این عکس رو امروز وقتی از کنار یک موتورسیکلت پارک و قفل شده در پیاده رو رد می شدم، گرفتم. فکر میکنم یک دقیقه ای به آن نگاه می کـردم و یک Self talk فوری و سریع در ذهنم راه افتاد و از ابعاد مختلف آن را می کاویدم و به آنچه در پس ِ ذهنم داشتم، ربط میدادم.
برای دیدن تصویر در اندازه بزرگ روی آن کلیک کنید
مصداق های مختلفی از ذهنم گذشت، اما من پرربط ترین مفهومی به این عکس را بومی سازی میدانم. هرچند ابداع و خلاقیت هم می تواند به همین اندازه مرتبط باشد، اما برای منی که چند روزی هست گرفتار ِ مفهوم ِ بومی سازی و ابداع در بحث استراتژی محتوای شرکت تازه تاسیس یکی از دوستانم هستم، فعلا ربط ِ بیشتری دارد.
شاید خوب نباشد این همه توضیح دادن در مورد یک عکس، چرا که به آن ذهنیت و جهت می دهد، عکس را باید بدون تعریف ارائه کرد و منتظر ِ بازخوردهای مخاطب آن شد، اما خب، این عکس برای من به شدت مفهوم بومی سازی را داشت و دارد.
مسئله ای که چالش های کلان و خـرد جامعه در حکمرانی و زندگی ِ تک تک ِ افراد را شامل می شود. در دولتی که روش ِ توسعه کشور دیگری را می جوید تا بومی سازی کند و یا فردی که مدل زندگی ِ سلبریتی را پیگیری یا اجرا می کند. خیلی وقت ها هم شاهد بیراهه ها و بد اجرا شدن ها بوده ایم که وقت، انـرژی، عمر و آنچه می توانست باشد را قربانی این بلد نبودن کرده اند.
حتی کسانی که عنوان های بزرگ برای خودشان و کسب و کارشان می گذارند هم این موضوع مصـداق دارد، کسی که می گوید من مشاور ِ بازاریابی و برندینگ هستم و به همه صنف ها مراجعه میکند، من با درصد بالایی او را در بومی سازی حرفهایش برای یک شرکت خاص ناتوان میدانم، اما همین آدم اگر بگوید من بازاریابی اختصاصی فقط برای فروش در صنعت X را انجام میدهم و دست رد به سینه خیلی ها دیگر بزند (نه تنها که خودش دنبال دیگران نمی رود) آنگاه میتوان به او و حرفهایش باور داشت.
و توجه داشته باشیم که به بومی سازی را از منظر ِ نگاه من، در این نوشته باید نگاه کرد. چرا که آنقدر این کلمه در دانشگاه ها و شرکتها و دولت های ما تکرار شده، که رسوب ِ عظیمی از ذهنیت های غلط نسبت به آن شکل گرفته است. شاید می توانستم اسم و عنوان بهتری برایش انتخاب کنم، اما بومی سازی را نزدیک ترین عنوان برای این عکس دیدم.
بومی سازی، تجربه+دانش+فسفر سوزاندن می خواهد
برای دیدن همهی عکسهایی که منتشر کردهام به بخش لحظهنگار – عکسی بروید