چند روز قبل این نوشته را در جایی دیگر نوشته بودم و در شبکه های اجتماعی هم پخش شد. حس و حال خوبی داشتم و این ایده به نظرم رسید که ما میتوانیم برای گردشگری شهری از هنر و هنرمندان کمک بگیریم.
این ایده تنها از ذهن ِ یک شهروند ِ علاقمند به توسعهی کشور بیان میشود و امیدوارم روزگاری به صورت جدی پتانسیلها و ظرفیتهای گردشگری شهری مبتنی بر هنر (در اینجا نقاشی) ایجاد شود.
فکـر میکنم به اندازه کافی در این شهر و کشور، در این خصوص گفته شده و این ایده، ایده جدید نیست. اما ارزش پرداختن دارد.
گذرگاه و پیادهرو هنر
امروز در خیابان انقلاب تهران، در حال قدم زدن تا انتشاراتی دلخواهم در حوزه روانشناسی بودم برای خرید یک کتاب، کتابی که قرار است با یک دوست خوب هر دو با هم شروع به خواندنش کنیم.
در بین راه، هنرمندی را دیدم که کنار خیابان در این فصل سرد نشسته و با عکسی که یک مشتری (یا همان سفارش دهنده تابلو هنری)، به او داده، در حال ترسیم کردن چهره ۳ دوست در کنار هم است. سه دوست سرباز که ظاهرا پایان خدمتشان رسیده و فصل جدایی، با هنر نقاشی؛ به یادگار در خاطر ثبت خواهد شد.
ایستادم و مشغول نگاه به هنرمند خیابانی شدم. به ریزکاری هایی که با یک مداد ساده بر روی چهره ها داشت پیاده می کرد، با دقت و شوق ِ فهمیدن نگاه میکردم. در گذشته هم یکبار از این سفارش ها داده ام و کاری گرفته ام، این بار هم دلم خواست همراه ِ کتاب، عکس نقاشی شده اش را هم هدیه کنم.
فکر کردم سورپرایز ِخوبی باشد و یادگاری درخوری شود. عکس ِ دلخواهم را نشان دادم و قیمت را گفت:
«سی هزار تومان میگیرم و نیم ساعت هم بیشتر طول نمی کشه»
گفتم:
«خوبه، اما تلاش کن همه دقت و هنرت رو خرج کنی، قـراره هدیه و یادگاری باشه. ممنونم.»
گفتگو با هنرمند ِ نقاش خیابان
هنرمند مشغول نقاشی شد و من محو ِ تماشای هنرنمایی اش. از طرفی سوز ِ سرمای ساعت ۲۱ شب هم داشت قالب می شد اما او کارش را با تمرکز بالایی انجام میداد، در بین کار نمی خواستم حواسش را پرت کنم اما سوالی به ذهنم رسید.
پرسیدم: شما که چنین رخ های زیبایی برای دیگران میکشی، برای کسانی که برای دلشان یا عشقشان و یا خاطره های خوششان تصویر زیبایی می خواهند، آیا برای خودت و دلت و عشقت کشیده ای؟
جواب داد: مگه میشه آدم برای دلش کار نکنه و بی عشق کاری رو انجام بده. آره، منم برای عشق ها و علایقم نقش زدم. کار بدون دل و علاقه اصلا پیش نمیره، به ویژه در حوزه هنر.
پاسخش به اندازه کافی برام جالب و جامع و کافی بود. پاشدم و قدم زدم تا کارش رو انجام داد و آخرش هم واسه جزییات چهـره، نظراتی دادم، کمی اصلاحش کرد. فکر میکنم در کل نیم ساعت شد. بعد هزینه رو پرداخت کردم و چون آخرین مشتری بودم، باهم تا دم مـترو آمدیم.
در بین راه، از رضایت کاری و درآمدش پرسیدم، گله مند بود از بچه های شهردای و سد معبر، می گفت نه تنها نـمی گذارند بنشینیم و کار کنیم، حتی برای بلندکردنمان هم با توهین رفتار می کنند.
کلی دغدغه داشت که به من می گفت و قدم می زدیم از گرایش مردم به هنـر و مدیریت شهری و کشوری به مسئله هنر هم انتقاداتی داشت که برای هر کدومش هم راه حل هایی مطرح می کرد.
در آخر موقع جمع بندی صحبت ها، حرفی زدم و ایده ای به نظرم رسید که فکر می کنم قابلیت اجرایی شدن دارد، گفتم:
اگر من شهردار بودم یا مسئولیتی در این شهر داشتم، حدفاصل میدان انقلاب تا چهار راه ولعیصر را «گذرگاه هنر» و «هنر خیابانی» نام گذاری می کردم.
