حرف مفت، ممنوع
میگویند در زمان ناصرالدین شاه قاجار که تلگراف به تازگی در ایران راهاندازی شده بود، کسی از آن استفاده نمیکرد، به شاه خبر دادند که کارمندان بیکار نشستهاند و خبری نیست.
شاه دستور میدهد به مدت یکماه خدمات تلگراف به مردم مفت (مجانی-رایگان) عرضه شود. مردم آرام آرام هجوم آوردند و دیدند که بله، درست است، مفت و مجانی پیام میدهند و آنطرف هم پیامها دریافت میشود. به همین دلیل تلگرافخانه بسیار شلوغ شد.به شاه موضوع گزارش شد، شاه محترم هم در یک دستور همایونی فرمودند: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع! پول بدهید تلغراف خانه پولی شده» و به این ترتیب حرف مفت زدن ممنوع وارد گفتگوهای ما ایرانیان شد.
الان دیگر طهران قدیم نیست و ما دربارهی تلغراف آن زمان صحبت نمیکنیم. نقد اینجا به صاحبانِ رسانههای دیجیتال و استفاده کنندگان از آخرین تکنولوژیهای مربوطه است. صاحبانِ کانالها و رسانههای تجاری و عشقی! در شبکههای اجتماعی (همانند اینستاگرام، تلگرام، توییتر، لینکداین، یوتیوب و آپارات، سروش و…) مخاطب اصلی این نوشته هستند و سپس با فاصلهی بیشتری صاحبان سایتها و وبلاگها.
اصلیترین، پایهایترین و دلسوزانهترین دلیل و توجیهی که برای این نوشته دارم اینست:باور کنیم زمانِ مخاطب ما، ارزشمند است.
.روز به روز بر سبدِ مصرفِ اینترنت افراد و خانوادهها افزوده میشود، خبر بسیار خوشایندی است که نشان میدهد ما انسانها دنیای واقعی دیگری از جنس دیجیتال برای خود ساختهایم. خوشبختانه در کشور عزیزمان ایران نیز این روند بسیار روبهرشد دارد که آمارها نشانگر این واقعیت هستند.
فکر میکنم هرکسی که فکر میکرده حرفی، نگاهی، ایدهای، تلاشی و استعدادی برای بیان دارد توانسته است توسط رسانههای نوین دیجیتال (به ویژه شبکههای اجتماعی) صاحب رسانه شود و شروع به تولید محتوا برای مخاطبین خود نمایند. (نویسندهی این متن همانند دیگران است)
.روندی که در پیش گرفتهایم، اشتباه است
خیر، منظورم این نیست که داشتن رسانه اشتباه است، اتفاقاً خیلی هم خوب است و بترکد چشم حسودی که نتواند ببیند. به نظر میرسد پس از رشد زیادی که رسانههای اجتماعی و سایتها داشتهاند وقت آن رسیده که کمی به نقد آنها بنشینیم و تجربیات خود را مرور کنیم.
سه مرحلهی زیر را در نظر بگیرید:- فردی یا شرکتی فکر میکند حرفی برای گفتن دارد، رسانهی دیجیتال خود را راه اندازی میکند
- همان فرد (یا شرکت) شروع میکند به گفتن حرفهایش.
- همان فرد یا شرکت، میبیند که حرف کم میآورد یا دیگر حرفی برای گفتن ندارد و میرود به بیراهه
این بیراهه چیست؟
به عنوان کسی که شروع کردهام به نوشتن از زمان و بحثِ مدیریت زمان را دنبال میکند، به نظرم میرسد اشتباه بزرگی که رسانههای دیجیتال ما، صاحبان کانالهای تلگرامی و پیجهای اینستاگرامی (فعلا در ایران و احتمالا رسانههای جدید با نامهای دیگر) مرتکب شدهاند این است که دربارهی هرچیزی صحبت میکنند و مطلب میگذارند.
. .یکی از فراگیرترین بیراههها و اشتباهاتی که ما در رسانهی دیجیتال خود تکرار میکنیم ارسالِ دیوانهوار و رگباریِ جملاتِ ناب و انگیزشی از دیگران و بزرگان است. جملاتی از هرکس و ناکس، درست یا نادرست، بزرگ یا کوچک، بدون ربط یا باربط اندک به کار و کاسبی ما، هرچه خارجیتر و جملات شاخدار یا احساسی باشد، بهتر! تقریباً به هر فرد و رسانهای که بنگری به این درد مبتلاست.
