هنر گفتگو

باز هم پیرامون هنرگفتگو: دیکتاتور معابی بجای اقناع و امتیازگیری (تجربه شخصی)

آمدم مطلب دیگری بنویسم اما حسن کشاورز  عزیز در پست قبلی با عنوان لحظه نگار: جای خالی گفتگو کامنت بسیار خوبی داشت اینجا می آورم و بعد داستان امروز من در خصوص هنـر گفتگو:

حسن کشاورز: 

بحث خوبی را مطرح کردی ،هنر گفتگو .
امروز برایم روز خوبی بود چون اول صبح کتاب اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار را خواندم و محمد رضا بحثی در خصوص موضع گیری در فضای دیجیتال را مطرح نمود و تو ،هم این فضای را برایم بیشتر ترسیم کردی ، برای خود من هم عجیب بود بعضی رفتاریمان که چرا زود عصبی می شویم و چقدر زود صمیمی یعنی کلا فشار سنج ما بین عدد صفر و یک را نشان می دهد که البته خوب نیست ،و این هم بر می گردد به شکل گیری هویت تاریخی ما در بستر زمان، ایران همیشه صحنه قتل و غارت و تجاوز بود بین ایل ها و قبایل و هر قبیله برای حفظ و صیانت خودش باید رقیبش را می کشته و نابود می کرده نه اینکه او را تخطه کند ویا مواضع اش را سعی کند تغییر دهد ،
فرهنگ اقتداگرایی و من گرایی یکی دیگر از این عارضه است که هویتی چند پاره رابه دنبال داشته از طرفی همچنان که از نابسامانی جامعه می گویم ماشین خود را در جای پارک می کنیم که می تواند خودش بستر یک نابسامانی بزرگتر باشد این یعنی همان دهن کجی به قوانین تو زیرا من قوانین خاص خودم را دارم . این سیر تاریخی با آمدن فضای دیجیتال رونق بیشتری گرفت ،کافی است به جمله بندی و جمله سازی در زیر کامنت ها نگاه بیندازی تا بینی که توان محاسباتی برای تشخیص هویت فرد چقدر سخت می شود . ما چند پاره شده ایم در یک از پاره ها از فضای گفتگو و تعامل می گویم و در پاره دیگر بر طبل خودستایی می کوبیم و خاکستر زیر آتش حسد و نفاق را شعله ور می کنیم.

.
اصل مطلب:
اصل مطلب همان چیزی است که حسن جان در کامنت بالا گفته، من فقط میخواهم یکی از اشتباهات امروزم را مــرور کنم و امیدوار باشم که در آینده رفتار بهتری را در پیش بگیرم. چرا که عمیقا باور دارم من تربیت ِ نوینی از خودم محتاجم.
امروز در محل کارم دستوری به من ابلاغ شد و من به شدت با آن مخالف بودم، سه کار زیر را انجام دادم که غلط و درست آن را هم اینجا می آورم:
 
۱- اعتراض کردم و بلند در موردش نظرم را گفتم (اشتباه کردم) در صورتی که می توانستم بسیار بهتر عمل کنم و در موردش گفتگو کنم و نظر مخالفم را هم آرام و با ذکر دلایلم (که به نظرم منطقی می آمد) بیان کنم. به نوعی اقتدارگرایی خفیف در عمل و فکـرم داشتم. قطعا می توانستم رویه ی بهتری برای مقابله با این مورد داشته باشم.
۲- نشستم و سه دقیقه آرام به دستور، دلایل ذهنی خودم، سرانجام سرپیچی و یا اطاعت کردن فکر کردم (بهترین کار ممکن) و نهایتا آرام شدم، دلایل خودم را هم یکبار دیگر آرام گفتم، و دستور ابلاغی را هم اجرا کردم.
۳- در ادامه مدام داشتم فکر میکنم و به تحلیل واقعی(!) و درست آن(!) مشغول بودم. (کار درست و اصولی) چرا که به جای داشتن ِ حس قربانی بودن، داشتم به دلایل شکل گیری این دستور، انتخاب من، کاستی ها من که منتهی به انتخاب من شد، عدم قدرت چانه زنی من، ناتوانی در گفتگوی ابتدایی پیرامون آن و … می اندیشیدم و مدام یاد دکتر سریع القلم می افتادم که از قدرت امروزین کشورها و مردم صحبت می کنند.
.
حسن جان هم در کامنت خوبش، امروز آخر وقت دوباره باعث مرور خاطره امروز من شد و با اینجا نوشتنش امیدوارم در سلسله نوشته های «هنـــر گفتگو» بتونم زندگی بهتری رو تجربه کنم.
به نظر می رسد ما با همه مطالعات و مروری که داریم، در روند بکارگیری آموخته ها یک نقص و خلا بزرگی هم داریم که باعث می شود آنچه می آموزیم به عمل تبدیل نشود یا خیلی دیر به عملیاتی شدن آن در زندگی می رسیم. مثلا همین دیکتاتور معابی را از نگاه دکتر رنانی ؛ روی کاغذی بالای میز مطالعه ام نوشته ام:
دیکتاتور کسی است که: گوش نـدارد، او توانایی شنیدن نـدارد، صبر نـدارد، توانایی تعلیق نـدارد (ذهن و فکر خود را معلق کند و فقط گوش بدهد) ، نقـد شنیدن و نقد کردن را بلد نیست، وقتی در موضع ضعف هستیم، کرنش می کنیم و وقتی در قدرت هستیم شورش می کنیم!
اما من امروز دیکتاتورمعابانه پیش رفتم، بدون برخورداری از هوش گفتگو و تعامل و تلاش برای تغییر رفتار یا تصمیم مخاطب.
آنچه را که من به عنوان راه حل پیاده سازی آموخته ها در پیش گرفته ام مـرور کریستالی و تکرار پی در پی و زندگی با آن مفاهیم هست. به همین دلیل اینجا می نویسم، در کاغذی که در کیفم دارم می نویسم، با دوستان همفکر بارها درباره اش صحبت میکنم یا در خلوت خودم به آن فکر میکنم.
خطای امروز من بارها مرور شد و من با مرور چندباره آن (و البته پیش زمینه مطالعاتی قبلی) به مفاهیم دیگری هم پی برده ام که جای خالی آنها در تربیت من در زندگی خالی است.
.
باز هم درباب گفتگو خواهم نوشت اما تا آن موقع می خواهم فکر کنم مطالبی که در نوشته قبلی و اینجا مطرح کردم که به نوعی «بازخورد یا عکس العمل» هستند را می توان در ذیل مفهوم گفتگو آورد؟ می خواهم بیشتر به آن فکر کنم.
 