یک «بورس ِ هنری». در تمام این خیابان، هنرمندان حق بساط کردن و گوشه ای را اشغال کردن داشتند، حق داشتند بنشینند و بوم نقاشی یا برگه نقاشی خود را کنار خیابان پهن کنند و شروع به کار نمایند.هم برای دلشان نقاشی کنند و هم برای دیگران.
البته این خیابان نمایشگاه دائمی و همیشگی خواهد بود نه ایده ای برای یک روز خاص از سال. پس از مدتی میشد گذرگاه هنر، چندین مزیت و فایده می تواند داشته باشد:
پتانسیل جذب گردشگر داخلی و خارجی داشت. گردشگرانی که برای دیدن این خیابان و یا حتی سفارش ِ یک کار نقاشی، آنجا حاضر می شدند
برای هنر خیابانی و هنرمندان که قشر ضعیف و کم درآمدی هستند، محل خوبی برای هنرنمایی و کسب ِ درآمد ایجاد میشد
تبلیغ ِ خوبی برای هنر بود. مردم این شهر، با دیدن این صحنه ها، از لذت ِ آن بهره مند می شدند و چه بسا طرفداران بسیاری پیدا می کرد، مردمی که می آموختند و سپس شبها در خانه بوم نقاشی رو به روی خود می گذاشتند و به هنرنمایی و تمرین مشغول می شدند. چه بار ِ معنوی و ارزشمندی به شهر و آینده این اجتماع به یادگار می رسید
(درباره تاثیر هنر در جامعه بخوانید)
ارتباط هنر و عشق
.
هنر نقاشی، ارتباط تنگاتنگی با عشق هم دارد. عموم افرادی که از جای جای شهر و یا مسافرینی که مراجعه می کردند ؛ برای عشق و علاقه شان، درخواست هنری داشتند و عکس ِ رخ ِ یاری و منظره ای و خاطره ای را به یادگار می بردند.
آرام آرام محلی میشد برای صدور ِ هنر و سوغاتِ هنری. نقاشی های قاب شده ای که برای همیشه یا سالهای بسیار طولانی قلم زنی میشد، و در دیوار خانه های مختلف نصب میشد.
و هـزاران فایده و مزیت دیگر..امشب، حس ِ رخ ِ کشیده شده، بیشتر از کتاب ِ خریده شده، در دل ِ من نشسته است. احساس رضایت بیشتری دارم. صفحه سفیدی که فقط با یک رنگ ِ سیاه و تنها با یک قلم، به زیبایی هرچه تمام، تصویری رویایی از یک انسان ساخته است..
بسیار ساده اما عمیق. کاش میشد دوتا از این تصویر داشتم، یکی برای خودم و برای همه روزهای آینده ام که بیانگر حس ِ خوب ِ امشب باشند، و دیگری در دست ِ دوستی که شریک این حس و احساس من خواهد بود.
پیشنهاد میکنم شما هم برای عشق و علاقه تان، نقشی هنری از یک هنرمند بخواهید. از رخِ یاری، عکسِ لبخند مادری، صورت پرمعنای پدری، خانواده گرمی، گل سرخ زیبایی، سکوتِ خانه و محلی، جمالِ خودتان و آنچه می دانید و می پسندید را به کیمیای هنر جاودان کنید.
این ایده و نگاه مـرا قابل اجـرا می دانید؟
به نظر شما میتوان این ایده را در شهرهای مختلف هم اجرا کرد؟ (مثلا شهر شما)
به جز این ایده، دیگر چه هنرها و هنرمندانی هستند که میتوانند چنین پتانسیلهای گردشگری و ایجاد ثروتی را برای شهر و مردم خودشان به ارمغان بیاورند؟
پینوشت:
این نوشته یکی از روزنوشتههایی است که منتشر میکنم. اگر علاقمند هستید میتوانید در آدرس زیر دنبال کنید:
روزنوشتهها
کلمه به کلمه این نوشته ها رو درک کردن واقعا کاش میشد هنرمندا بیشتر دیده بشن حیف واقعا
سلام
ایده ی بسسسیار بسیار جالبی
وای ی خیابون با کلی نقاش عالیه عالی
بسیار ایده کارامد و خوبی بود. متاسفانه اونجور که باید برای هنر و هنرمندان در کشور ما اهمیت و ارزش و هزینه صرف نمیشه. همچین ایده هایی میتونه مردم رو با هنر اشتی بده و فرهنگ و هنرمون به دوران قبل بازگردونه و پربارتر از دیروز بشه