هر چه باشد خواندنِ جملات انگیزشی و خوب، ناب و طلا و چه و چه هم حدّی دارد. باید بپذیریم که همهی جملات درست نیستند، بسیاری از آنها در بستری خاص، برای مخاطبی خاص، در زمانی خاص خلق شدهاند و شاید الان بیربطترین متن به من باشند. آنهایی هم که میتوانند مرتبط باشند، پس از مقدمه و موخّره و ربط به سایر محتواها میتواند معنا یابد و بکار گرفته شود.
همه که هنر خواندن جملات کوتاه را ندارند. اما همه افراد حوصلهشان حدّی دارد. اگر دائماً از دیگران نقلقول بیاوریم و هر روز چند بار آن را تکرار کنیم، یا خوانده نمیشویم یا از دایرهی اهمیت و توجّه مخاطب بیرون میرویم.
.ای کاش، اگر…
اگر در دنیای واقعی به زمان همدیگر احترام نمیگذاریم، لااقل در دنیای دیجیتال وسواس و دقت بیشتری داشته باشیم. قدرت مخاطب در این فضا بسیار بسیار زیاد است و با یک دکمه ما برای همیشه نزد او خواهیم مُــرد. لازم است وقت او را نگیریم، به اندازهی خودمان برای او ارزش قائل باشیم و همیشه این سوال را از خود بپرسیم: مخاطب من مهمترین دارایی خود یعنی زمانش را در اختیار من گذاشته، من چه ارزشی برای او خلق میکنم؟
داشتن رسانه آسان و اما ادارهی آن دشوار است. رسانه مناسب را انتخاب کنیم.
رسانه، بسیار ارزان قیمت یا بهتر است بگوییم مفت شده. این رویای شیرینِ محقق شده، چارچوبهای خودش را میخواهد. رشد رسانههای آنقدر سریع بوده که ما انسانها توان و فرصت نقد و بهینهسازی آن را نداشتهایم. میانگین اگر بگیریم، ما آدمها اسیرِ رسانهها شدهایم.
داشتنِ رسانه روزگاری هنر بود، شاید بهتر است این روزها به نداشتن یا محدود کردنش هم فکر کنیم. رسانههایی که امروزه فراگیر شدهاند، یک ابزار هستند برای محتوا. محتوا را صاحب رسانه تولید و منتشر میکند و باید باور کنیم که تولید و انتشار محتوا یکی از زمانبرترین و سختترین کارهاست. پرچالشترین بخشِ انتشار محتوا در رسانههای اجتماعی (شبکههای اجتماعی) تداوم است. تداوم، تلاش و مطالعه میخواهد.
اگر حرفی نداریم، اگر به اندازهی کافی محتوا نداریم یا در طول زمان نمیتوانیم تولید کنیم، شاید بهتر باشد از یک وبلاگ شروع کنیم. به اندازهی که حرف داریم آنجا بنویسیم و منتشر کنیم. راهاندازی یک سایت وردپرس هم میتواند گزینهی خوبی باشد. یک آرشیو و بایگانی مناسب از محتوا و ایدهای که داریم. آرام آرام فرصت برای تکمیل حرفها، مطالعه بیشتر، ایدهپردازی و تمرکز خواهیم داشت.
.سکوت فعال را بیاموزیم
تند و تند پیام گذاشتن و به روزکردن بیآنکه حرفی باشد، نقدی باشد، نگاهی تازه (حتی به اندازهی یک جملهی کوتاه یک خطی از خودمان) بیشتر به ضررماست تا به نفعِ ما. مخاطب هوشمند است انگیزهی تو را از ارسال مطلبد میفهمد. تو هوشمندتر باش، سکوت فعال داشته باش، محتوا خلق کن و حرفی نو بساز و به موقع بیا و به موقع برو.
.تکرار در انتشار محتوای خودمان، بهتر از انتشار محتوای نامربوط.
اگر مجبور شدیم برای به روزرسانی محتوایی را ارسال کنیم، پیشنهاد میکنم محتوای قدیمی خود را به کپیپیستهای بیهدف از سایر کانالها و سایتها ترجیح بدهیم.
وقتی محتوای قبلی خود را بازنشر میکنیم، احتمالاً مجبور میشویم یکبار دیگر آن را بخوانیم. مرور دوباره دقت میآورد. میتوانیم توضیح و شرحی نو برای آن بنویسیم و از یک زاویه جدید به آن نگاه کنیم. نگاه جدید خلاقیتآفرین است.
