تیتر آیا تا به حال از خود پرسیده‌ایم برای چه تلاش می‌کنیم؟

آیا تا به حال از خود پرسیده‌ایم برای چه تلاش می‌کنیم؟

زمان مطالعه: ۲ دقیقه

.

برخی جمله‌های هستند که یک تلنگر اساسی وارد می‌کنند و تو می‌خواهی چند ساعت یا چند روز به آن فکر کنی و بعد انتخاب بزرگی داشته باشی:

.

سال به سال ما با ابزارهای بهتری مجهز می‌شویم تا چیزهایی را که دوست داریم به دست آوریم و برای رسیدن به آنها تلاش می‌کنیم اما آیا تا به حال از خود پرسیده‌ایم برای چه تلاش می‌کنیم؟

دکتر لارنس پیتر (Dr. Laurence peter)

امروز دو چالش فکری داشتم:

یک) در محل کار جدیدم بسیار کم‌کار هستم، یعنی کاری نیست که انجام بدهم و به قول دوستان داریم عشق می‌کنیم. چالش فکری من این بود که اگر یکسال به این کار ادامه بدهم چه بلایی بر سر مدل ذهنی من خواهد آمد و به چه موجود جدیدی تبدیل خواهم شد. (ضمن اینکه هم‌زمان خوددرمانگرانه هم داشتم به خودم نگاه می‌کردم و اینکه آیا اعتیاد به کار دارم؟ و الان مشغول هذیان گویی با خود هستم یا نه؟)

دو) چگونه می‌توانم زمان را مدیریت کنم؟ جایی که کاری را دوست نداشته باشی، جایت را دوست نداشته باشی، جایی که کار خاصی نباشد، اجازه انجام کار دیگری هم نداشته باشی و فقط می‌توانی بدون هیچ دست‌آوردی کارهای اضافه‌ای بکنی که احساس می‌کنی نهایتاً مفید نخواهد بود. در این موقعیت جهنّمی چگونه می‌توانم زمان را مدیریت کنم؟

.

.

…و من امروز چنین حس و حالی داشتم.

قطعاً یکسری پیش‌زمینه‌های کاری، فکری و رفتاری وجود دارد که من در مواجهه با موقعیتی چنینی، سوالی آن‌چنانی بنیادی از خود می‌پرسم. این روی تلخ ماجرا هست و از سویی دیگر فکر می‌کنم که چنین موقعیت‌هایی را باید بهانه‌ی خوبی برای بازنگری در نظر بگیرم و از این فرصت برای تصمیم‌ها و انتخاب‌های سخت استفاده کنم.

امشب یکی از کتاب‌های دم‌ِ دستم را اتفاقی باز کردم و جمله‌ی دکتر لارنس پیتر را دیدم و سناریوی صبح تکرار شد. دوباره‌ی بالای ابرهای زندگی رفتم و آن بالا نشستم روی صخره‌ای و به زندگی و کارهایم فکر کردم و در نهایت مصمم برای تغییر هستم. ( آشنایی با مفهوم انگیزه‌ها بسیار به من در نوع تحلیل مسئله کمک می‌کند)

اما یک نکته‌ای برایم روشن شد:

مدیریت زمان و استفاده از زندگی و بهره‌وری به کاری که انجام می‌دهیم و جایی که هستیم بسیار وابسته است. همیشه تند کار کردن و کرنومتر گذاشتن و بکارگیری تکنیک کافی نیست، گاهی باید چمدانی بست و استعفایی نوشت یا عطایش را به لقایش بخشید و رفت.

لطفاً این نکته را هم بپذیریم که همیشه نمی‌توان بی‌توجّه به محیط، سرمان را پایین بیاندازیم و تلاش بدهیم. این تخته گاز رفتن‌ها خیلی اوقات جز اتلاف وقت یا حداقل بی‌ثمری در زندگی نیست. فرق باریک و بسیار ریزی است بین ماندن در تمام سختی‌ها وقتی همه می‌گویند رها کن و یا رها کردن و رفتن وقتی همه‌ی عالم می‌گویند بمان و تلاش کن.

البته برای دوستانی که به اندازه‌ی من از محیط کار خود دل‌نکنده‌اند به زودی حرف‌هایی خواهم داشت که چگونه زمان را مدیریت کنند، حال و هوای گذری را کنترل کنند، موانع اصلی بی‌علاقگی به کارشان را پیدا کنند و به بهره‌وری و افزایش راندمان کاری بیاندیشند.

.

https://goo.gl/M7ECzC

لطفا به این مطلب امتیاز دهید 🙂
[Total: ۱ Average: ۱]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.