روزنوشتههای سایت تجربههای ساده/روزانه/بی آلایش و تندنوشتههای مرا از زندگی، کار و مطالعه و تدریس شامل میشود. به ویژه اینکه این روزها پیرامون زمان و مدیریت زمان تمرکز پیدا کردهام، تلاش میکنم روزنوشتههایم رنگ و بوی مدیریتِ زمانی داشته باشد و در هر یک، یک تجربهی زیسته را با زمانجویان عزیزم به اشتراک بگذارم، همانند تجربهی فوقالعاده جذاب و مفیدی که در سمزدایی (دیتاکس) شبکههای اجتماعی (Social Media Detox) داشتم (برای آشنایی با این سمزدایی (دیتاکس) کلیک کنید)
در این نوشته میخواهم به صورت کوتاه و ساده دربارهی ان تجربه و دستاوردهایی که برایم داشته، مواردی را بیان کنم تا اگر شما هم روزی دلتان خواست (امیدوارم به زودی بخواهد) و از دستگاههای دیجیتال و به ویژه شبکههای اجتماعی در زندگی و افکارتان سمزدایی یا دیتاکس کنید، اینها را بخوانید و تجربههایتان را منتشر کنید که ما این روزها در زندگیِ نسلِ بشر به شدت به این تجربهها نیازمندیم.
آغاز داستان…
این داستان از قطع شدن تلگرام در روز پنجشنبه آغاز شد، روز جمعه هم برنامهی کوهنوردی ۱۲ ساعته بسیار هیجانانگیزی داشتم که هنگامِ بازگشت به باران شدیدی برخورد کردیم و بسیار لذت بردیم (من در برنامههای کوهنوردی گوشی تلفنِ همراه خودم را داخل خودروام میگذارم و با خودم نمیبرم تا بیشترین لذت را از طبیعت کوهستان ببرم). از سویی دیگر در حال خواندن کتابِ کار عمیق آقای کل نیوپورت بودم، کتابی عالی که به راهبردی شایسته برای داشتن کار و زندگی خوب ما را توصیه میکند: کار عمیق. (برای مطالعه و دریافت خلاصهی این کتاب به کتابخانه زمان مراجعه کنید)
یکی از آموزههای جدی و تجربهی زیستهی آقای نیوپورت که با خواننده در میان گذاشته است دوری از شبکههای اجتماعی بود (خودِ آقای نیوپورت که فارغالتحصیل دانشگاه MIT آمریکاست و با توجه به اینکه شبکهی اجتماعی فیسبوک FaceBook در آمریکا طرفداران بسیاری دارد، بیان میکند که هیچ اشتراکی در این شبکه و سایر شبکههای اجتماعی ندارد) توصیهی او با مقدمه و توضیحات فراوانی ارائه شده بود و من که در گذشته هم سابقهی دیتاکس و دوری از شبکههای اجتماعی را داشتم، تصمیم گرفتم این توصیهی او را عملی کنم.
همان شبی که این فکر به سرم رسید، انتخابم را اجرایی کردم. برنامه (App) شبکههای اجتماعی خود را (بدون پاککردن اشتراکم در آنها) از روی تلفنِ همراهم پاک کردم تا شش روزِ آینده را بدونِ این شبکههای اجتماعی زندگی کنم، و برابر نکتهی اول که در ادامه نوشتهام عکسنوشتهای هم در همهی آنها منتشر کردم.
نکته: آقای نیوپورت میگوید این حذف کردن شبکههای اجتماعی را بدون آگاهی دیگران و یا اطلاع به دیگران انجام دهید تا باورتان بشود که نبود شما در آن شبکهها اهمیت چندانی ندارد. همانطوری که من در نوشتهی قبلی بیان کردم، من این را میدانستم اما برای آنکه کارم جنبهی آموزشی هم داشته باشد یک عکسنوشتهی مناسب درست کردم و در نمایه (همان پروفایل-Profile) خودم در شبکههای اجتماعی گذاشتم که در زیر مشاهده میکنید:
دربارهی شبکههای اجتماعی
داشتم کتاب تمرکز آقای دانیل گلمن را میخواندم و در مقدمه و صفحههای نخستین کتاب دربارهی خطری که انسان را تهدید میکند میگفت. نوشتههای او بیشتر به این موضوع اشاره داشت که با توجه به تحقیقاتِ نوین شناختی و همچنین عصبشناختی ما نتایج بسیار شگفتانگیزی از تعامل زیاد انسان با دستگاهها و برنامههای دیجیتال (چه شبکههای اجتماعی و چه بازیهای گوشی و یا کامپیوتری و..) بدست آمده است.
یکی از مهمترین اشارههای او چنین بود که کودکِ آدمیزاد در تعامل و گفتگو و کنشها و واکنشها با دیگران میتواند مهارتهای ارتباطی را آموخته و آنها را بکار بگیرد در حالی که تحقیقات نشان دادهاند کودکان و نوجوانانی که بسیار زیاد با شبکههای اجتماعی سروکله میزنند و در آنها غرق شدهاند:
- سواد عاطفی پایینی دارند. چون با آدمهای دیگر ارتباطِ زیادی ندارند، نمیتوانند نشانههای رفتاری و احساسی دیگران را تشخیص بدهند و این به کاهش بیشازپیشِ ارتباطات انسانی آنها منتهی میشود. درحالی که این کودکان/نوجوانان در اجتماعات و ارتباطات دیجیتال به خوبی با شخصِ دیگری ارتباط میگیرند.
