چند روز قبل جملههای نابی از بزرگان را خواندم و چند ساعتی درگیرش شدم و تلاش کردم با نوشتن شرحی برای هر یک از آنها، درک عمیقتری از هر یک بدست آورم (اینجا بخوانید). امروز هم جملهی ناب از رضا بابایی مرحوم خواندم دربارهی یقین و تعصب، شگفتزده شدم.
یقین و تعصب
داشتم نوشتههای ۵ سال قبل مرحوم رضا بابایی را میخواندم که رسیدم به این جملهی ناب در میانهی یک متن:
چقدر این متن ساده و دقیق و شفاف نوشته شده است و هر کسی میتواند بر اساس وجدان درونی خودش (و نه با ناظر بیرونی) آن را درک کرده و بسنجند.
برای منی که در گفتگوها و مناظرهها و بحثها با قاطعیت صحبت میکنم، شنیدن این جمله میتواند آرامشبخش و آموزنده باشد. صبورتر باشم، دقیقتر و با حوصلهی فراوان به صحبتها و اندیشهی مخاطب بیاندیشم و پاسخ بدهم یا همدلی کنم. به احتمال زیاد این «قطعیت» به مرور کاهش پیدا کند. همانطوری که شور جوانی فروکش میکند.
این متن به مجموعهی نوشتههایی که با عنوان «هنر گفتگو» منتشر میکنم هم مربوط است. ما، برای درک ِ جمعی و زیستی انسانیتر در کنار همدیگر به این آموزشها بسیار محتاجیم.
بهویژه که در کشور و منطقهای از جهان زندگی میکنیم که خانهها برای تعصب و ایدئولوژیهای تندروها خراب میشود و دخترکان بیداماد و عزادار میشوند و مادران بیفرزند و فرزندان یتیم. در کارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایران عزیزمان هم که باید برای ساختن تیمهای انسانی و کار جمعی همهگیر باید این شکل از آموزشها را بیاموزیم. حتی در مقیاسی کوچکتر درون یک خانواده، یک کارگاه و یک کلاس درس.
من این شکل از آموزشهای عمیق را دوست دارم، تمرین میکنم و تلاش میکنم «تربیت ِ نوینی» برای خویش فراهم کنم. این تلاش، ابتدا با درک ِ نادانی خودم و در ادامه با پذیرش اینکه همهی ما میتوانیم تغییر کنیم، مهیا شده است.
یک پیشنهاد
پیشنهاد جدی دارم: این جمله را اگر دوست دارید فیلم ۱۲ مرد خشمگین را با توضیحاتی که دادهام ببینید و بخوانید. میتواند تحولی در رفتار و انگارههای ما در تعامل با انسانهای دیگر ایجاد کند.
این جمله از مرحوم رضا بابایی بود. در این آدرس همهی مطالبی که از او منتشر کردهام را ببینید.