2 thoughts on “باز هم پیرامون هنرگفتگو: دیکتاتور معابی بجای اقناع و امتیازگیری (تجربه شخصی)

  1. hassan says:

    سلام سجاد عزیز
    مطلب را به خوبی بسط دادی و مقیاس و مصداق آن را به خوبی بیان کردی ممنون که به این موضوع فکر کردی ،تحلیل کردی و نوشتی و این یعنی کلی انرژی برای آموختن است یا همان کریستاله شدن البته تمام سعی ما بر این است که شکری که برای کریستاله شدن نبات استفاده می کنیم شکر ناب و خالص باشد تا نبات یک دستی به ما دهد .
    اما در ادامه ،بحث متمم و نگاه اریک برن (سه وضعیت والد- بالغ- کودک ) که می تواند در مواضع روزانه ما بیشتر دیده شود کاملا چراغ راهنمایی از مدل ذهنی ما است ( پیشنهاد می کنم این بحث را در متمم به خوبی دنبال کنید ) و با روشن شدن اینکه چرا ما در هنگام عصبانیت قدرت تفکر نقادانه را نداریم و می خواهیم سریع پاسخ بگیرم هم به ریشه تاریخی بشر (ترس از نا شناخته و طبیعت )و هم به (ذهنیت های سظحی و خالی از عمق اندیشه اصیل ) بر می گردد که خود نیاز به تربیت ذهن ،تمرین و ممارست دارد . که می توان گفت به اندازه پوست اندازی واقعی درد ناک و زمان بر است و کسی که می تواند این درد را تحمل کند قطعا دارای مدل ذهنی نقادانه به خود باید باشد و اشکال هم ندارد در این راه صدبار شکست بخوریم . اما گاهی وقتها در محیط کار بالغانه می توانیم رفتار های والدانه و یا کودکانه را شبیه سازی کینم با این تفاوت که شرایط در دستمان هست و می دانیم قرار است چه مسیر ی را دنبال کنیم . اما یاد مان نرود محیطی که من امروز در آن هستیم حاصل تمام انتخاب های کوچک من است و افرادی که با آنها دمخور هستم نیز به همین منوال . اگر محیطی که کار می کنم مرا به سمت رفتار های هیجانی و کودکانه سوق می دهد و دائم احساس کاهش عزت نفس دارم و یا رفتار های والدانه را باید هی بلغور کنم این نشان دهنده مریض بودن محیط و مسری بودن این رفتار به من است حتی با داشتن ذهنیت بالغانه . و باید حواسمان باشد محیط در همه حال مرا تحت تاثیر خود قرار می دهد .یا باید آنقدر قوی باشیم که محیط را تحت تاثیر خود قرار دهیم که در اندازه کوچک امکان پذیر است و در مقیاس بزرگ چیزی جز استهلاک ندارد و یا برای تغییر محیط اطرافیانمان و ترک به فضای بهتری کوچ کنیم . البته این مطلب را برای خودم نوشتم . و بزرگترین دغدغه ام کاهش رفتار های هیجانی ام در برابر رفتار های سیستمی و منطقی است و برای این سهم اقداماتم را افزایش داده ام تا کمتر به واکنش فکر کنم . ولی بدان بسیار سخت است برای یک ذهن تربیت نیافته. پیروز باشید .

    • سجاد سلیمانی says:

      ممنون حسن جان، این روزها سرفصل های مطالعاتی متنوع و زیادی دارم (در کنار زندگی پرمشغله ام) اما بایت سرفصل جدیدی که معرفی کردی، واقعا ممنون. امیدوارم حتما عمیقا آن را مطالعه کنم.
      این شکل گفتگو، روندی تکاملی از یک جرقه ذهنی یا آموخته حداقلی است، ممنون که مشارکت کردی و این روند شکل گرفت.
      در خصوص محیط کار و زندگی و چالش های ماندن یا رفتن، حرفهای زیادی دارم و دردهای زیادی هم کشیده ام، اما گویا هنوز موفق نشده ام و همچنان چالشی جدی دارم. اما خب شاید همین گودِ پرحاشیه زمین تمرینی خوبی برای هنر گفتگو باشد و بتوان شخصیت بهتری را در این شرایط ساخت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.