اگر بخواهم یکی از مهمترین تجربهها و دستاوردهای زندگی خودم رو بیان کنم، میشه همین عنوان: کشف الگوهای تکراری زندگی. این را البته از بزرگترین تغییرات زندگی خود نیز میدانم (چون قبلا نبودم، بعدها و به مرور اینگونه شدم).
به انسان 《جانور خودآگاه》 هم میگن، یعنی به خودش و رفتارش آگاهه، به بودنش و تعاملاتش، اما این الگوهای رفتاری، یکمی پیچیده است. کار هرکسی نیست. فهمیدن ِ بسیار بزرگ میشه اسمش رو گذاشت یا یک کشف عظیم در زندگی.
مسئله ساده است، من یکسری انتخابها و کارها رو در طول زندگیم (مثلا ده تا بیست سال) همیشه انجامش میدم. تاثیراتش خیلی زیاده اما من تصور میکنم هربار کار و انتخاب متفاوت و جدیدی انجام دادم و این درحالیه که من مثل یک ماشین برنامهریزی شده، فقط تکرار کردم.
برای مثال:
همیشه اهل ریسک بودن تو کار،
ناتوانی در کنترل خشم (جدای زمان و مخاطبش)،
روابط جنـ..ــسـ.ـی/عاطفی خیلی فوری و بیمقدمه یا برعکس باترس و شک و ناموفق،
در پیدا کردن دوست، در از دست دادن دوست،
در آسیب به سلامتی یا ورزش و بدندوستی دائمی،
در خواب منظم، در دروغگویی یا راستگویی،
در نوآوری و خلاقیت یا تبعیت از چارچوبها،
در صبور بودن یا داشتن رفتار واکنش سریع،
در مطالعه و یادگیری یا مسخره کردن علم و….
هرچی که هست، میشه اینطوری دستهبندی کرد که آدمها به دو دسته تقسیم میشوند، کسانی که الگوهای تکراری رو در خودشون کشف میکنند و اونهایی که هیچگاه متوجهش نمیشن. و بین این دو فرق خیلی زیادی وجود داره.
هر کدوم از اینها، میشن همون انتخابهای کوچک و ریز ما، که به مرور سرنوشت ما رو میسازند. یهچیزی تو مایههای اثرمرکب که در 《طولانیمدت》 خودش رو نشون میده. شاید امروز مهمترین قدمی که برای منافع خودمون بخواهیم برداریم همین کار هست: کشف الگوهای تکراری زندگی خودمون.
برای مطالعه نوشتههای بیشتر با موضوع «تغییر کردن و رشد» کلیک کنید.