جالی خالی مجسمه های شهری عاشقانه و آغوش در شهرهای ایران

شهر ما فقیر است از مجسمه آغوش و کوچه های عشق

سالهاست به این مسئله فکر می‌کنم که وقتی همه‌ی مردم یک شهر عاشق می‌شوند، پارتنر و همسری می‌یابند و عشق‌ورزی می‌کنند و خلوت‌ها و آغوش‌های شیرین را تجربه می‌کنند، چرا شهرها و شهرک‌های ما نام‌های زیبایی چون عشق، بوسه، آغوش و معشوق را ندارند؟ چرا شهرهای ما به چنین مجسمه ها و المان‌هایی آراسته نباشند؟

امروز در میان عکس‌گردی‌هایم به عکس زیر برخورد کردم، این سوال همیشگی را از خودم دوباره پرسیدم و آنگاه چنین متنی زیرش نوشته و در اینستاگرام خودم منتشر کردم:

واقعا چه کسی توانسته همه‌ی ایران را از این‌ها خالی کند؟ چرا؟

و در ادامه گشتم و عکس‌های بهتر و زیباتری پیدا کردم که جای آنها در میان ِ شهرها و کوچه پس‌کوچه‌های ما خالی است. امیدوارم از دیدن آن‌ها لذت ببرید:

خلوت‌های عاشقانه
هرکسی دانشگاه رفته تجربه کرده 😉
پناهگاه امن و مطمئن
این مجسمه عشق و عاشقی ایرادی داره؟
چه کسی این لحظه‌ی زیبای پدر و مادر شدن را زیبا نمی‌داند؟
مجسمه سربازی که از معشوقه خودش جدا می شود تا به جنگ برود. زیباست، نه؟
این مجسمه «عشق مادر و فرزند» را امروز ده بیست باری دیدم. چقدر زیباست. اکثریت انسان‌ها چنین خاطره‌هایی دارند. چرا نباید مجسمه‌اش جلوی چشمان ما باشد؟
گذران زندگی و دوست‌داشتنی که همچنان پابرجاست…

اگر به این موضوعات علاقمند هستید، پیشنهاد می‌کنم این دو ایده را هم مرور کنید:

یک) جای خالی عاشقانه‌های زنانه و زنانه‌های عاشقانه

دو) پیشنهاد ایجاد پیاده‌رو «هنر» و «گذرگاه نقاشی و نقاش ها»

این نوشته می‌تواند به عنوان یک پیشنهاد به شهرداری‌ها و زیباسازی شهری باشد. به عنوان یک شهروند ساکن ایران، گمان می‌کنم می‌توانیم شهرها را انسانی‌تر کرده و زیستن در آن را آسوده‌تر کنیم.

دوستم فواد حرف خوبی گفت که دوست دارم ته این مطلب بیارمش:

آقا اینا لوگوی باشگاه آس رم رو سانسور میکنند میخوای مجسمه عاشقانه و آغوش بزارن تو شهر

دوران خدمت (سال ۸۴) فرمانده پادگانمون گفت یادش بخیر زمان شاه تو این پادگان دخترها آموزش میدیدن . ما هم گفتیم الان چی نمیشه بیان 🙂 فرمانده هم گفت نمیشه دیگه زمان شاه بود الان دیگه شاه رفته – یکی از بچه های باحال شیراز با صدای بلند داد زد شاه رفته دخترها که نرفتن

فواد

3 thoughts on “شهر ما فقیر است از مجسمه آغوش و کوچه های عشق

  1. مرتضی پرنده طلب says:

    سلام .
    عکسها را بارها دیدم و لذت بردم
    هر کدام دنیاییست .
    عکس “عشق مادر به فرزند” ( اگر اسمش را درست گفته باشم ) فوق العاده است .
    کودکی که به کمک مادر روی نرده های فلزی ایستاده ، دستش بالاتر از همه ی صنعتی است که در پس زمینه قرار دارد .
    میشود حدس زد که برای جستجو و انتخابشان ساعتها وقت گذاشته ای .
    خسته نباشی .

  2. بهنام فلاح says:

    سجاد عزیز،
    جای خالی رو برام نشون دادی که شاید از جلوی چشمام پنهان مونده بود.
    داشتم فکر میکردم راجع به مفاهیمی که مجسمه ای براشون ساختیم هم شاید آخرش به نقطه مقابلش رسیدیم. امید که مجسمه ها آینه اعمال تجمیع شده مان باشند.

    • سجاد سلیمانی says:

      بهنام جان، به اثراتِ یک فکر و ایده در تربیتِ انسان، در طول بازه ی زمانی طولانی مدت (مثلا یک قرن) باور دارم.

      شاید همین الان هم شروع بشه؛ منو تو در نهایت یک عکس یادگاری بخواهیم بگیریم و برویم. اما به مرور, اندیشه صاحب شبکه‌ای از معناهای درهم‌تنیده میشه و از تئاتر و فیلم و خاطره‌ها و سنت‌ها برای پیشبرد خودش استفاده می‌کنه

      برای همین این ایده را در نهایت صبوری و با داشتنِ این آگاهی که «الان امکان‌پذیر نیست» مطرح کردم.
      من هم مثل تو، امیدوارم این آرزوها، در قالب ِ مجسمه‌ها، خاطره‌های ملت ما باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.