پس نیمنگاهی به محتوا (و محتواهای) قبلی خود بیاندازید. شاید خیلی وقت است که خاک میخورند و انتظار مرور دوبارهی شما را میکشند.
.مخاطب ارباب رجوع ماست، باید تکریماش کنیم.
سالی در ایران به نام پاسخگویی (با هدفِ تکریم ارباب رجوع) نامگذاری شد و من به شخصه باور دارم که راه درازی برای موفقیت در تکریم ارباب رجوع در سازمانها و ادارات داریم. اینجا روی سخنم با شما صاحب ایده، حرف و محصول است. اگر رسانهای برای خود انتخاب کردهای باید بهترین شیوهی تعامل با مخاطب را داشته باشی چرا که تو اداره دولتی نیستی که مجبور باشد از تو سرویس بگیرد، با یک دکمه حذف میشوی.
باید فرش قرمز برای مخاطب پهن کنی و بالاترین ارزش و احترام را برای مخاطب خود خلق کنی تا برند شوی. راههای برند شدن زیاد است اما من فقط یک نکته را میگویم: وقتِ مشتری و مخاطب خود را تلف نکن لطفاً، مطمئن باش فراموش نمیشوی.
.به یکدست بودن محتوا توجه ویژه داشته باشیم
نمیگویم دست خودمان را ببندیم، ولی باید ساختار و حدودی داشته باشیم. دنیا، دنیای تخصص است. هرکسی نمیتواند در هر موضوعی اظهار نظر کند. باید به ابعاد پیام خود دقّت کنیم. در مواردی که هیچ اطلاع یا تجربهای نداریم، وارد نشویم. سکوت فعال یعنی همین.
اگر هر روزی موجی رسانهای خلق میشود، هشتگ نزن و مطلبی ارسال نکن، مگر گوشهای از آن به تو مربوط باشد. اینکار تو آرام آرام باعث میشود صیقل یابی، یکدست و دلنشین شوی. یکدست شدن هویت میآورد و هوّیت داشتن بزرگترین دارایی یک برند است. بنشین اول از همه، به همهی آنچه که به رسانهی تو مربوط نیست، فکر کن و آنها را بنویس.
.بسیاری از آدمها و جمعها را رها کن.
همهی آدمها باید حدّی در روابط داشته باشند. رسانهها هم باید مثل آدمیان، دایرهی مشخصی از مخاطب را انتخاب کنند. شهرت در میان اقلیت یک استراتژی بسیار ارزشمند است. هوسِ همه یعنی رسیدن به هیچ. دایرهی کوچکی از مخاطبین خود را انتخاب کن، تعامل و تجربهی بالا بدست بیاور آنگاه جمعی کوچک جدید اضافه کن. رشد سریع ممکن نیست. دنبال میانبرها نبودن اوج رشد فکری و جمعی است.
باید بنشینیم و بنویسیم که چه کسانی به ما مربوط نیستند. ما به چه کسانی در دنیای واقعی و دیجیتال هیچکاری نداریم. برای رشد مناسب و مداوم به یک تقسیمبندی دقیق نیازمندیم. طمع و هوسِ دیدهشدن و خودنمایی در انسانِ موفق کشته شده است.
.اگر نقلقولی داری، زحمت بکش برایش تحلیلی کوتاه بنویسیم.
در قدم اول سعی میکنیم هیچ محتوای نامربوطی را ارسال نکنیم. در گام دوم اگر پس از بررسی دیدیم که متنی، فیلمی، عکسی به ما مربوط است، حتی اگر شده یک خط و یک جمله به آن اضافه کرده و سپس آن را بازنشر میکنیم. ربط دادن درست، هنر است. تلاشِ ما متمرکز کردن ذهنِ مخاطب به موضوع کاری خودمان است.
.تخصصیتر شدن و هرچه بیشتر تخصصیتر شدن
چند نکتهی بالا اگر فقط و فقط یک کلمه و یک دستآورد برای ما داشته باشد، آن را تخصص میدانم. تخصص، دارایی بسیار ارزشمندی است. تخصص یعنی با زحمت کم میتوانی ثروتآفرینی کنی. پول فراوان بدست بیاوری. تخصص یعنی زمانِ تو بسیار ارزشمند میشود.
