ناراحت شدم!
گفتم خب چرا؟
گفت چون این دندان جلویی تو را درست نکرده بودم!! وقتی حرف میزدی مدام با خودم میگفتم چرا من این دندان را درست نکرده ام؟
به او گفتم: از آن همه مراسم تو حواست به دندان من بود؟
گفت: بله، با خودم می گفتم باید یک جلسه دیگر روی این دندان کار می کردم….
پی نوشت اول: این گفتگوی بلند خیلی به این برداشت من ربطی نداره و باید قبل و بعد گفتگو را هم بخوانید. اما من می خواهم برداشت شخصی خودم را بیان کنم.
هرکسی نگاه و برداشت شخصی خودش را دارد و الزاما نمیتوانم در میان جمعیت؛ دنبال یک نگاه و برداشت واحد بود. به همین خاطر همین فیلم فروشنده؛ اعصاب و روان یک عده را داخل ایران بهم ریخته بود یا میان جمعیت؛ برخی به سیلی عماد در انتهای فیلم را تشویق کردند و به قول فرهادی: آمریکایی ها هم تقریبا مثل ایرانی ها بودند اما اروپایی ها مطلقا اینگونه رفتار نشان نداند.
پی نوشت دوم: چقدر سخته آدمی بتونه این سوگیری ها درونی خودش را کشف کنه. الزاما به معنای درمان کردن نیست و اصلا هم چنین هدفگذاری را پیشنهاد نمی کنم.
اما همین که آدمیزاد بفهمه؛ ذهنش بر اساس تجربیات و آموخته ها و سرشت و… در حال ارزش گذاری است و روایت خاص خودش از مسائل را دارد؛ همین آگاهی بزرگترین دستاورد میتونه باشه. اینکه باهاش چکاری می خواهیم بکنیم؛ بماند!