این روزها درگیر مطالعه دربارهی هوش مالی و روشهای کسب ثروت و اعداد حسابداری شخصی و روشهای سرمایهگذاری شدم. کتاب و صحبتهایی که میشنوم به صورت کلی جدید هستند اما بخشی از آنها را من قبلا هم شنیده بودم و قبلا هم درگیرشان بودم، چرا آن موقع یاد نمیگرفتم؟ چرا آن موقع درکی از آنها نداشتم
احساس من و فکرهای من میگوید اینها را در تجربههای قبلی خودم، دستِ کم شنیده بودم. اما چرا به آنها عمل نکردم. به گمان چند مدل وجود دارد:
- من فقط میشنیدم و نمیفهمیدم یعنی چه
- ارزش این حرفها در ذهن و مجموعهی افکارم درک و فهم نشده بود
- بد میگفتند و خوب آموزش نمیدیدم
- به لحظهای (زمان و مکان) مناسب برای فهم و درک این صحبتها نرسیده بودم که الان رسیدم
- درست برای این حرفها تربیت نشده بودم (از بچگی)
- کلهام بوی قرمهسبزی میداده کلا!
اینها سناریوهای احتمالی من برای این روزها وجود دارد. یک احساس حماقت خاصی دارم. چرا من با درآمدی که در شش سال گذشتهام داشتهام، نتوانستم یک دارایی خوب برای ایجاد گردش مالی مناسب ایجاد کنم؟
یک جملهای دارم که گاه به گاه اینور اونور تکرارش میکنم:
پول درآوردن قلق داره،
ما یک عمر زحمت میکشیم و حمالی میکنیم و آسیب میبینیم و کلاسها میرویم و کلی تجربه جمع میکنیم که
آن قلق را یادبگیریم.
و الان هم فکر میکنم در ۳۱ سالگی دنیایی که تجربه کردهام مسیری بوده که باید میرفتم تا به این روزها برسم و آموزشها را درک کنم و کلا بفهمم “اینا یعنی چی!” چیزی که قبلاها فقط میشنیدم.
این را در کلاسهای درس خودمم میبینم. در چشم زمانجویانی که آمدهاند برای یادگرفتن و وقتی از مهمترین موضوعات رونمایی میکنم گیج یا بیخیال نگاه میکنند و یکجوری نشنیده از کنارش رد میشوند. در صورتی که آن موضوع مهمترین موضوع کلاس است.
شاید بعد از این نوشته کمتر حرص بخورم و اجازه بدهم «زمان و مکان مناسب آنها» هم برسد. همانطوری که برای من این روزها دارد میرسد. (البته فقط یک بخش از آن، کلی حرف و فکر دیگر مانده و من ِ خام، نمیفهممش).
پینوشتها:
یک) وقت کردید سری به یک ویدیو آموزشی من بزنید: چرا یادگیری در ما شکل نمیگیره؟
دو) این موضوع فقط در حوزهی پول نیست. شما میتوانید از عدم درک را در حوزهی روابط عاطفی، ازدواج، ارتباط با دوستان، قدرت نه گفتن، ایجاد قبیلهی دوستان مخصوص، رشتهی تحصیلی و دهها موضوع دیگر ببرید.