آجرهایی از جنس کلمات در این نوشته، کنارهم قرار گرفتهاند تا راهپلهای برای رسیدن به تخصص را برای ما بسازند. به چند نمونه اشاره میکنم:
متخصص توتون قلیان، متخصص کاشت ناخن، متخصص تخلیه چاه فاضلاب، متخصص برق خانگی، متخصص اگزوز ماشین، متخصص مغز و اعصاب، متخصص چشم، متخصص زمینشناس، متخصص توسعه، متخصص فلسفه، متخصص تعمیر گوشیهای هوشمند و یا متخصص تشریفات هتل و…
اینها را همینطوری نوشتم، هزاران عنوان دیگر هم میتوانیم به آنها اضافه کنیم. به نظر شما کدامیک از اینها بیکار و بیپول هستند؟ کدامیک از اینها دیده نمیشوند؟
رسانهی دیجیتال ما، باید تخصصی باشد. راهدیگری نداریم. اگر از هر دری بگویم، بنویسیم و محتوای نامربوط به ذهن مخاطب شلیک کنیم، یا دیده نمیشویم و یا اگر دیدهشویم به زودی حذف میشویم. پرسنال برندینگ یا برندسازی شخصی مسیری بسیار دشوار است.
همانطوری که یک آدم بسیار معروف، یک دانشگاه بسیار معروف، یک برند تجاری بسیار معروف و… نمیتواند هر حرفی بزند و هر جایی برود و هر مطلبی را ارسال کند، ما هم باید برای ساختن آن معروفیت تلاش کنیم و آنگونه رفتار کنیم.
اگر روزی به داشتن رسانه تشویق شدیم، امروز باید به هزینههای آن برای خود و دیگران فکر کنیم. اگر صاحب رسانه هستیم، کانال یا صفحهای (پیجی) داریم، در کنار میز خود، در گوشی موبایل، در دفتر یادداشتها یک قانون بسیار مهم را برای خود بنویسیم و به آن مقیّد باشیم:
.وقتِ مخاطبِ من ارزشمند است،
حرف مفت ممنوع
.
.پینوشت اول: روزگاری برای خودم قانونی گذاشتم نوشتن با دستهای بسته، استنتاج به جای بازنشر و تلاش کردم همواره از کپی پیستهای بیهدف و ارزشنیافرین بپرهیزم و فکر میکنم تا حدود بسیاری هم موفق بودهام.
نوشتهی چرا باید جدول زمانی و نقشه راه برای انتشار محتوا داشته باشیم؟ را هم توصیه میکنم ببینید. (هرچند من هنوز موفق به پیادهسازی آن نشدهام).
.. چرا نوشتن، نویسندگی و وبلاگنویسی ارزشمند است؟ نوشتن همان فکر کردن است حرف مفت ممنوعقاعدهای برای انتشار محتوای دیجیتال فایده و مزیت نوشتن برای من نوشتههای منتخب سایت گلچین شده توسط خودمآقات متدولوژیک تفکر در ایراننوشته دکتر محمود سریعالقلم
..همهی مطالب مرتبط با دستاوردهای نوشتن و نویسندگی
. پینوشت دوم: دو نمونه از حرفی که اینجا نوشته شده را پیادهسازی کردهام. میتوانید آنها را ببینید: — مدیریت زمان در جلساتِ کاری نگاهی بیاندازید که با یک متن کوتاه چگونه به محتوایی همسو با نوشتههای من تبدیل شده است.— یک جملهی کوتاهِ آقای راسل کاف به متنی بلند و شیوهی برای فهم و بکاربگیری مدیریت زمان تبدیل شده و در پایان روشی هم بیان کردهام.
. . .— همهی موارد دربارهی تکنیکها و روشهای مدیریت زمان — نوشتههای منتخب سایت — آشنایی با تکنیکِ ساعت دیدار برای مدیریت زمان در تعامل با آدمها و روابط اجتماعی — رادیو مدیریت زمان فایلهای صوتی و پادکست مدیریت زمان — روزنوشتههایم دربارهی زمان و مدیریت زمان — کتابخانه زمان — سخنرانی معروف و جذاب TED مرتبط با مدیریت زمان — دورههای آموزشی مدیریت زمان را اینجا میتوانید مشاهده کنید ..
Photo by Igor Ovsyannykov
والا این روزا متاسفانه حرف مفت و رایگان خیلی زیاد شده و کسی هم انگار براش مهم نیست که چی داره تو ذهنش میره.