آیا شبکههای اجتماعی توانستهاند با سرعت و کیفیت بیشتری بینِ ما انسانها ارتباطات ایجاد کنند؟ ما که در شبکههای اجتماعی غرق میشویم چه دستاوردهایی داشتهایم؟ چه چیزهایی را از دست دادهایم و یا در حال از دست دادنِ آنها هستیم؟ آیا قابل خیالِ ماست که روزی برسد و دو نوجوانِ آدمیزاد به هم برسند و بخواهند با هم صحبت کنند اما نتوانند هیچ درکی از احساسات، عواطف، حساسیتهای طرف مقابل را به عنوان یک انسان تشخیص بدهند؟
تجربهی شخصیِ من در زندگی نشان میدهند (با توجه به مشاهدات بسیار محدود خودم) آن دسته از دوستان/همکاران/آشنایانی/افراد گذری که دیدهام از شبکههای اجتماعی و دستگاههای دیجیتال به میزان خیلی زیادی استفاده میکنند، تقریبا میشود گفت توانایی ارتباطگیری با دیگران و همچنین داشتن یک ارتباط با کیفیت با دیگری و نگهداری این ارتباطات را ندارند و یا با کیفیت بسیار پایین دارند.
همهی اینها در کنار مطالب و نوشتههایی است که ما زمانجویان برای رسیدن به مدیریت زمان خوب در پی آنها هستیم (چرا که این شبکهها زمانِ بسیار زیادی از ما تلف میکنند، بهتر بگویم: نابود میکنند). به نظر میرسد چنین دستاوردهای وحشتناکی به اندازهی کافی بتواند ما را در محدود کردن این شبکهها / دستگاهها / بازیها / برنامهها قانع کند. ما اینجا هستیم تا اینها را باهم مرور کنیم و راهی برای آن پیدا کنیم.
روز اولِ سمزدایی شبکههای اجتماعی:
یک رخداد جالب این بود که شب دیتاکسِ خودم را آغاز کردم و صبحِ فردا وقتی بیدار شدم چند تماس و پیامک جالبی را گرفتم:
سلام، سجاد با این کارت میخوای چی رو ثابت کنی؟
پیامک بالا اولین پیامکی بود که به دستم رسیدم و مرا شگفتزده کرد. هرچه فکر میکردم که چه جوابی میتواند مناسبِ حال این دوستِ عزیز باشد چیزی به عقلم نرسید، لینکِ نوشتهی قبلی را برایش فرستادم تا شاید با خواندنِ آن بتواند کمی بیشتر با این کار و دلایلش آشنا شود. سپس پیامک تنها خواهر کوچکترم به دستم رسید:
مسخرهبازی درنیار، بیا نِت کارت دارم، بدووووو
رودهبر شدم از خنده، خب خواهرِ من همینجا بگو داستان چیه دیگه! برایش نوشتم که:
عزیزم مگه نمیبینی عکس پروفایلمرو؟
شش روز نیستم اونجا، همینجا پیامکی بگو یا تماس بگیرم
چند ثانیهی بعد زنگِ تلفن به صدا در آمد و آبجیِ شاکی پشتِ خط بود، بعد که کارش را گفت و رفت، درست چند دقیقهی دیگر دوستِ عزیزی تماس گرفته بود که من گوشیِ تلفن همراهم نبود و گذاشتم نیمساعت دیگر به او پاسخ بدهم.
در کل بخواهیم به صورت میانگین بیان کنم (میانگین همهی دوستان، شاگردان و زمانجویان گرامی، آشنایان مجازی و…) باید بگویم از دریچه و نگاهِ ارتباطات: نبودن در شبکههای اجتماعی بسیار مقرون به صرفهتر از حضور در آنهاست. این را کسی مینویسد که عاشق ارتباطات و شبکهسازی با آدمهاست و بسیار برونگراست. اما واقعیت این است که در ترازوی اقتصادِ ارتباطات، شبکههای اجتماعی به صرفه نیست.
زمانی که خرجِ این شکل از ارتباطات میکنیم با همهی دستاوردهایی که دارند، باز هم به صرفه نیستند. این دیدگاه را حتی برای صاحبان وبلاگ، نویسندگانِ مقاله و… هم توصیه میکنم که از خیرِ ارتباطاتِ شبکههای اجتماعی باید گذشت و به تنها به وبلاگنویسی و داشتن یک پایگاه اینترنتی معتبر اندیشید. (در معرفی کتاب کار عمیق به آن خواهم پرداخت).
ذهن آرامی دارم…
روز اول کمی احساس بدن درد داری 😉 تند تند به گوشیِ ساکتِ کنارت نگاه میکنی، اما هیچ بهانهای برای رفتن به سمتش نداری. گاهی قفل گوشی را باز میکنی و نگاهش میکنی ولی واقعا کاری برای انجام دادن نداری، قفلش میکنی و میگذاری کنار و حسِ خوبی که به آدم میدهد.