جالبه
عجیب این محتوا به دلم نشست ممنون ازت
بسیار عالی ، لذت بردم
خیلی مطلب خوبی بود دمتون گرم
ممنونم زهرا جان
Pingback: چرا باید جدول زمانی و نقشه راه برای انتشار محتوا داشته باشیم؟ (دلایل و توجیهات) - سجاد سلیمانی
چقدر زیبا گفته “حرف مفت”
مصداق “حرف مفت” این روزها زیاد شده
اگر بخواهم این داستان را برایت خلاصه کنم، احتمالا باید چند هزار کلمه ای بنویسم.
البته به هزار کلمه بسنده می کنم.
من اشکال را در نوع و فرم رسانه نمی بینم. نه در خود رسانه که در سیستم نوآورانه فناوری بشری می بینم. بیشتر ابداعات ما رنگ و بویی قدیمی دارند. برای ما اتومبیل یک پارادایم نو نیست؛ یک گاری است که اسب هایش را به جای جلوی آن به داخلش بسته ایم و احتمالا به همین دلیل هم اسمش را «اسب بخار» گذاشته ایم. برای ما خیلی از ابداعات پارادایم نیستند. صرفا لباسی تازه بر تن یک پارادایم کهنه اند.
شبکه اجتماعی شکلی “شیشه ای” شده از روابط ماست. هر چند اساسا رسانه ماهیت شیشه ای بودن دارد و در گذشت زمان “یکسان کردن” مخاطبان و تبدیل آن ها به “برده” یکی از ویژگی های اصلی آن است.
من تعبیر دکتر رنانی را قرض می گیرم: “مرغداری”. رسانه به تدریج در حال تبدیل جامعه انسانی به مرغداری است. همه یک شکل، همه یک فکر، همه یک فیگور در سلفی، همه یک هشتگ در پست ها، همه یک نوع محتوا.
البته که پویایی و دینامیسم اصلی جامعه بشری در تنوع و تفاوت خلاصه می شود. البته که زیباترین جنبه جامعه بشری «تفاوت» است.
به هر حال آنچه میخواهم بگویم این است که شبکه اجتماعی برای ایرانیان همان روابط پیشین را به صورت دیجیتال درآورده است. به سادگی میتوان دور همی های دهه های گذشته و میزان حرف های بی معنی، کم ارزش، پوچ و محتوای زرد رد و بدل شده را به خاطر آورد. به سادگی می توان پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی را رصد کرد و برای آن ها شاخص بی ارزش بودن محتوایی یا محتوای زرد تهیه کرد. با اطمینان می گویم که نمره بیشتر از نصف آن ها در بخش انتقال مفاهیم زرد بسیار بالا خواهد بود.
مسئله اصلی در شبکه های اجتماعی این است که آن ها محتوای زرد و کم ارزش ما را در مقیاسی جهانی منتشر می کنند. به واقع بلندگوهایی هستند برای پخش صدایمان و متأسفانه تر این که حتی وقتی نمیخواهیم هم مجبور به شنیدن آن ها هستیم. امروز زمانی است که می توان به سادگی هر صحبت و بحثی را خواسته یا ناخواسته از ترندهای تلگرام و اینستاگرام و توئیتر شروع کرد. انگار هیچ مسئله و موضوع دیگری در این جهان نباشد. صد البته برای فرهنگ چندهزار ساله “شفاهی” ایران که بین فرهنگ شفاهی و فرهنگ دیجیتال بدون طی مرحله “کتبی” پل زده است، سطحی نوشتن و سطحی خواندن و نشخوار کردن به شدت عادی است.
من چنین مسائلی را البته در نوع محتوا نمی دانم: در فرم اجرای آن می بینم.
اگر یادت باشد، با ظهور فیس بوک نوع بسیار جدیدی از تعامل با مخاطب متولد شد: Engagement.
پست های بسیاری را می توانستیم ببینیم : اگر موافقید لایک کنید، اگر مخالفید کامنت بگذارید، اگر بی طرفید شیئر کنید.
معروف ترین و پربازدیدترین پست های فیس بوکی فارسی را شاید بتوان درخواست تایپ عددی برای ایجاد تغییر در یک “عکس ثابت” دانست و احتمالا از میزان بالای آن شگفت زده هم بشویم.
برای شبکه های اجتماعی نسل بعدی (شاید هم نباید اصلا نسل به کار ببرم) این مفهوم اندکی گسترده تر شده است: گدایی Engagement.
اگر در رفتار متکدیان دقت کرده باشی متوجه می شوی که استراتژی آن ها در گروی جذب گروه بسیار بزرگی از مخاطبان است: میزان بسیار بالای مخاطبان در دریافت یک محتوای یکسان : “کمک کنید تا شما را دعا کنم.” در این میان ممکن است از میان مخاطبان بسیار زیاد، و کمک های بسیار اندک یک جامعه انسانی بزرگ درآمد روزانه مفیدی برای این شخص عاید شود.