شاید اگر بخواهیم با یک حرف و شرط در ذهن، گوشی و شبکههای اجتماعی را محدود کنیم، این کار اجرا نشود و زیر قول و قرارمان بزنیم. کاری که در نگاه اول ساده و پیشپا افتاده به نظر میرسد اما واقعیت این است که ما در این هنگام داریم از دارایی مهم عزت نفس خود مصرف میکنیم. درستتر بگویم با زیرپا گذاشتن قولِ خودمان، عزت نفسمان را خدشهدار میکنیم. به همین دلیل پیشنهاد جدی دارم که در هنگام دیتاکس، برنامه را از دسترس خود خارج کنید.
شاید یکی از دلایل مهم آرام بودن (یا بهتر بگویم آرام شدنم) در دورهی دیتاکس استفادهی درست و بهینه از منابعِ محدود توجه، اراده و زمان بوده است. تقریبا به این نتیجه رسیدهایم که توانایی انسان برای توجه کردن، اراده کردن برای انجام یا انجام ندادن محدود است و این منبعِ محدود هنگام کار با شبکههای اجتماعی به شدت بالایی مصرف میشود و ما فقر اراده و توجه پیدا میکنیم.
برای نمونه اگر منبع توجه فردی ۱۰ باشد (در شروع روز)، این فرد با درگیر شدن در شبکههای اجتماعی و نوتیفیکیشنهای دریافتی و تعامل زیادی که با آنها برقرار میکند، از منبع توجه روزانهی خود مصرف میکند (برای نمونه ۷ تا ۸ واحد از ۱۰ واحد را مصرف میکند) عصرهنگام یا شب اگر بخواهد مطالعه داشته باشد دیگر توانِ ذهنی او برای توجه کردن باقی نمانده است. در حالی که اگر بدون شبکههای اجتماعی روز را طی کرده باشد، عصر با منبعی پر از توجه میتواند مطالعهای ارزشمند داشته باشد.
دلیل و توجیه دیگری که برای این آرامش دارم: کاهش باز و بست کردن تلفن همراه و بررسی و چک کردن آن و دور بودن از پاسخهای تند و تند به مخاطبان خودم در شبکههای اجماعی، کوهنوردی، موفق شدن در انجام برنامههای کوچکی که برای خودم در نظر گرفته بودم ( برای نمونه سه کتاب را در این شش روز خواندم) و…
تنها میشوی، اما یک تنهایی درست!
تنهایی، مفهومی که بسیاری از ما آدمیان را میترساند، میانِ جمع بودن، محبوبِ جماعتی بودن، داشتن فالوئرهایی با وزن کیلو (برای نمونه ۳K) در شبکههای اجتماعی بسیار برای ما جذاب و شیرین است. اما در بالا برایتان نوشتم: ما منابع بسیار محدودی از توجه، اراده، زمان و…. داریم و نمیتوانیم (واقعا نمیتوانیم) این منبع محدود را برای همه خرج کنیم. به همین دلیل باید شعاع و دایرهی مشخصی از روابط و دوستیها و ارتباطات را مشخص کنیم و تنهایی ویژهی خود را داشته باشیم.
بله گویی تنهایی و کسانِ دیگری نیستند که با تو حرفی برای گفتن داشته باشند. شاید اگر با مفهوم طرحوارههای ذهنی آشنا شده باشید، خیال کنید طرحوارههای ذهنیتان فعال شدهاند و شما طرحواره رهاشدگی یا انزوای اجتماعی دارید (حالا چقدر این مباحث علمی هستند جای خود) 😀
واقعاً شرایط بسیار خفن و ویژهای شده، یکی از مشترکانِ بیشفعالِ دهکدهی جهانی اینترنت خارج شده، انگار همهی جهان یک طرف ایستادهاند و منِ تنها، یک طرف دیگر و بلکه روبهروی یکدیگر! این مدل را بسیار دوست دارم، باور دارم که در تعیینِ این حد از دیگران، ما یک راه جدید را آغاز میکنیم: ساختنِ زندگیِ ویژهی خودمان را.
تلفن همراه وسیلهای چیپ و سطحِ پایین…
دارم به این موضوع فکر میکنم. در دسترس بودن اصلا چیز خوبی نیست. اتصال دائمی ما را از زندگی شایسته و واقعیمان جدا کرده است (البته برای کسانی که فکر میکنند، کنشگر هستند، آرمان و اهدافی در ذهن دارند) ما نباید اینهمه به دیگران آنهم دیگرانی نامحدود در فضای دیجیتال متصل باشیم.
مابقی نوشتههای مرتبط با دیتاکس و تجربیات مرا در آدرس زیر دنبال کنید:
آرشیو مطالب دربارهی دیتاکس یا سمزدایی
آدرس کوتاه و ویژهی این نوشته
برای آدرسدهی در وبلاگها و شبکههای اجتماعی
Pingback: کنترل استفاده از شبکه های اجتماعی - اینستاگرام - سجاد سلیمانی