همین روند را در اینستاگرام و تلگرام می توان دید: گدایی Engagement: ارائه محتوا برای گروه بسیار بزرگی از مخاطبان و کسب توجه حداقلی از یک جامعه بسیار بزرگ. این در تقابل با سیاست ها و استراتژی های تولید محتوایی Niche Market ها و ارائه محتوای خاص برای یک گروه اندک، کوچک و خاص است. صد البته که در میان مشتریان درخواست کننده محتوا هم دیدگاه “گدایی Engagement” به چشم می خورد: سفارش تولید محتوا فقط به کسی داده می شود که توانسته باشد Reach و Engagement بالاتری در کارهای گذشته اش تولید کرده باشد.
من دوست دارم این داستان را با الهام از بهارات آناند به سه اسم نام بدهم:
دام محتوا (Content Trap)
دام ارتباط (Connection Trap)
دام پیش زمینه (Context Trap)
در دام محتوا ما به شدت به تولید محتوا بدون توجه به پیش زمینه و ارتباطات آن توجه می کنیم. این نوع از تولید محتوا حالت افراطی از توجه به Niche Market هاست.
در دام ارتباط ما رفتار را از شبکه های اجتماعی به ارث می بریم. بخواهیم یا نخواهیم پس از مدتی از فعالیت در شبکه های اجتماعی نگاه، نگرش، بینش، رفتار و اعمال ما هم شبیه ترندهای آن می شود. دکور را طوری میچینیم که بتوان با ان سلفی گرفت و عذا را طوری می پزیم که بتوان عکسش را در اینستاگرام به اشتراک گذاشت. به واقع محتوا رفته رفته استقلال خودش را به نفع «مخاطب داشتن» از دست می دهد. اصل اساسی و متمایز کننده محتوا البته «ارزش آفرینی» است و محتوای غیرمستقل نمی تواند که ارزش آفرین باشد. همان مطالب زرد تکراری که نقش آدامس را در میان غذاها دارند: صرفا خسته کردن فک و نه سیر کردن مخاطب.
در دام پیش زمینه هم میتوان افتاد. اگر قرار باشد محتوایی ارزشمند تولید کنیم و برای گروه خاصی از مخاطبان هم آن را قابل فهم کنیم، ممکن است در دام شرایط و تکنیک ها بیفتیم. چنین وضعیتی البته در شبکه اجتماعی مشاهده نمی شود و شاید مهم ترین دلیل آن این باشد که تکنیک ها و انتخاب های ما در شبکه محدودند. ما در اندازه ها و فیلترهای بسیار مشخصی میتوانیم محتوا تولید کنیم.
همه حرفم این است که حتی در میان دوستان وبلاگ نویسی که بالای دو سال وبلاگ دارند، هم ارث بری از شبکه اجتماعی مشاهده می شود. مـتأسفانه تر این که وبلاگ نویسی نتوانسته است از محتوای کتبی و نوشتاری کاغذی و غیر دیجیتال ارث بری کند.
نگاه به وبلاگ نویسی به عنوان روشی برای برندسازی سریع ممکن است ما را به سمت Connection Trap رهنمون کند. نوشتن صرفا برای مخاطب (آنچه سعی کرده ام در نوشته ای تحت عنوان : برای که می نویسیم؛ آسیب شناسی مخاطب وبلاگی شرح دهم.)
در انتها دوست دارم یک جمله ارزشمند به دو شکل برایت نقل کنم:
” انسان های نوکیسه به میمون شباهت دارند، همان چستی و چالاکی در بالارفتن در آن ها هم مشاهده می شود و ممکن است حتی آن ها را در حین بالا رفتن تحسین کرد. اما به محض این که به آن بالا رسیدند، رفتارهای شرم آورشان شروع می شود. ” (زنبق دره – اونوره دوبالزاک)
“همه رو به پایین سقوط نمی کنند، بعضی ها رو به بالا سقوط می کنند.” (محمدرضا شعبانعلی)
امیدوارم این نوشته توانسته باشد در درک بهتر این مطلب کمکت کند.
با مهر
یاور
سلام
عالی بود عالی
حتما ازین به بعد سعی میکنم این نکاتی که از شما و در این مقاله یاد گرفتم رو در عمل به کار بگیرم و رعایت کنم
با تشکر فراوان